10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Nima انتشار: 4 سال پیش 75 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام دوستان عزیز بالاخره داستان میراکلسم رو منتشر کردم امیدوارم خوشتون بیاد اگه طول کشید اومدنش عذر میخوام چون درگیر درسام بودم❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
خب دوستان قبل از شروع شدن داستان میخوام بگم که سعی کردم کمی از تخیلات خودم و کمی از داستان اصلی فیلم بیارم اگر دیدید که داستان با داستان اصلی فیلم منطبق نبود لطفا ناراحت نشید❤️
لذت ببرین❤️❤️
ساعت زنگیم زنگ خورد:وای این چیه؟😣نگاه به ساعت کردم ساعت....۸ اه!😮دیییرم شده وای سریع رفتم حاضر شدم ولی چون وقت نبود صبحونه مارک رو برداشتم ولی به جاش سریع یه یادداشت گذاشتم (مارک تقریبا شبیه مرینته و ۲سال ازش کوچیکتره)
مارک عزیز
چون وقت نداشتم صبحونه درست کنم در عوض مال تو رو برداشتم ولی جبران میکنم برادر عزیزم.
خواهر عزیزت مرینت😊
سریع کیفمو برداشتم و رفتم سمت مدرسه به مدرسه که رسیدم دیدم الیا و جولیکا و رز رو دیدم که داشتن صحبت میکردن رفتم سلام کردم 😯...😮(مرینت نفس نفس میزد)الیا: سلام دختر کجایی نگران شدیم ولی خدارو شکر خانم الیسون هنوز نیومده🙂.خیالم راحت شد گفتم:اه واقعا😀خیلی خوبه...
داشتیم صحبت میکردیم که وسط صحبتمون کلویی پرید که:برین کنار دیگه مگه نمیبینین بهترین دختر این شهر میخواد رد شه😌(مرینت:حالا انگار برد پیت رد شده😂😂) بهش راه دادیم اومد اینه اش رو در آورد تا خودش رو ببینه یه عنکبوت اومد روی پاش😯😁 و ما پوزخند زدیم 😁 متوجه شد و گفت:چیه🤨؟....
عنکبوتها رو دید و گفت:وایییییییی یکی این هیولا رو بکشه😰😰وقتی کلمه ی (هیولا)شنیدیم دیگه نشد جلوی خودمون رو بگیریم😂😂😂جیغغ زنان سمت دفتر رفت و ما هم رفتیم سر کلاس من الیا رفتیم سر کلاس خانم الیسون با یه پسر اومدن داخل کلاس....
خانم الیسون گفت:بچه ها ایشون ادرین اگراست هستن که از امروز به ما ملحق میشن نگاهی به پسره انداختم و.......وای خدای من 😍😍چی دارم میبینم یه پسر که موهاش به طلایی خوشه گندم و چشماش به سبزی جنگل😍😍😍که آزارش به یک مورچه هم نمیرسه😍😍😍باورم نمیشه که برای اولین بار .ع.ا.ش.ق شدم...
خانم الیسون گفت که آدرین خودشو به بچه های کلاس معرفی کنه که اول من شدم😍😍چون نیمکتی نشستم که نزدیک خانم الیسونه😅 اون پسر اومد جلوم و خودشو به من معرفی کرد:سلام از آشنایی با شما خوشبختم😊لپاش گل انداخته بود و منم یه ذره خندیدم😁 تا میخواستم خودمو معرفی کنم دست و پام گم شد😢و گفتم:سلام ......من ..من دوپن چنگ مرینت ..نه..مرینت دوپن چنگ هستم.(وای نه😢) بچه ها خندیدند😂خانم الیسون دست زد و گفت خب کافیه لطفا بشینین تا درس رو شروع کنیم. اومدم نشستم پیش الیا. الیا گفت: ادرینو دوست داری درسته😁؟گفتم: اره😍ولی لطفا به کسی نگو.😢مخصوصا برادرم.گفت : نگران نباش باهاتم😉...
بعد از مدرسه از زبان مرینت:برگشتم خونه همش به فکر آدرین بودم و تیکی....وای تیکی کجا رفته😢؟؟صبح از بس که به فکر مدرسه بودم یادم رفت به تیکی ماکارون بدم😢:مرینت چی شده چرا ناراحتی 😕؟تیکی پشت سرم بود.مرینت:وای سلام تیکی منو ببخش امروز دیر کردم وقت نکردم بهت ماکارون بدم جبران میکنم گفت:عیبی نداره من همیشه قوی هستم😁گفتم: ای شیطون و خندیدیم 😂😂به طرف غذای مارک نگاه کردم یه ماکارون بود به تیکی دادم : گفتم که جبران میکنم . گفت:ممنون مرینت😀 و همو بغل کردیم که
مارک اومد و خاب آلود بود😴🥱:سلام مرینت خوبی تیکی سریع توی کیفم قایم شد و من گفتم: سلام مارک خوبی🙂ممنون خوبم گفت:ممنون میدونی صبح بیدار شدم طرف غذام نبود ندیدیش؟😕گفتم:اوه خب..من برش داشتم ولی عذر میخوام.مارک:آها خب پس من برم از مرینت🥱🙂...صبر کن..🤨مرینت برگشتی؟گفتم: اره ولی متاسفم ظرف غذای رو برداشتم چون وقت نداشتم😕گفت:عیبی نداره دیگه ما خواهر برادر هستیم بعضی اوقات باید چیزامون رو تقسیم کنیم😊و همدیگه رو بغل کردیم😊 که زمین لرزید و صدای داد و فریاد مردم اومد...
از زبان آدرین:اومدم خونه امروز همش به فکر مرینت بودم ولی مدرسه جدید رو دوست داشتم عالی بود درسی که امروز خانم الیسون به ما داد خیلی جالب بود اما از طرفی دیگه غرق چشمای دریایی مرینت هم بودم که بد جوری غرقشون شده بودم😍 خیلی برام عالی بود انگار ما همو د.و.س.ت داریم و همینطوره😍 پلگو صدا کردم شیطون بلا باز داشت پنیر میخورد😂سلام ای پلگ شیطون اون پنیر برای شام امشب بود😂پلگ هم خندید و با دهن پر گفت: سلام آدرین مدرسه جدید خوب بود؟(ادرین:کلک میخواد از قضیه پنیر فرار کنه😂😂)گفتم عالی بود ولی من عاش...دهنم گرفتم😶پلگ گفت: چی متوجه نشدم آخه داشتم با پنیرم حرف میزدم😌... راستی مگه شام امشب چی میخورین؟🤔گفتم: پیتزا. گفت:ای وای😯 و پنیرو گذاشت ولی بعد پنیرو برداشت: ته ببخشید آدرین ولی من با پنیرم قرار دارم😌گفتم: شیطون😂😂و خندیدیم و من رفتم درس بخونم که زمین لرزید و مردم داد و فریاد کشیدن😯....:باید یه کاری بکنم.... ادامه دارد....
آنچه در بخش بعدی میخونیم:آدرین:پلگ کجایی😯😢...؛.مرینت:وای این یه فاجعه خیلی برزگه😢......مارک:مرینت قضیه چیه؟😢آدرین:نه مرینت من تو رو با هیچکس دیگه ای عوض نمیکنم......
خوب دوستان ممنون که خوندید لطفا نظر بزارید و بگین اگه مشکل خاصی داشت لطفا بگین اگر به نظرتون کم هم بود عذر میخوام چون خطای ۴۰۴ میداد(تستچی عزیز لطفا این تست رو تایید و منتشر کن و ممنون از سایت خوبت. و لطفا خطای ۴۰۴ رو بردارین ممنون از همتون عزیزان❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
عالی بود من خوابم برد
Wow
عالییییییییییییییییییی بود بهترین داستانی بود که خواندم محشرههههههههههههه 😍😍😍
ممنونم 😍🌹
پارت دوم به زودی..
ببخشید دوستان اگر کم بود و دیر منتشر شد