اگه میخوای آنچه خواهید خواند رو ببینی برو تو نتیجه
از زبان سوفیا⬅با کالسکه درحال برگشت به سمت قصر خودمون بودیم که یهو یک تیر از جلوی صورتم رد شد.یکی از سربازا داد زد:مراقب باشین تو تلهایم.مراقب باشین.🐾رز چی شده؟🐞حمله کردن بهمون.لطفا سرتون رو از کالسکه بیرون نیارین تا اینجا کار تموم بشه.🐾رز مراقب خودت باشیا.یک لبخند بهم زد و گفت🐞چشم مراقبم.نمیدونم چرا اینقدر نگران بودم.از لای در به رز نگاه میکردم.چند نفر رو همزان با هم زد.یهو از پشت یه تیرانداز دیدم.سریع داد زدم🐾رزیـــــــــــــــــــی پشت سرررررررررررررت.یهو یه تیر از پشت به شونه رز خورد.🐾رززززززززززز چیشد؟خواستم برم پایین که پدرم دستمو گرفت و گفت:کجا میری دختر میخوای بمیری؟🐾پدر بخترین دوستم تو خطره بعد شما میگین بشین؟وزیر اعظم:اون برای مراقبت از تو زخمی شده بعد تو میخوای خودتو به کشتن بدی؟بین دوراهی بودم.هم پدرم درست میگفت و هم نمیتونستم مرگ بهترین دوستم رو ببینم.یهو یکی از اون سیاهپوشا داشت میومد سمت رزی که یهو.........
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
راستی میگم میشه من وزیر امور خارجه پدر واقعیم نباشه و وقتی کوچیک بودم منو به فرزند خواندگی قبول کرده؟ و من یه شخص مهم باشم😂
ولی خودم نمیدونم شخص مهمی ام
من کیییییی میام تو داستاننننننن😭😭😭
هق چرا من نمیام تو داستان
عالی بود👌💕
کامنت اول🤸♀️😁