
بریم
از زبون ت. ن : همه خیلی خوشحال شدیم چون قراره بریم اردو و 2 هفته اونجا بمونیم چند دقیقه بعد زنگ خورد و من و سوییتی باهم رفتیم خونه تا وسایل هامون رو جمع کنیم بعد کارمون هردومون رو تخت ولو شدیم دیدم ساعت 8و نیم س. ی : تینا به نظرت بریم کافه؟ ت. ن : آره بریم آماده شیم ( پرش زمانی به وقتی ک رفتن کافه) طبق معمول با ورودمون به کافه همه پسرا داشتن برامون غش میکردن بی توجه بهشون رفتیم یکی از صندلی ها نشستیم و نوشیدنی هامون رو سفارش دادیم چند دقیقه بعد گارسون سفارش هامون رو آورد ، نوشیدنی هامون رو خوردیم و کمی باهم حرف زدیم و از کافا زدیم بیرون
و تا خونه پیاده رفتیم وقتی وارد کوچه شدیم احساس کردم یکی دنبالمون میکنه به سوییتی گفتم سرعتم ن رو بیشتر کنیم اونم قبول کرد ، سرعتمون رو بیشتر کردیم و اون مرد هم سرعتش رو بیشتر کرد و دوید جلوی راهمون وایساد با یه پوزخند ترسناک چون داخل کوچه تاریک بود چهره اش نا معلوم بود اون مرد از تو جییبش چاقوی تیزی در آورد خواست بهمون حمله کنه ک یه پسر قد بلند و خوش اندام دیگه پرید وسط و یه مشت زد تو صورت طرف دوتاشون داشتن باهم مبارزه میکردن منو و سوییتی بدجور هنگ کرده بودیم چون بیش از حد تو مبارزه فرض بودن ک یهو سرم بدجور تیر کشید و افتادم رو زمین و دستام رو دو طرف صورتم گذاشته بودم
و جیغ میکشیدم ک صحنه مبارزه بین دو مرد اومد جلو چشمام این..... این چطور ممکنه دقیقا همین مبارزه در گذشته ولی در یه مکان متروکه و قدیمی اتفاق افتاده بود همین جوری داشتم جیغ میزدم ک سردردم قطع شد آرم چشمام رو باز کردم و سوییتی رو دیدم ک داشت باگریه اسمم رو صدا میزد ب خودم اومدم و از رو زمین بلند شدم دیدم اون دونفر نیستن از سوییتی پرسیدم اونا کجان و اونم گفت نمیدونه بعد رفتیم خونه و لباسامو رو عوض کردیم و گرفتیم خوابیدیم ( پرش زمانی به دو روز بعد) از زبون سوییتی صبح با صدای زنگ گوشیم از خواب پاشدم بعد چند دقیقه ک ویندوزم اومد بالا با خوشحالی گفتم آخ جون امروز میریم اردو رفتم یه صبحونه ساده آماده کردم و رفتم تینا رو بیدار کردم و باهم صبحونه خوردیم و سریع رفتیم مدرسه و دارو کلاس شدیم چند دقیقه بعد استاد اومد ا. د : سلام بچه ها خب همون طور ک میدونید آنروز میریم اردو خب حالا آروم برید بیرون ک هواپیما بیرون منتظرتونه از زبون تینا همه باهم رفتیم بیرون تا سوتر هواپیما بشیم ک سوییتی گفت دستشویی داره بعد سریع رفتیم دستشویی بعد چند دقیقه سوار هواپیما شدیم ک ا. د: دخترا شما چرا دیر کردید خب حالا بشینید سرجاتون از زبون تینا داشتم میرفتم تا بشینم ک یکی از دخترا برام جا پایی انداخت و داشتم میفتادم ک ک ک 🤣🤣🤣🤣🤣🤣
زود برید نتیجه مهم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود آجی🌹❤️
میسی نفسکم
عالی عالی عالی عالییی واقعا نمد دیگه ااز شدت خوب بودنش چی بگمممم
مرسی عشقم
خیلی خوبههههه حتما پارت های بعدی هم بزاااااااررررررر😍😍😍😍😍
چشم گلم
فالویی بفالو ✨💜
چشم
بوث