
سلام دوستان این هم قسمت سه ، ممنون که داستان های که نوشتم رو خوندید 🙏🙏💜😁 دوستان لطفاً نظر دهید.🙏🙏
از زبون ماری : تو کشتی بودیم هفته بعد به نیویرک می رسیم 😖😫. رفتم پیش آدرین ( ماری +، آدرین -) + آه ..... سلام آدرین ممنون برای نجاتم دادی 🙏 - آه سلام ماری حالت خوبه ، خواهش می کنم من برای بانو هر کاری می کنم 🥰😍🥰😍 +من که کامل سرخ شدم که یکهو آدرین به من یک گل رز قرمز داد رنگم مثل رز شده بود گفتم ممنون آدرین ماری میشه شب بیایی باهم یک قرار بزاریم ، لطفاً 🙏🙏 گفتم حتما می یام ( انگار تو شهرت 🤣🤣) که یکهو
دیدم که لایلا و فیلیکس دست هم رو گرفتن و میان پیش ما 😳😳😮😲😯 و یکی داد زد و گفت کمکم کنید ، کمک دیدیم که یکی خارج از کشتی گفتم باید بهش کمک کنیم که کاگامی گفت من می رم میارمش و رفت آورد انگار خیلی ترسیده بود 🧐🧐، و خودش رو معرفی کرد و گفت من جیمی کارتر هستم و من یک ویروس شناس هستم.
از زبون ویرایش شناس : من چند تا از مشاهداتی درباره این ویروس کردم که می تونیم از این همه زامبی های میلیاردی نجات پیدا کنیم. من به همه گفتم باید از نیویورک چند تا از مدارک لازم رو برداریم بعد به مسکو ، اورشلیم و در آخر توکیو بعد به سازمان بهداشت جهانی بریم ، فهمیدین .
شب شد ، از زبون ماری رفتم پیش آدری ، -خوش اومدی بانوی من 😍😍 +ممنونم آدرین - بانو از وقتی که شما رو دیدم یک حسی به شما پیدا کردم + من هم همینطور آدرین من هم وقتی که تو رو دیدم یک حسی که برام ناشناخته است پیدا کردم فکر کنم عاشقت شدم 😍😍- من هم همینطور بانو من هم عاشق شما هستم ، یک دفعه ای بانوم رو ب*و*س*ی*د*م واقعا حس خیلی خوبی داشت🥰😍🤩😜😝+ که یک دفعه ای آدرین من رو ب*و*س*ی*د دلم گفت همراهیش کردم
که رسیدیم نیویورک واقعاً شهر نیویورک نابود شده ههممون تفنگ هامون رو برداشتیم و رفتیم تو یک مترو و از شانس بدمون زامبی ها اونجا بودند 😖😫 ویروس شناسه گفت ببینید فقط راه فرار از این ها سکوت هستش + صدای زامبی ها از اینجا شنیده میشد خیلی ترسناک بود و خودم چسبیدن به آدرین که دیدم کلویی به لوکا ، آلیا به نینو ، کاگامی به جک ( همون ویرایش شناسه) و لایلا به فیلیکس که یکهو ..........
که صدای تفنگ شنیده شد و زامبی ها حمله کردند وایی😫😫😭 آدرین به جلو بزن ، تو مرینت اونجا ، وایی خیلی قدرتمند هستن اصلا نمی میرن 😫😫که یک گروه اومد نجاتشون داد و دیدم که مدارک پیش اون ها بودن و گفتم ببخشید این ها چیه؟ 🧐🧐 یکیش گفت این ها به ما میگه چطوری زامبی ها بوجود اومدن ، فکر کنم باید بریم به مسکو، درسته ؟ -باه درسته باید بریم مسکو .
دوستان تموم شد. ممنون که خوندیم لطفاً نظر دهید 🥺🥺🙏🙏
❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️❤️
منتظر قسمت بعد باشید ، حتماً 😉😉
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
دوستان نظر شما درباره داستان ماری و آدرین به شکل جوکر بنویسم یا نه ؟؟؟؟؟؟؟
عالی بود 👏👏
دوستان قسمت بعدی رو گذاشتم ولی هنوز تأیید نشده،
دوستان از شما چند خواهشی دارم
می خوایین بنویسم یا نه ؟؟
می خوایین داستان ها رو میراکلسی کنم یا نه؟؟
می خوایین داستان دیگه هم بنویسم یا نه.؟؟؟؟
بنویسسسسسسس
من از زامبی ها میترسم بعد اومدم داستان هات رو بخونم آخه من چه گاگول ولی تستت عالی بود