سلام من بازم اومدم و دارم زود داستانم رو میزارم چون می خوام یه داستان دیگه بنویسم خلاصه ببخشید اگر غلط داشتم دستم می خوره به خدا 😩😩😥
از پشت در صدای خنده غول اومد بعد که در باز شد یه دختر توی بطری داشت مسخره درمیاورد غول با خنده بطری رو روی میز گذاشت و رفت همه به اون دختری که مسخره بازی درمیاورد ذل زده بودیم ، دختر:( سلام) ما هم به اون سلام کردیم ، من به اون گفتم اسم من دیاناست و این ها دوست های من هستند نانا، ساراو الیزابت ، اسم شما چیه، دختر:( اسم من آلیسه) و بعد خندید، بهش گفم چرا میخندی،
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
عالی بود آجی ریحانه
عالی بوود
ممنان😘😘
عالی بود❤️❤️
ممنون 🌹🌹
ممنون از شما 😘😘😘
خوب بود☺
پارت بعدیو نوشتی یا نه هنوز؟؟؟؟؟؟؟
نوشتم و گذاشتم در حال برسی هست