سلام مجدد الان که اینو میزارم ۶ ساعت از منتشر شدن تست ۱ گذشته و فقط ۱۱ نفر دیدن لطفا بازدید رو بالا ببرید بابت غلط املایی هام معذرت می خوام این پار خیلی هیجانی من تا پارت ۵ مینویسم ولی اینکه ادامه بدم یا نه وابسته به تعداد بیننده و نظرات است
( فلش بک به گذشته ) ( از دید مارسل ) صدای جیغ مادرم از اتاق اریکا میومد رفتم تو دیدم از گردن اریکا کلی خون اومده بیهوش افتاده پدرم هم انگار باکسی حرف میزد و می گفت نباید این اتفاق می افتاد تو قسم خورده بودی منم اونجا تو شک بودم که چه اتفاقی افتاده چرا هیچ کس سمت اریکا نمی رفت تا اینکه یکی در زد خدمتکارا درو باز کردن وقتی اومد پدرم خیلی سریع یقَش رو گرفت و گفت چرا چرا الان ولی اون مرد به راحتی خودشو ازاد کردو رفت سمت اریکا و دستش رو گذاشت روی گردنش و خون بند اومد و رفت تو اتاق پدر و مادرم و از پدرم خواست بیاد اونجا و بعد یه ساعت از تو اتاق امد بیرون یه سر به اریکا زد و رفت من هنوز تو شک بودم با اعصبانیت رفتم پیش پدرم و با داد گفتم اینجا چه خبره اونم گفت فعلا نیاز نیست بدونی که من گفت نیاز اون خواهرمه می خوام بدونم چه بلایی سرش اومده که گفت بیا تو رفتم تو اتاق و گفت می خوام یه داستان برات بگم گفتم من ازتون یه سوال پرسیدم بچه که نیستم گفت گوش کن ( خوناشام ها واقعی هستن اریکا هم یه خوناشامه ) گفتم چی گفت حرف نزن ( اون زمانی که به دنیا اومد یه نیمه خوناشام وقتی پنج سالش بود قدرتاشو به دست اورد و ان زمان بود همه متوجه نیمه بودنش شودند خانوادش برای محافظت اونو به یه انسان تبدیل کردن و اوردنش اینجا ولی ترازها اون رو قبول نکردند قسم خوردن که اون رو نا بود کنند)
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
نمی گم البته زیاد هیجانی نیست ولی پارت پنج رو کولاک کردم
خودمم دارم تو نوشتنش میمیرم خیلی داره هیجانی میشه
عالیییی 🤩🤩🤩💖💖
👏👏👏💖
اون عکس کانکی که برای این پارت گذاشتی عکس پسره که می خواست خون اریکا رو بخوره هست؟
ولی این پارت خدایی خیلی قشنگ بود
اهان یه چیز دیگه داستانم منتشر نمیشه دیگه زیادی داره طول میکشه
بهش فکر نکردم همینجوری گذاشتم با حرفای دوستم