خلاصه: ا/ت یه شاه دخت بود که دوست نداشت که بقیه به چشم یه ادم معروف ببیننش واسه همین مثل ادم های عادی رفتار میکرد
و
بلخره به ارزوش رسید ان بلخره به دانشگاه معروف سئول راه پیدا کرد و وقتی به انجا رفت با پسری به نام تهیونگ اشنا شد اونها باهم دوست شدند وقتی با تهیونگ تو زنگ تفریح بود تهیونگ بهش گفت که من میدونم تو شاهدختی ا/ت هم که تعجب کرده بود گفت چطوری فهمیدی تهیونگ گفت که من هم یه شاهزاده هستم و تورو تو بیشتر جشن ها میبینم و
ان شب پدر ومادر تهیونگ به خونه ا/ت رفتن و پدر ماد تهیونگ و ا/ت گفتن که شما بتید باهم ازدواج کنید و شماهم قبول کردید و بعد کم کم عاشق هم شدید
خواب دیگه بسته دستم درد گرفت
9 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
وایییییی بلخره پیدات کردم ، خیلی دنبالت گشتم ، حتا واست یه تست گذاشته بودم 🥺❤❤
عاجی قصد نداری پارت12 بزاری
حسود های پلاستیکی پارت ۱۰رو گزارش کردین😬
عالی پارت بعدی
عالییی بود عاججج پارت بعددد❤❤❤
عالیییییییییی
مرسی
میشه به داستان منم سر بزنین کیوتا؟
عالی