
. . ⇠┊sunoo and jungwon
یه روز خفن دیگه تو دبیرستان شروع شده بود و طبق معمول جونگوون سحر خیز اولین نفر جلوی در مدرسه بود و بازم طبق معمول در مدرسه بسته بود اون هر روز زودتر از مدیر مدرسه میرسید و مجبور بود ساعت ها پشت در منتظر بمونه ( بماند که با اینکه خودش میدونست خیلی زود داره میره بازم زود میرفت مدرسه تا تو سرما پشت در بمونه) دیگه کم کم داشت به یه تیکه بستنی گرد تبدیل میشد که مدیر مدرسه اومد و در باز کرد تا در باز شد انگار که آتیشش زده باشن شیرجه زد تو مدرسه و به سمت اولین بخاری حمله ور شد مدیر مدرسه خانم هانی ( فامیلش هانی نبود ولی به بچه ها گفته بود اینطوری صداش کنن ) یه جوری اونو نگاه میکرد انگار که دیوونه است همین الان از بیمارستان روانی فرار کرده
جونگوون بخاری همچون عشقی چندین و چندین ساله بقل کرد و چسبید بهش دروغ چرا حتی موقع بقل کردن سونوام اینقدر حالش خوب نبود که موقع بقل کردن بخاری قدیمی گوشه مدرسه حالش خوب بود🤷🏻♀️ حدود نیم ساعت همونطوری مونده بود به خاطر کاپشن پف دارش باد کرده بود و یه کلاه بافتنی سیاه رو سرش گذاشته بود و به معنای واقعی عین یه توپ بود که بچه های تیم فوتبال مدرسه میتوانستند شوتش کنن توی دروازه و با صدای بلند بگن گل همینطوری که داشت فکر میکرد متوجه شد تقریبا نصف بچه های مدرسه توی راهرو ان واسه همین با بی میلی تمام بخاری ول کرد و دنبال سونو گشت شاید سونو یه نوع بخاری بود چون اون همیشه گرم بود و البته بوی خیلی خوبی میداد اما بخاری مدرسه بوی پلاستیک سوخته میداد
سونو میون اون همه دانش آموز نبود خب آخه اون برعکس جونگوون خیلی دیر از خواب بیدار میشد و حاضر شدنش زیادی طول میکشید و اگه روزی یه بار توی توالت نمیافتاد باید تعجب میکردید اون همیشه اونجا گیر میوفتاد و چون همیشه شام سنگین میخورد بوی گند توالت باعث میشد از هوش بره و حتی چندبار کارش به اورژانس کشید ولی جدا از همه اینا که بگذریم سونو فوقالعاده بود همه ی دخترای مدرسه دلشون میخواست اون دوست پسرشون باشه چون در آن واحد هم میتونست خفن به نظر برسه هم کیوت و پوست شفاف و بی عیبش زیادی درخشان بود لبای سرخش و موهای مشکیش همه رو به خودشون جذب میکرد اون خیلی پر حرف و احتماعی بود اصلا خجالتی نبود و نظرشو به راحتی بیان میکرد جونگوون هم تقریبا اینطوری بود اما کمی کمتر کلی دنبالش گشت تا تونست توی سالن غذا خوری هنگامی که داشت یه همبرگر کامل توی دهنش میمیچپوند سرش تو گوشیش بود جونگوون فکر کرد ممکنه پنیر های ورقه ای همبرگر از دماغش بزنه بیرون حتی فکرش حال جونگوون به هم میزد پارسال که باهم شیر میخوردن و سونو جوگیر شده بود شیر از تو دماغش زد بیرون و جدی جدی نزدیک بود گریش بگیره قیافش وقتی داشت تلاش میکرد جلوی جونگوون گریه نکنه واقعا خنده دار و دیدنی بود
جونگوون : هی آروم باش سونو همه ی اون همبرگر مال خودته . سونو : هیده اهنداتی؟ . جونگوون : یک وقتی دهنت پر حرف نزن دو اصلا نمیفهمم چی میگی . سونو کل همبرگر خورد و پشت بندش یه لیوان نوشابه سر کشید . سونو : گفتم تیکه انداختی؟ . جونگوون : ماشالا کجا جا دادی اون همه رو من نصف همبرگرم نمیتونم بخورم . سونو : از توانایی های من خوردنه بعله😎 . جونگوون : آهان اونوقت این آقای توانا میدونه امروز امتحان ریاضی دارن یا بازم داشتی پلی استیشن بازی میکردی ؟ یا شایدم مامانت بردن بیمارستان ؟ ببین سونو به نظرم بهتره ایندفعه بهونه بهتری برای درس نخوندنت بیاری چون من بهت تقلب نمیرسونم . سونو : نمیرسونی دیگه؟ . جونگوون : اصلا
سونو نگاهی به جونگوون کرد که انگار رو پیشونیش نوشته بودن یا میگی یا بلایی به سرت میارم که به غلط کردم بیوفتی . جونگوون : باشه باشه فقط ایندفعه . سونو : جونگوون نمیدونی چقدر دوست دارم . جونگوون یه نگاه به اطرافیانشون انداخت همه ی دخترا داشتن به سونو نگاه میکردن اونا نمیدونستن سونو گی عه و با جونگوون تو رابطه است و قرارم گذاشته بودن به کسی چیزی نگن اما خب جونگوون حسادت میکرد که دیگران اینطوری به سونو نگاه میکردن اما سونو اندازه شیلنگ باغچه شون هم به اون دخترا اهمیت نمیداد حداقل هر روز به گل های باغچه آب میداد و شیلنگ و میدید ولی به اون دخترا حتی نگاه هم نمیکرد و این باعث دلگرمی سونو بود . سونو : راستی امروز شبیه یه توپ قلقلی شدی ک حال میده شوتش کنن . جونگوون خودشو تصور کرد که داره توسط جونگوون شوت میشه و خندش گرفت
لایک نشه فراموش❤❤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وای خدا عالی بعضی جاهاش جررر😂😂
خیلی باحال بود 🙂👌🏻
عااااااااااااالللللللللللللللیییییییییی
عالیییییییی بود 💜💜♥️♥️
پارت بعدییییییی...😉
مرصی
به زودی میزارم
بوچچچچچچ 💗💗