7 اسلاید صحیح/غلط توسط: Ginny انتشار: 3 سال پیش 347 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب رسیدیم پارت آخر😔😌 . . . الان هم خوشحالم هم ناراحت . . . راستی ، گفتم برای پارت اخر یه سوپرایز دارم، توی نتیجه بهتون میگم😁
خب بچه ها . . . رسیدیم پارت پایانی دیگه . . . این خیلی پارت طولانیه و آخریشه ، اگه نفهمیدید که ته داستان چی شد ، لطفا توی کامنت بگید که توضیح بدم😁توی نتیجه سوپرایزی که برای پایان داستان آماده کردم رو گفتم😁 بعد از این داستان ، یه داستان دیگه مینویسم و یه کمیک ۵ چپتری هم میخوام بزارم😁خب دیگه ، بالارو خوندی؟ برو بخون داستانو که پارت آخره😥😌 . . .
(آنچه گذشت)
_قول میدم که بعدا برات توضیح بدم ولی الان این مهم نیست . . . چیزی که میخواستم بگم که اینه . . . که . . . که این ۱ سال و نیم برام خیلی سخت بود . . . دونستن اینکه تو عاشق چه کسی هستی . . . ولی نتونم بهت بگم . . . و . . . ولی الان . . . اون لحظه سر رسیده . . . و به نظرم . . . وقتشه . . . دیگه مانعی بین ما (هویت ما) نیست . . . پلگ . . . کلاز این . . .
(پارت آخر)
_آ . . .آدرین!!!!
_دوباره سلام بانوی من . . .
_ت . . . تو . . . ت . . . کت نوار . . . شدوماث . . . (کلا قاطی کرد😂)
_آره . . . من کت نوارم . . . من . . . راستش برام خیلی سخت بود که توی این مدت با این که میدونستم تو در اصل منو به خاطر خودم رد میکنی ، هویتم رو ازت مخفی کنم . . . ولی من توی این مدت . . . تونستم بهتر تو رو بشناسم مرینت . . . و فهمیدم . . . که چقدر کور بودم که نتونستم زووتر بفهممش . . . تو . . . تو یه دختر خارق العاده ، شجاع و مهربون هستی . . . و من خیلی کور بودم که زودتر نفهمیدمش . . .
_آ . . . آدرین . . . من . . .
_میدونم . . . حتما شوک شدی . . . و نیاز به زمان داری . . . به احتمال بیشتر . . . الان که میدونی من کت نوار هستم . . . دیگه به من احساسی نداری . . . ولی من دوست دارم و . . . و نمیخوام روت فشار بی . . .
مرینت دستش رو روی ل.ب آدرین به نشانه سکوت می گذارد . . .
_هیش . . .
آدرین با تعجب او را نگاه میکند و مرینت تا آخرین حدی که نمیتونم توصیفش کنم ، قرمز میشود . . .
مرینت: م . . . من . . . راستش . . . (نفس عمیقی میکشد و حرفش را بدون لکنت ادامه میدهد . . .)
(یادتونه گفتم هر وقت مرینت لکنت هاش تموم شد بهتون میگم👈 خب اینم از این برو که رفتیم😁)
_من . . . منم دوست دارم . . .
آدرین لبخندی از ته دل میزند و مرینت باز در حدی توصیف ناپذیر سرخ می شود . . . و از خجالت نمیتواند حرف بزند . . . (توضیح: هنوز باران میبارد و زیر چتر هستند . . .مثل عکس اسلاید ، فقط مرینت چیزی دستش نیست ، هردوشون تازه تبدیل شدن . . .)
آدرین به مرینت نزدیک میشود ، سرش را بالا میگیرد . . . هردو در چشم های یکدیگر غرق شدند . . . و بعد 💏 . . .
_استاد؟ . . . استاد؟ . . . داشتین میگفتین!
_اوه . . . آهان آره . . . ذهنم از بحث دور شد . . . کجا بودم؟ . . . آها . . . بعد از اینکه شدوماث رو شکست دادیم . . . کت نوار هویتش رو برای من مشخص کرد . . .
_واقعا؟؟ . . . اون کی بود؟ اونو میشناختید؟ . . .
_آره . . . (اشکی لجوج که بالاخره سر ریز شده بود را از گونش پاک میکند . . .) اونو خیلی خوب میشناختم . . .
_اون . . . آدرین بود . . .
_واقعا؟ . . .
_اوهوم . . . (سری تکان میدهد و مخفیانه اشکی دیگر را پاک میکند . . .) بعد از اینکه دانشگاهمون تموم شد . . . بعد جشن فارغ التحصیلی . . . آدرین از من خواستگاری کرد . . . و ما ۸ ماه بعد ازدواج کردیم . . . ما زندگی خوبی داشتیم . . . صاحب دو تا بچه شدیم . . . هوگو و ایمی (خلاصه امیلی) . . . اونا الان نوه دار شدن . . . (راوی: شک شدین نه؟ نوه دار؟)
_استاد . . . پس . . . پس همسرتون . . . اون . . . چرا من هیچ وقت ایشون رو ندیدم؟ . . . من الان ۳ ساله میام اینجا . . . ولی تا حالا با ایشون آشنا نشدم . . .
_چون ایشون . . . اینجا نیست . . . . اون رفته . . . (He's gone . . .) الان یه مدتی میشه که دیگه نیست . . .
_ک . . . کجا؟ . . . نکنه جدا شدید؟ . . .
_آره و نه . . . یه جورایی . . . بعضی ها ممکنه بگن جدا شدیم . . . ولی به نظر من اون همیشه پیشم هست . . . و داره من رو از اون بالا تماشا میکنه . . . و میدونه که دوستش دارم . . . 🙂
_م . . . من متاسفم . . . نمیدونستم . . .
_نباش . . . این موضوع تازه نیست . . . (دستش را روی قلبش میگذارد) البته با اینکه ۲۰ سال میگذره ولی برای من هنوز تازهست . . . ولی . . . باهاش کنار اومدم 🙂 . . . خب . . . دیگه برگردیم سر درسمون . . . همینشکلیش هم خیلی عقب افتادیم . . . این ها چند ماه آخری هست که با هم هستیم، نباید وقت رو از دست بدیم هر چند که تعلیماتت هیچ وقت تموم نمیشه و تو همیشه میتونی چیز جدیدی یاد بگیری . . . ولی کارمون با هم دیگه کم کم داره تموم میشه . . .داشتم میگفتم . . . همنونطور که میدونی نگهبان بودن وظیفه سختی هست . . . بار سنگینی رو روی دوشت میزاره . . . ولی من میدونم که تو میتونی از پسش بر بیای مرلین . . . از اونجا که دیگه شدوماثی وجود نداره ، کارت با معجزه گر ها راحت تره . . . ولی باید گوش به زنگ باشی . . . چون همونطور که میدونی، غیر از این جعبه ، جعبه های دیگه ای با معجزه گر های دیگه ای هم وجود داره . . . یادت باشه . . . هر چیزی دست آدم اشتباهش میتونه خطرناک باشه . . . چه بسا معجزه گری دست آدم شروری بیفته . . البته . . .
کمی بعد . . .
_خب . . . درس امروزمون تموم شد . . . میتونی بری . . .
_روز خوبی داشته باشید استاد . . . خدانگهدار👋👋👋
_خداحافظ مرلین . . . (در بسته میشود . . .) آه عمیقی میکشد . . .
_خب امروز هم تموم شد . . .
_مرینت مطمعنی حالت خوبه؟ . . .
_من خوبم تیکی . . . الان ۱۹ ساله که هر روز این سوال رو میپرسی . . . چند بار دیگه باید بهت جوابتو بدم ؟ . . .
_تا وقتی که جوابت واقعی باشه، این سوال رو میپرسم . . .
_میدونم . . . ولی اینم باید بدونی که من خوبم . . . در حدی که میتونم بدون اون خوب باشم . . .
_تعلیمات مرلین تقریبا داره تموم میشه . . .
_آره . . . کم مونده که بتونم جواب سوالت را واقعا راست پاسخ بدم . . .
_مرینت . . . مطمعنی میخوای این کار رو انجام بدی؟ . . .
_آره🙂توی این ۲۰ سال از هیچ چیزی بیشتر از این مطمئن نبودم . . .
چند ماه بعد . . .
_مرلین . . . جلسه امروز هم تموم شد . . .
_خب باشه ممنون استاد . . . استاد امروز وقتشه؟
_(سری تکان میدهد) امروز وقتشه . . .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
_جعبه رو بگیر . . .
_چشم استاد . . .
_حالا یه دقیقه وایسا . . . من یه کاری دارم که باید قبلش انجام بدم . . .
از اتاق بیرون میرود . . . به اتاقش میرود . . . یادگاری های او همه جا هستند . . . موهای سفیدش را باز میکند . . . همان مدلی که او دوست داشت . . . شیشه آبی رنگ را بر میدارد و در دست میگیرد . . . میخواد در اتاق را باز کند که . . .
_مرینت😢 لطفا این کارو نکن! . . .
_تیکی . . . دوست دارم . . . منم دلم برات تنگ میشه . . . ولی . . . خیلی پقته که از هم جدا هستیم . . . بزار به اون برسم . . . اگه منو دوست داری . . . بزار به آرامش برسم🙂 . . . نزار بدون نیمه روحم زندگی کنم . . .
او را برای آخرین بار بغل میکند . . .(حالا خودتون دیدید چجوری مرینت تیکی رو بغل میکنه دیگه ، اونجوری تصورش کنید)
در را باز کرده . . . خارج میشود و پیش از ورود به اتاق مورد نظر . . . محتویات شیشه را سر میکشد . . .
_استاد! . . . برگشتید؟ . . . اگه آماده نیستید میتون . . .
_ نه . . . من آمادهام . . . بیا انجامش بدیم . . .
{ من . . . مرینت دوپن چنگ . . . مسئولیت جعبه معجزهآسا رو رها میکنم . . . و مرلین چانگ رو به عنوان نگهبان بعدی منصوب میکنم }
تیکی از پشت در نگاه میکرد . . . ولی طاقت دیدن این صحنه را ندارد . . . چشمانش را میبندد . . .
_خداحافظ مرینت😔😢
نگهبانی جدید منصوب شده است . . . و برای محافظت از راز معجزه آسا حافظه نگهبان قبلی باید پاک شود . . . ولی به این کار نیازی نیست . . . زیرا او مدت کوتاهی بیشتر در این دنیا نخواهد بود . . .
پس او حافظهش را نگه می دارد . . .
در حالی که دستش را روی قلبش گذاشته است . . . بعد از مدت طولانی ۲۰ سال . . . لبخندی از ته دل میزند . . . و زمزمه می کند:
_هویت ما دیگر مانع بین ما نیست . . . نمیزارم چیز دیگری مانعمان بشود . . . دارم میایم پیشت . . . . . . دوست دارم . . . آدرین . . . عشق من . . .
دیگر نیازی به نگرانی برای حفظ راز معجزه آسا نیست . . . زیرا او حالا به سوی معشوقش پرواز کرده است . . . 《پایان》
7 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
من خیلی از داستان ی میراکلسی رو خوندم اما این زیبا ترینشون بوددددددددددددد
هر دو تاشون مردن؟😐
ا..هیچی بابا ولش کن خیلیم خوب بود دمت گرم😁
عالیـــــــــ بود عاجو
ممنون🙏😁😥💐☘
داستانت غمگین ولی عالی تموم شد به مال منم سر بزن
قشنگ بود فالوت کردم داستان های منم دنبال کن اجی
👌👍من که ذاتا همه داستانات رو میخونم😁💐☘
عالی بود😘
ولی بد تموم شد😕😢
بچه ها من کمیک کشف هویت رو از دیشب همون موقع که این پارت گذاشتم ، اون رو هم گذاشتم ، امروز صبح دوباره هم گذاشتمش ، ولی منتشر نمیشه نمیدونم چرا🤷🏻♀️🤦🏻♀️😔
نفهمیدم توضیح ده
۶۰ سال به خوبی و خوشی با هم زندگی کردند و صاحب دو تا بچه هم شدند. ایمی (خلاصه امیلی) و هوگو. الان توی زمان داستان این دو تا صاحب نوه شدن.
۲۰ سال پیش (توی زمان داستان ، ببین یهو بعد از اینکه مرینت هویت آدرین رو میفهمه میپریم به ۸۰ سال بعد ، یعنی پرش زمانی داریم) آدرین میمیره و مرینت هم چون نگهبان هستش عمرش طولانیه دیگه🤷🏻♀️
مرینت ۱۷ سال دنبال یه جایگزین مناسب میگرده و وقتی مرلین رو پیدا میکنه ، اونو به عنوان جانشینش انتخاب میکنه و بعد از اینکه ۳ سال تعلیمش میده ، سمت نگهبانی رو به اون میده.
۶۰ سال با هم زندگی میکنند و بعد از یه جدایی ۲۰ ساله ، تا ابد با هم میمونن😥😌
پایان😁
اهان مرسی😁
خیلییییییییییی بدییییییییییییییییییییی😥🤧
چرا اینگونه بد تمومش نمودی😩
و اینکه این نظر خودم در مورد یکی از احتمالات آینده این دو تا هست. چون مرینت نگهبان هست و قراره زیاد عمر کنه و اگه وظیفشو به یکی دیگه بده هم ، حافظهاش رو از دست میده
عالییییییییییییییی♥♥ و
غمگین 😔😓😓اشکم در اومد 😢😢
😅آره یه ذره غمگین شد . . . ولی بهم رسیدن😌 و ۶۰ سال کنار هم به خوبی و خوشی زندگی کردن . . . در اصل مرینت خیلی زنده موند چون نگهبان بود و اونا زیاد عمر میکنن ، وگرنه آخرش به هم رسیدن😁
عالی 😢😢