
داستان زیبا و تخیلی با موضوع:پرنسس گل ها دختری به نام آنیکا هست که عصای درخشانی میسازد تا در «برابر قدرت خبیثانه یک جادوگر بد جنس» پیروز شود و خوانواده اش را از تلسم نجات دهد🦋
در یک شب طوفانی تاریک و سیاه که باد تندی و تند به شاخ و برگ درختان برخورد میکرد و صداهای ترسناکی بوجود می آمد باران شدیدی مبارید😨 اماااااا...فردای آن شب یک صبح زیبا با شکوفه های رنگ رنگی و صورتی شاخه های درختان را پوشانده بود...☝️🌸🦋 سوال:تا اینجا چند تا ستاره میدی؟؟؟
رایحه خوش گل ها و بوی خاک باران خورده در هوا پیچیده بود🦋 پروانه ها در هوا میرقصیدند و پرنده ها آوازی دلنشین میخواندند همه از بدنیا آمدن آنیکا شاد بودند آنیکا دختر زیبایی با موهایی به رنگ برگ گل ها...🌿🌸 سوال:لب آنیکا چه رنگی وچه چجوریه؟؟
لبی سرخ و زیبا که خنده هایش چونان شکوفه ای زیباست و چشمانی به رنگ برگ گل ها🌿🌸 بعد از هفت سال و هفت ماه و هفت روز انتظار کشیدن ،خداوند به ملکه و پادشاه دختری بخشید پادشاه و ملکه بسیار زیاداز بدنیا آمدن این فرشته کوچک خوشحال شده بودند،،به همین جهت تصمیم گرفتند ضیافتی باشکوه برگذار کنند که تمام پری های مهربان سرزمین گل ها و مردم های آن سرزمین را دعوت کردند🌟🌟🌟🌟🌟 _______ تا اینجا چقد دوس داشتی🦋؟؟
جشن بزرگ شروع شدو تمام کسایی که با کارت دعوت های شکلاتی دعوت شده بودند حضور داشتند،،،،،«خیلی قشنگ بود جان خالی😄» موقع تقدیم کردن هدیه ها شد پری های سرزمین جلو آمدند و هریک عصای ستاره ای خود رابالای سر آنیکا میچرخاند و چیزی آرام میگفت اولی:هر وقت میخندی باران قطره قطره میبارد و زمین خشک پر از گل های زیبا میشود🦋 دومین پری:اشک هایت همانند مروارید های کوچکی هستند که آرام آرام به زمین میافتند🦋 سومی:هر وقت گریه میکنی شکوفه های زیبایی که تا کنون هیچ کس 🦋ندیده با زیبا ترین رایحه پیدا میشوند...🌸🌿 .چهارمی:هدیه من را خودت کشف خواهی کرد ای دختر زیبا🦋👒 سوال:چقد دوس داشتی؟؟🌸🌿
اماااااا😢در حین اینهمه خوشحالی یهو همه جا تاریک شد وسرو کله پری بدجنسی که به جشن آنیکا دعوت نشده بود پیداش پادشاه اورا بخاطر بدجنسی اش دعوت نکرده بود و او میخواست انتقامی بگیرد ___ همه جا پر از دود و تاریک بود چیزی دیده نمیشد فقط صدای وحشتناک جادوگر«پری وحشت» بود،که حرف هایی از حضورش در مهمانی میگفت😨😨😨 بعد از حدودچند دقیقه همه جاروشن شدو نه صدایی بود ومن اثری از پری وحشت ها.... مهمان هاگیج و حسابی ترسیده بودند که یه وقت تلسم نشده باشند تا همه به خود آمدند.... متوجه چیزی اشک آور شدند بغض آدم میگرفت حتی اشکان من هم از دیدن این صحنه بر زمین میریختند...☹️😢😢😢 سوال به نظرت چیشد😢؟؟
آره پرنسس کوچک اونجا نبود مثل اینکه پری وحشت اونو با خودش برده بود😭 خدمتگذار ها نداشتند ملکه چیزی بفهمد برای همین زودی دختری دیگر را جای آنیکا بر روی گهواره اش خواباندن😔 پادشاه فهمید اما ملکه همچنان فکر میکرد که دخترک همان پرنسس آنیکا هست 😔😔😔 از آنور پری وحشت پرنسس کودک را بر روی کوهی بلند رها کرد که کلبه ای در آنجا ساخته بودند.. او میخواست پرنسس را نابود کند پس او را رها کرد و رفت و دیگر برنگشت😨 کسی نمیدانست که بالای آن کوه سرزمین کوچک آدم کوچولو هاست ____شاه بند انگشتی ها فردی عاقل بود و دستور داد که به هر طور ممکن کودک را نگهداری کنند ✓✓✓✓✓ و اما درقصر دخترکی که جای پرنسس زندگی میکرد نامش «بریاتا »بود دختر یکی از خدمت کار ها... ______________🎀_____ بریاتا چشمانی آبی مو های زرد و آبی سرخ داشت ملکه فکر میکرد شاید به این خاطر رنگ چشم و مو ی او تغییر کرده که دارد بزرگ میشود ________ حالا از آن موقع ۱۴ سال تمام گذشته و پرنسس آنیکا با خنده واشکانش شادی و سرسبزی را به آن کوه خشک هدیه کرده بود🌸🌿🌿🌿🌿 و بریاتا دخترک شاد و سرحال در قصر طعم آغوش ملکه و پرنسس بودن را میکشد ☝️
شاه بند انگشتی ها که محلولی ساخته بود و پرنسس را به قد خودشان بند انگشتی کرده بودند گفت:دستور میدهم عده ای از دختران کوه را ترک کنند و با پرنده های خودشان به ماجرا جویی بروند و چیز های جدیدی از پایین کوه کشف کنند و بدانند جز ما موجودات دیگری وجود دارند پرنسس که یکی از باهوش ترین دختران بود در این سفر شرکت کرده و کوه را ترک کردند🦋🦋🦋 سوال :::چقد ستاره میدی؟؟
پرنسس که راهی نمیدانست به طرف مهتاب پرواز میکرد و باد موهایش را زیبا نوازش میکرد گویا شکوفه ای در آسمان بود پرنده ی پرنسس رنگ روشن و زیبای سبزی داشت آنیکا نیز نام اورا سبزینک گذاشته بود سبزینک با بقیه پرنده ها فرق داشت درست مثل آنیکا که متفاوت از همه...بود. سبزینک و آنیکا در آسمان گرم گفت وگو و پرواز بودند که از بالا چیز عجیبی دیدند......... سوال:چقد کنجکاوی هوونقد ستاره بده؟؟؟!!⭐⭐⭐⭐
آره اون قصر و یا خونه ی اصلی آنیکا بود اون اولین چیزی بود که خیلی براش جالب و شگفت انگیز بود خیلی زیبا⭐⭐⭐⭐ پس برای اولین مقصد به روی دیوار های بلند قصر فرود آمدند....
ادامه دارد........ نویسنده :بهار موضوع:پرنسس گل ها
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
از نظرات شما سپاس گذارم🌺
عااااااااااااااااااااااااااااااااااالی ادامش بدههه💞💞💞💞💞💞💞💞🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩
باحال