قسمت سوم، امیلی
هریسون: وقتی چشمام رو باز کردم توی یه جنگل تقریبا تاریک بودم… بوی تیزی، با بویی مثل شیرینی ترکیب شده بود… صدایی میومد… مثل حرف زدن. آروم شروع کردم به راه رفتن… اصلا نمیدونستم کجام… شاید بتونم کمک بگیرم؟
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
عالی بود ♥️
داستانت خیلی جالبه 😮☁️
ممنون ♥️