وقتی بی تی اس عاشقت و میاد بهت پیشنهاد ازدواج میده.....😏

خب خب این سومین تستمه قبلی ها خیلی خیلی خیلی کم لایک خوردن .... لطفا لایک کنید😬

جان کوک : شیر موز ..... ا.ت : جونم بانی کوچولو. جان کوک : میگم میخوای با من زندگی کنی هر چند تا شیر موز که بخای بیاریم کنار خودمون زندگی کنیم و تا آخر عمر خوشبخت بشیم؟ ا.ت : جان ... کوک معلومه که قبول میکنم تو تنها کسی هستی که تا آخر عمرا عاشقش میمونم قول شرف می خورم. جان کوک : منم شیر موز کوچولو خودم . بعد همو بغل میکنید. واییییییی .... خدا نعمت بزرگی بر سرش نازل کردی

تهیونگ : ا.ت ......... نمیدونستم چطوری بهت بگم ..... ولی ...... میدونی که ستاره های آسمون بی شمارن..... به اون اندازه عاشقتم..... دوست داری زندگی کنار منو تجربه کنی .... ا.ت : تهیونگ ...... منم عاشقتم ..... میخوام زندگیم کنار تو تموم شه🥺🥺🥺 وای خدا چقدر احساساتی(،نه اصلا هم احساساتی نیست😣)

جیمین : ا.ت ..... میشه بپرسم کخ توووو..... امممم ..... تو منو دوست داری؟ ا.ت : جیمین چی داری میگی من دوست ندارم ..... من عاشقتم کشته مردتم. جیمین : ...... یعنی قبول میکنی که ...؟ ا‌‌.ت : معلومه که باهات ازدواج میکنم. به پای هم فسیل شید

یونگی : میگم .... ا.ت از اینکه من همش میخوابم و تو کمتر منو میبینی بدت میاد؟ ا.ت : نه عزیزم معلومه که نه تازه اون موقع بیشتر بالای سرت می شینم و با خودم میگم الان داره خواب های پفکی می بینه. یونگی : پس قبول کردی اره؟ ا.ت : معلومه که اره. یونگی : پس فردا روز ازدواجمون هستش. ا.ت : 😶😶قبول. یونگی : قرار کل عمرت بخوابی😋 همه چیز رو با کار و حرف های خودش جلو برد.... بله ..... بله

هوسوک: ا.ت میگم نظر چیه بهم نزدیک بشیم .... مثلا از دوستی هم بیشتر؟ ا.ت : منظورت چیه؟! هوسوک : مثلا .... اههههع....با من ازدواج میکنی؟ ا.ت : جدی که نمیگی؟ هوسوک: چرا .... اتفاقا الان بیشتر از هر روز دیگه ای جدی هستم .... قبوله؟! ا.ت : هوسوک .... خرابش کردی .... قرار بود من از تو خواستگاری کنم😖😩😠 هوسوک : پس قبوله😂😂 ا.ت: معلومه دیونه. WOW....

نامجون : ا.ت .... میخوای یه فرد خوب که همیشه مراقبت هستش و ..... و .... نمیزاره کسی نزدیکش بشه کنارت زندگی کنه ؟ هوممممممم. ا.ت : رسما داری ازم خواستگاری میکنی؟ نامجون : تقریبا . حالا میخوای من باهات ازدواج کنم؟ ا.ت : بهش فکر ...... نه همین الان قبول میکنمممممم. هورااااااااا😑😑نامجون من رو برد

جین : ا.ت بیا شام حاضر. ا.ت : اومدم .... اوووووووو ..... عجب غذایی پختی. جین : خودم میدونم همه چیز من عالی هستش...خب بخور. بعد از چند دقیقه... ا.ت : جییییین این چیه انگشتر اند.....نگو که... جین : با من ازدواج میکنی؟ ا.ت : .... اینجوری. جین : خب ... باشه ... وایسا. رو زانویش می نشیند و .... جین : حالا .... با من ازدواج میکنی؟ ا.ت : بله. جین : حالا غذا تو بخور. ا.ت : باشه😊 وای خدا .... جین چرا اینکار رو با قلب ارمی ها میکنییییییی🥺🥺من از این حجم کیوتی میخوام بمیرممممممم....انگشتر رو انداخته تو غذااااااا...‌‌....

خب این تست هم تموم شد ..... مرگ من هم فرا رسید ..... لطفا علت مرگم رو بگید از حجم زیاد کیوتی بودن بی تی اس مرد ..... خدا نگهدارتون...فردا میام پیشتون 🧡🧡