من اومدم شاد اومدم
خب اونجا بودیم که مرینت میخواست بره بیرون یهوو.
مرینت : مروارید که پیدا نشد دیدم داره شب میشه برگشتم چون اگر نه مثل قبلا میشه به ادرین گفتم دارم میرم خونه ی الیا و اون گفت باشه و رفت و من اندازه ی ده دقیقه دنبال در میگشتم تا بلاخره پیداش کردم تا اومدم برم بیرون در بسته شد
و دوباره ته احساس خفگی کردم نه نه نه و دوباره همون اتفاق و چشمامو که باز کردم دیدم پیش مادرمم و داره برام از مروارید میگه
بهش گفتم همه چیو و گفتم که قبل شب اون اتفاق افتاد
مادرم گفت گیر افتادی
من چقدر خ...ن...گ . بودم که به تو گردنبندو دادم یهو همه چیز نورانی شد و دیدم پیش ادرینم
نه همه چیز تو در تو هست
الان من چیکار کنم
دیدم داره میگه بیا خونمون دوباره همه چیز نو رانی شد دیدم توی خونشونم
و دوباره پیش مامانم
به مامانم گفتم چجوری از جادوی گردنبند خلاص شم ؟
گفت برو خونه ی گابریل و اون مروارید که گفتی پیدا کردی را ....... همه چیز نورانی شد دوباره پیش مامانم بودم نه فکر کنم بار ۴ شد
دوباره مثل جت همه چیز را گفتم و مامانم گفت مروارید و گردنبندو نابود کنننننننن
رفتم خونه ی گابریل اره دقیقا هون ساعت قبلی پیداش کردم و نابودش کردم
و........
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
از همتون ممنونم
خیلی گلین
بازم خیلی کم نوشتی اما اشکال نداره برو درستو بخون که تو امتحانت موفق باشی عزیزم
عالی بود عزیزم مرسی🥰💗
عالیییییی بود😁☘💐
اولین کامنت😁