
مرینت یکم به این ور اون ورش خیره شد و بعد به صداهه گفت میتونی راه شجاعت رو به من یاد بدی؟ صدا:بدبخت!باید تو خودت راه شجاعت روپیدا کنی مرینت:نمیتونی مثل آدم حرف بزنی؟ صدا:تو آدمی که منم مثل آدم با تو حرف بزنم؟ مرینت:به هرحال من نمیتونم راه شجاعت رو پیدا کنم صدا:خاک بر سرت مرینت!برای همین حرفات هست که میگم تو به عشقت نمیرسی! مرینت:باشه باشه حالا برو ببینم چیکار میتونم بکنم صدا محو شد و رفت مرینت مونده بود صاحب این صدا گیه؟ خب مرینت دوباره رفت پیش آلیا که آلیا گفت چی شد مرینت؟ مرینت:چی چی شد؟ یهو وقتی این حرفو زد آدرین از دور اومد مدرسه همه دیدنش و ذوق زده و پرانرژی رفتن پیشش حتی آلیا خودش هم رفت پیشش آدرین یه خنده ی تلخ کرد و گفت بچه ها میتونم مرینت رو ببینم؟ مرینت یهو تعجب کرد!انتظار چنین حرفی رو از زبون آدرین نداشت با لکنت زبون و ته ته پته گفت:آممم...من اینجام! راه برای آدرین باز شد و همه کشیدن اونور آدرین هم رفت پیش مرینت
همه همونطوری به مرینت و آدرین خیره شده بودن آدرین آروم به مرینت گفت من باید برم لندن! مرینت یهو ذوقش از بین رفت و باتعجب گفت چی؟ چرا؟ آدرین:پیش پدرم! مرینت:چی؟ مگه پدرت قرار نبود امروز برگرده پاریس؟ آدرین نه!دیگه تموم شد من ۱ ماه اونجام! مرینت با شنیدن ۱ ماه ترسید اما ترس تو اون موقعیت بدردش نمیخورد برای همین کمی شجاع گفت ولی ۱ ماه؟ اینطوری که از همه ی درس هات عقب میمونی؟ آدرین:نه همونجا درسا رو همراه با معلم هایی که با ما هم سفر هستن مینویسم مرینت دنبال یه بهانه بود که کاری کنه آدرین بمونه پاریس آخه ۱ ماه چطوری میتونست صبر کنه؟ یاد حرف های صدائه افتاد و دوباره محکم ایستاد و گفت آمممم... آدرین... بعد با صدای بلند گفت:تو نباید بری لندن!!! طوری داد زد که همه بهشون خیره شدن که کلویی گفت کی؟آدرین قراره بره لندن؟ آدرین که نمیخواست کسی بفهمه بخصوص کلویی برای همین گفت نه بابا من؟لندن؟من تو لندن چیکار میکنم؟ کلویی خیالش راحت شد و دوباره همه به کار خودشون مشغول شدن! آدرین هم روشو کرد به مرینت و گفت به هرحال من فردا راهی لندن میشم مرینت سرش رو انداخت پایین و دوباره اشک هاش جاری شد!
آدرین هم برگشت و رفت که کلویی با صدای بلند گفت آدذین؟داری کجا میری؟ آدرین گفت:اممم... راستش کیفمو نیاوردم میخوام برم از ماشین کیفمو بردارم اینم یه بهانه ی عالی😁زنگ مدرسه خورد و همه رفتن تو کلاساشون آدرین هم سوار ماشین شد و با محافظش رفت کلویی منتظر آدرین بود و اصلا به درس توجهی نمیکرد فقد حواسش به در بود و گاهی وقتا هم به میز آدرین نگاه میکرد و دوباره به در خیره میشد یه ۱۵ دیقه ای گذشت که آلیا به مرینت گفت مرینت!پس آدرین کجا مونده؟ مرینت برگشت سمت آلیا و یه لبخند تلخ زد و گفت اون نیومده اون فردا قراره بره لندن نمیخواست این موضوع رو کسی بدونه! الیا:چی؟ به تو گفته اونوقت به ما نگفته؟ مرینت سرشو انداخت پایین و گفت منم نمیدونم چرا! یه ۵ دیقه ی دیگه هم گذشت که کلویی با خودش گفت پس آدرین کجا مونده؟ وقتی زنگ آخرشون خورد مرینت مستقیم به خونه رفت ولی بازم با حال خراب تو این یکی دو روزه هر چی اتفاق بد بود رودیده بود هر بلایی هم سرش اومده بود و حالش داغون تر از داغون بود برای همین رفت تو اتاقش و کیفش رو یه گوشه ای انداخت و دوباره رو تخت ولو شد و گریه کرد تا تیکی میخواست حرف بزنه دوباره همون ضدا اومد! به مرینت گفت هی مرینت! تو با گریه کردن فقد وقت تلف میکنی! مرینت با همون گریه گفت چیکار کنم؟چیکار کنم؟
صدا:اول این اشک ها رو پاک کن بعدش بلند شو و دوباره محکم به ایست و برو و خونه ی آدرین و همونجا بهش بگو من عاشقتم! مرینت یکم با حرف های اون فکر کرد و گفت ولی به همین راحتی ها هم نیست! صدا:نه به همین راحتی هست!تو داری سختش میکنی! مرینت بلند شد و گفت باشه میرم!بعد کیفش رو برداشت و رفت خونه آدرین و زنگ خونشونو.... صبر کن!نه انگاری نمیتونست! چند باری انگشتش رو به طرف زنگ بلند کرد ولی نتونست انگار انگشتش هم میترسید بره طرف زنگ خونه ی آدرین!صدا دوباره اومد:چیکار میکنی مرینت؟ زنگ خونشونو بزن مرینت یه قدم عقب برداشت و دوباره اشک ریخت و گفت نه نه... نمیتونم!
صدا:کی میخوای عاقل بشی مرینت؟یادت باشه فردا دیگه آدرینی وجود نداره! مرینت دوباره یه قدم جلو ورداشت ولی تمام وجودش داشت میلرزید خودش هم که از خونه ی آدرین میترسید نه!انگار نمیتونست این عشق رو فریاد بزنه و به آدرین بگه!به صدا گفت متاسفم ولی من نمیتونم و بعدش دوید و رفت
صدا همونطور که داشت مرینت میدوید به مرینت گفت میخوای بزاریش ۱ ماه بعد؟درحالی که میتونی زودتر بهش بگی؟ مرینت:نه!نه میتونم تا ۱ ماه بعد صبر کنم و نه میتونم الان بگم بزار برای فردا صدا:برای فردا؟و اگه فردا نتونی چی؟ مرینت:زندگیم نابود میشه صدا:پس سعی کن زندگیت نابود نشه!
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییییییییییی بود😀😀😀
قربونت♥♥♥♥😍♥😍
عالیییییی
سریع بعدی
چشممم♥♥♥♥♥♥😍😍😍😍
خیلی خیلی خوبههههههههه😃
فدای توووو مرسیییی♥♥♥♥♥
بعدیو سریع بنوییییسسسسس
چشممممم😍😍😍♥♥♥♥♥♥
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود سریع بعدی ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
چشم گلم میسییی♥♥♥😍😍😍
ممنون ♥♥💞