
تو و بی تی اس قسمت اول فصل دوم بچه ها لطفا لایک و کامنت یادتون نره این کار خیلی کوچولویی هست ولی خیلی به من انرژی میده ممنون💙
از زبان ا.ت: تقریبا یک سال از رابطه من و یونگی میگذره... اما تو این یک سال ی چیز هایی فهمیدم که از یونگی بدم اومده... یونگی:های بیب من اومدم خونه ا.ت: سلام خوش اومدی چی میخوری؟ یونگی:هیچی میرم ی دوش بگیرم برمیگردم... ا.ت:اوکی پس برو زود بیا خیلی به یونگی شکم برده بود امروز ساعت نُه اومده بود اولای رابطه همیشه شیش خونه بود ولی بعدش ساعت دوازده شب حتی بعضی وقت ها تا چهار صبح خونه نمیومد!!!
رفتم تو آشپزخونه در یخچال رو باز کردم تا یکم وسیله بردارم که گوشی یونگی زنگ خورد... گوشیشو برداشتم شماره ناشناس بود جواب دادم ا.ت:شما؟؟؟ $سلام ببخشید آقای مین تشریف دارن؟ ا.ت: الان نیستن شما کی باشید؟ $من همکار ایشون هستم پارک سونگبین لطفا وقتی اومدن بهشون بگید مافیای بندر مخفیگاههای مارو پیدا کرده و مورد حمله قرار گرفته ا.ت:چ..چی..مافیای بندر کیه تو کی ای بوق بوق بوق (مثلا گوشی رو قطع کرد😂😂)
یونگی: ا.ت گوشی من دستت چیکار میکنه؟ ا.ت: ی ...یونگی اومدی؟چه زود یونگی:جواب منو بده ا.ت: گوشیت زنگ خورد من جواب دادم یونگی:کی بود؟ ا.ت:پارک سونگبین یونگی: چی میگفت؟ ا.ت: یونگی تو چیزی رو از من پنهون میکنی؟ یونگی: ا.ت باز زده به سرت؟ ا.ت: تو مافیایی؟ یونگی: کی بهت گفته؟ ا.ت:س..سونگبین یونگی:آره هستم خوب که چی ا.ت: یعنی آدم میکشی؟ یونگی:به تو ربطی نداره اومد جلو و گوشی رو از دستت گرفت و رفت
فردا صبح: ا.ت: با صدای داد و بیداد یونگی بیدار شدم داشت با تلفن حرف میزد یونگی: احمق ها..من فقط ی کار بهتون سپردم چطور تونستین گند بزنین توش؟؟؟ $آقا شما بهمون فرصت بدید پیداش میکنیم یونگی: خودم پیداش میکنم و میکشمش بی عرضه ها قطع کرد ا.ت:ی...یونگی کی رو میگی؟ یونگی: ی دختری به نام یوهان که بیست و دو سالشه و قبلا عوض مافیا ما بود ولی بعد به ما خیانت کرد و رفت با مافیای بندر ا.ت: میخواستی بکشیش؟ یونگی:آره باید برم دنبالش ا.ت: منم میام یونگی: چی میگی!؟ ا.ت:منم میخوام عضو مافیا بشم یونگی: رئیس مافیا منم و نمیزارم تو بیای ا.ت:یونگی لطفا... یونگی: باشه برو اسلحه توی کشو اتاق کارم رو بردار ا.ت: مرسی ازت
سوار ماشین شدید و یونگی خیلی تند میرفت و تو از سرعت میترسیدی ا.ت: ی..یونگی بهتر نیست یکم اروم تر برونی؟ یونگی: نمیتونم کم وقت داریم ا.ت: ب...باشه رسیدید تو ی بیابون خارج از شهر ا.ت: یونگی اینجا کجاست؟ یونگی: ساکت شو کسی نباید بفهمه ما اینجاییم ا.ت: باشه باشه یونگی: ا.ت بلدی شلیک کنی؟ ا.ت:آخه پسر خوب من ننم تیرانداز بوده یا بابام؟؟ یونگی: پس چرا گفتی میخوای باهام بیای؟ ا.ت: چون دوست داشتم و تو قراره بهم یاد بدی یونگی: خدایا منو نجات بده
خوب لاولی ها لایک و کامنت یادتون نره شرط ها: لایک:بیشتر از 15 تا کامنت:بیشتر از 20 تا
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
لطفااااا
پارت بعدددیییی
خیلی خفن شد
عالییییی
عالی
خیلی هم عای بود
ترو خدا پارت بعدییییی
سلام گلم خسته نباشی
عالی بود
خیلی خوبه🦋💙