
عشقای من بزن برییییییییییم
ببین تازه وارد خرف اضافی ممنوع فهمیدی همین الانشم استاد منو به خاطر اینکه با تهیونگ حرف زدم حامونو باهم عوض کرد دوباره نمیخوام ب خاطر تو بیفتم تو دردسر گرفتی بچه جون ت. ن :هوی چ خبرته انقد خودتو گرفتی بالا خوب گوش کن پسر جون من هیچ علاقه ای به اینکه بخوام با بی شخصیتی مثل تو هم کلام بشم رو ندارم و بعدشم اگه یه بار دیگه با من اینطوری حرف بزنی ب استاد میگم تا جرمت سنگین تر از این بشه گرفتی بچه جون ج. ک با پوزخند : خیلی دل و جرعت داری دختر جون منتظر تلافی باش ت. ن با پوزخند : هه ببین می ب کی داره این حرف رو میزنه بعد هردومون ساکت شدیم و ب درس گوش کردیم بعد چند دقیقه زنگ تفریح خورد داشتم وسایل هامو جمع میکردم ک یهو یه دختر خوشگل و جذاب با چند دانش آموزانی دیگه اومد پیشم و کیفم رو خالی کرد و همه وسایل هام ریخت زمین جونگ کوک و دانش آموزانی دیگه داشتن بهم میخندیدن اون دختر با عصبانیت بهم زل زد و گفت ( راستی اسم دختره لیا ست علامت : ل. ا) ل. ا :ای دختره پرو چطور جرعت کردی به عشق من توهین کنی اصلا میدونی جونگ کوک کیه؟ جونگ کوک معروف ترین، پولدار ترین و جذاب ترین پسر مدرسه هس و همه ی دخترا براش غش میکنن ولی جونگ کوک بین همه اونا منو انتخاب کرد و الان دوست پسر منه تو چطور جرعت کردی با عشق من اینطوری صحبت کنی هااا ( با داد)
الان ک پیش عشقم نشستی ب فکرت نزنه مخ کوکی منو بزنی البته نمیتونی چون کوکی فقط و فقط عاشق منه فهمیدی ( با داد) منم ک داشتم لا پوزخند و خونسردی کامل ب حرص خوردنش نگا میکردم چند قدم رفتم جلو و مستقیم تو چشاش نگا کردم و یهو زدم زیر خنده ت. ن: ببین دختر جون اولا ک هرچی گفتم حقشه دومن اصلا میدونی من کیم من دختر یکی از پولدار ترین معروف ترین مرد کره و فرانسه هستم تو دنیا پسری نیس ک دیونه من نباشه هرکی چشمش ب من افتاد کمتر از یه ثانیه جادو زیبایم میشه سومن من مثل دخترای دیگه نیستم ک تا یه پسر پولدار و جذاب دید زود عاشقش بشم یا براش غش کنم و بعدشم من عاشق چیه این بچه پرو بشم ( قدر نشناس از خداتم باشه 😡😡) س. ی : بسه عزیزم این بچه ارزشش رو نداره بیا بریم ( راستی س. ی وسایل های تینا رو از رو زمین جمع کرده بود) بعد س. ی دست ت. ن رو گرفت و برد بیرون س. ی : تینا عزیزم ناراحت نباش باشه ت. ن :ن عزیزم این بچه پرو ارزشش رو نداره ک بخوام ب خاطرش ناراحت بشم زنگ کلاس خورد و ما رفتیم کلاس از زبون ت. ن : رفتم نشستم سر جام وقتی کیفم رو باز کردم یه مار سرش رو آورد بالا و میخواست بهم حمله کنه ک با دیدن چشمام
سر جاش میخکوب شد بچهها با ترس و تعجب داشتن بهم نگا میکردن سوییتی هم با دیدن این صحنه قهقهه زد منم آروم رفتم جلو و مستقیم تو چشم مار نگا کردم و آروم سرم رو به چپ و راست تکون میدادم و مار هم باهام همکاری میکرد بعد آروم دستم رو بردم جلو و مار هم خزید و اومد روی بازوم منم با لبخند نوازشش کردم ( راستی تینا هر حیوونی رو ک بخواد راحت میتونه با چشماش رام کنه البته این یه رازه ک فقط سوییتی ازش خبر داره برا همین وقتی اون صحنه رو دید خندید حالا در پارت های بعد میفهمید برا چی این داستان خیلی تخیلی و هیجانی هست) از زبون تینا رفتم پیش لیا و جونگ کوک ت. ن : هه فک کردی میتونی با این کارات منو برسونی نچ نچ من شجاع تر از این حرفام بعد مار رو انداختم جلوی لیا لیا هم از ترس پرید بغل کوک و جیغ میزد ولی خیلی عجیب بود مار اصلا با کوک کاری نداشت و فقط میخواست به لیا حمله کنه کوک هم میخواست مار رو بکشه ولی همین ک دستش رو برد طرف مار متوقف شد داشت تلاش میکرد تا مار رو بگیره ولی نمیتونست بعد دست از تلاش برداشت و دست لیا رو گرفت و رفت بیرون منم سریع رفتم نار رو گرفتم و گذاشتمش تو کیفم و کمی زیپش رو باز کذاشتم تا خفه نشه
از زبون کوک با بچه ها نقشه کشیدیم تا اون بچه پرو رو ادب کنیم تا بفهمه با کی در افتاده رفتم به راننده زنگ زدم و گفتم برام یه مار پیدا کن و بیارش مدرسه وقتی مار رو آورد رفتم گذاشتمش تو کیف دختره فقط منتظر بودم تا بیاد کیفش رو باز کنه هه چقد بخندم الان بعد چند دقیقه اومد کلاس وقتی کیفش رو باز کرد مار سرش رو آورد بیرون اما با چیزی ک دیدم خشکم زد ( دیگه خودتون میدونین ک چیشد) ( حالا پرش زمانی به کوک ک از کلاس رفت بیرون) ج. ک : لنتی این چ حسیه ک من دارم چرا هیچ وقت نمیتونم ب حیونی آسیب برسونم چرا نمیتونم شبا با خیال راحت بخوابم؟ چرا همیشه احساس میکنم کامل نیستم انگار یه چیزی کم دارم، نمیدونم چرا از وقتی ک به دنیا اومدم شدید دلتنگ کسی هستم ( همون طور که گفتم این داستان تخیلیه بعدا خودتون میفهمین ک چرا جونگ کوک و تینا این طورین) از زبون ج. ک : از فکر و خیالات اومدم بیرون رفتم سر کلاس دیدم استاد داره سخنرانی میکنه تا من دید گفت ا. د : آقای جءون کجا بودید ج. ک : ببخشید ا. د : برو بشین رفتم نشستم سر جام ا. د : خب بچهها ما دو روز دیگه میریم به جزیره کالدونیا ( اسم من درآوردی) ( راستی مدرسه ای ک تینا و کوک میرن یکی از معروف ترین مدرسه های دنیاست ک فقط اشرافی ها میتونن برن اونجا تحصیل کنن خب همون طور ک گفتم تینا و کوک هم اشراف زاده هستن)
خب خوشگلا برید نتیجه یه خبر خیلی مهم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی خوبه
ممنونم عزیزم
عاااااالییییی بود آجی 💕🖤😊
ممنونم عزیزم
به داستان منم سر میزنین؟🥺🤏
چشم گلم
فداتون
عالی
ممنونم عزیزم
قربونتون
بچهها این پارت دو هستش هنوز پارت 1 منتشر نشده لطفا یکی منتشرش کنه