10 اسلاید امتیازی توسط: 🎉Sharmin انتشار: 4 سال پیش 374 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام بچه ها❤ چون بخش ۱ فقط بیشتر یاد آوریه و از بخش ۲ شروع . بوس بوس کامنت بدید😍 مرسی از تلاش های بی کران تستچی عزیز❤
گفتم: م... م... مرد جادووو!! نه نه نهه امکان نداره نه اون نابود شده حتی مجسمش هم نابود شده😵کالکی جواب بده . کالکی:اما بانو ، مرلین زندست . یک دفعه وسط حرف کالکی گردباد وارد تونل شد و همه داشتن میرفتن تووش😢😢😣با داد به ددین گیت گفتم یه پرتاال باز کن به نمیدونم یه جای دوووور بدوووو . گفت:اما کجا ؟ . کالکی: به لندن باز کنن اونجا میتونیم بریم پیش مرد جادو . دین گیت:اما این گردباد به اونجا هم میکشه . گفتم:خب طول میکشه تا به اونجا برسه . باز کرد و بدو بدو به همه کمک کردیم برن توش
رفتیم انگلیس،وای یه ماهی میگذره از اون روزی که من تو انگلیسی یکی منو زد... باید دنبال مرلین بگردیم تا انگلیس هم تسخیر نشده😟 . شهر خیلی قشنگیه . کت نوار دست گذاشت رو شونم: بانوی من اون روز درخشان که من فهمیدم تو یک فرشته ای رو یادته ما اینجا هویتمون فاش شد😇 . گفتم: آه گربه جان میشه اون روز ها رو که از درد داشتم میمردم رو به یاد نیاری . گفت: آها یادم رفت مارک....باعث اون رنجت بود . با سرعت وایسادم و گفتم:چ..چ..چیییی گفتی مارک اون موقع...(پارت سه یا چهار حالا هر کی ندیده بره ببینه)😖 . گفت:آره اون فقط بود که عاشقت باشه جز من . گفتم: نه نه نه این امکان نداره م..م..من اونو هیچوقت نمیبخشمممممم حتی توی اون دنیا . گفت: خب نبخش آره خب اون خیلی بدی در حقت کرده . گفتم:اما به اون نمیاد اینطوری باشه . گفت:چطوری باشه🤨 . گفتم:انقدر شرور . گفت:😏اتفاقا هست . گفتم: اما من شک دارم خیلی . کالکی: حالا اول بریم مردُم رو یه جای امن مثل تونلی جایی قایم بکنیم بعد بریم سراغ جادوگر . گفتم:باش . رفتم جلو تا به مردم بگم کجا بریم که یهو چشمم به الکساندر افتاد که بدو بدو میره به اون کوچه😢همون دستیار مارک . یادم اومد مارک رو😡...آه سردی کشیدم . بذار اینم بره بابا به... . راستی یاد مارک افتادم . وای ما اون رو نجات ندادیم اصلا وایسا ما نمیتونستیم هیچ کدوم از بیماران پاریس رو نجات بدیم . نههه . سریع گوشیم رو دراوردم و رفتم اخبار پاریس . دیدم میگه نگران بیمارستانا نباشید چون دورشون محافظه☹ . از کجا محافظ . گفتم به کت نوار:گربه جون دقیقا الان دور بیمارستان چه محافظیههههه . گفت: گلم آرامشت رو حفظ کن اون خواهر آنکنی ولیه یه چیزی دورشون کشید تا خواست توی تونل هم بکشه تا محافظ بشه یهو اون ماده ای که محافظی میکرد تموم شد وگرنه مردم تو تونل پاریس میموندن☺🤗 . گفتم:آها😕خوبه☺
از چشم الکساندر👈بدو بدو از اونجا دور شدم . عرقم رو خشک کردم🥵😓 . رفتم یه کوچه و اونجا نشستم . اون پسره ی ابله انقدر ساده بود که نتونست اون آگراست رو تو زندان نگه داره عاشق دیونه. اصلا نقشه این نبود اون ساده بخاطر یه دختره ی ساده تر از خودش هم اون آگرست رو ازاد کرد هم خودشو از این دنیا برررد که البته نمرده اما خودم میبرمش😤از این دنیا بره بیرون منم راحت حسابم رو با اون پسره صاف میکنم . دو روز بعد: بالاخره این قهرمانای مسخره تونستن با این پیرمرد که انگار قصد رفتن نداره (مرلین🤭)اون مرده رو نابود کنن . حالا هست که پاریس امنه . و کار منم شروع میشه😈 . اوه دروازه دارن باز میکنن به پاریس . باید سریع خودمو برسونم
از چشم مرینت : سه روز بعد👈دیگه شروری نیستت هووو . کتاب جادو در امانه . کوامی ها نجات یافتند . کارلوس مرررررد . همه چیز به روز اول برگشت . مارک که داره بهتر میشه با اون عمل نجات پیدا کرده و دیگه کاری به ما نداره چون میخوایم بریم با آدرین نیویورک . من و آدرینم که عاشق همیم حالا:آدرین فکر نمیکنی یکم داری عجله میکنی🤨 . آدرین:برای چی عجله مرینت . گفتم: برای اینکه برا هفته بعد تالار گرفتی برا عروسی . اومد جلوم ، با دستاش کمرم رو گرفت . منو جا داد پیش خودش گفتم:جونم آدری . گفت:مرینت خیلی چیزا جلوی خوشبختی ما رو گرفتن الان ما دیگه ۱۹ سالمونه . ماه بعد باید بریم نیویورک دانشگاه . دیگه وقتشه گلم😍 . گفتم : آره من خیلی شور و شوق دارم امیدوارم دیگه چیزی جلومون رو نگیره😢 . گفت:نگران نباش آدرینت اینجاس😇 . . گفتم:میای بریم پاساژ لباس بگیریم برا عروسی🥰 . گفت:از بانوم امر از من اِم صبر😁بلند شو بریم😇
گفت:نمیخوای یه لباس شیک بپوشی آدرینت میخواد ببرتت گردش ها😊😇 . گفتم:ام خب فک میکنم لباسم بد نیست اما برا تو🥰 بهترینش رو میپوشم . رفتم اتاق و در رو بستم . تیکی یهو اومد جلوم ، ترسیدم و گفتم:وای تیکی خیلی وقته نیومدی گلم از وقتی از انگلیس اومدیم ندیدمت. گفت:بخاطر همین بهم میگن تیکی دیگه☺🤗یهویی میام یهویی میرم😁 . ببینم شیطون آدرین خیلی دوست دارم نه😁 . مرینت:آره😅دمش جیز میزه حالا تیکی بنظرت از بین این دامن زرشکیه با این لباس صورتی خاکستریه و این آستین کوتاه آبیه کدوم بهتره . _ ام خب نمیدونم خیلی همشون قشنگن مرینت اما برای اینکه با آدرین خیلی ش*ی*پ (همون شیک😅)بشی این دامن بلند قرمزه خوسمله😍 . _ آره تیکی منم رو این زووم بودم . لباس رو پوشیدم و بدو بدو در رو باز کردم . رفتیم از خونه بیرون . آدرین رفت جلوتر و با سوییچ قفل این مازراتی جدیده که دیروز خرید رو باز کرد . در ماشین رو برام باز کرد گفت:بانوم بفرمایند تو🥰☺ . گفتم:مرسی🥰 . خودشم نشست اونور و ماشین رو حرکت داد😎خیلی لوکسه ماشینه . رسیدیم پاساژ . تو که رفتم یک عالمه مغازه ی لباس فروشی دیدم😍 . آدرین:خب حالا کدوم بریم . _ ام وایسا ببینم اوه اوه این که نوشته دامن و لباس مجلسی A.M.M . رفتیم تو .یه خانم و یه آقا بودن😅 . گفتم:سلام ببخشید برا من لباسی ندارید . گفت:آم چنده سایزتون . گفتم:آدرین سایزم چند بود😁 . گفت:فک کنم ۸۵😅 . گفتم:نمیدونم اندازه من چیزی دارید کلا . گفت:آره این دامن سفیده داریم جنسه ها جنس یعنی من هر هفته این رو از بازار میارم انقدر پر فروشه الان هم شانسی مونده براتون . وقتی دیدمش چشمام برق زد😍 . گفتم:وای این گل هایی که روی آستیناشه خیلی نازه . آدرین:مرینت خیلیی بهت میاد برو یه پرف بکن . گفتم:آم باشه رفتم اتاق پرف . لباسم رو دراوردم و اون رو پوشیدم . خودم رو که تو آینه دیدم خیلی بهم میومد🥰تیکی اومد گفت:همین رو بگیر مرینت . گفتم:ام بذار ببینم آدرین نظرش چیه . در رو باز کردم دیدم آدرین تو مغازه نیست🤨 . گفتم:آدرین آدرین رفتم از دره مغازه بیرون دیدم اون بغل به دیوار تکیه داده داره گریه میکنه گوشیش م دستشه😨😢 . گفتم:آ...آ...آدرین چی شده چ..چ..چرا گریه میکنی😢چیزی شده . با اشک گفت:م..م..مرینت پدرم😢 . گفتم:پدرت چی . گفت:پدرم از پیشم برا همیشه...😭 . با عربده داد زدم چیییییی😱
الکساندر:رفتم توی بیمارستان . اتاق اون پسره رو بلدم . رفتم تو آسانسور . یهو گوشیم زنگ خورد . دراوردمش دیدم ناتالیه . گفتم:الو_الو الکس_چی شد_هه تموم شد گفتم کار به من بسپاری مو از ماست نمیکشم بابا من قبلا خدمتکار این مرده بودم بلدم کارمو_هه تو عاشقشم بودی😏_حالا اون یه زمان محدود بود_باش بابا منم برم این رو هم از سر راه بردارم و بعد میرسیم به خود اصلیا_موفق باشی_😏منو موفق نبودن 😏 ضد زیاد(همون خدافظ) . رسیدم طبقه سوم . رفتم اتاق ۳۰۴ . دستم رو گذاشتم تو جیبم . تو که رفتم اتاقش خالی بود جز خودش کسی نبود طبق چیزی که باید انجام میداد مارتنز . در رو محکم بستم . گوشیم رو برداشتم و دکمه خاموشی دوربین هم زدم . رفتم جلو . یهو چشمش باز شد گفت:الکساندر...خود..تی.. تو زنده ای . گفتم:😏من اره اما تو دیگه نه من داشتم به اهدافم میرسیدم تا اینکه تو وا دادی و اون رو بخاطر یه دختره ی سر به هوا آزاد کردی و خودتم به این روز دراوردی . گفت:اون با آدرین خوشبخت تره . گفتم:😏چقدر زود جا خوردی . گفت:من جا نخوردم من خوبی مرینت رو میخوام البته قبلا نه الان که میبینم اون منو نمیخواد میبینم عشق فقط این نیست که تو و یکی ازدواج کنید اونم به زور . گفتم:انقدر ترسو و ساده ای که نمیفهمی هیچی از این دنیا ، ببین سادههه تو این دنیا باید مثل یه گرگ باشی و شکار کنی که اگه نکنی شکار شدی منم درد عشق رو تجربه کردم خیلی هم بیشتر از تو و الانم دنبال انتقامشونم تو نتونستی اما من میتونم اون پسره رو برای عشق انقدر زجر بدم که بفهمهههه من انتقام پدرشو گرفتم اما نتونستم رو پدرش در بیارم چون اون الان عاشق کسی نیست اما ببین چجوری بین اون دو تا جَوون میونه بندازم و انتقامم هم بگیرم . با خشم گفت:نه من نمیذارم الان بقیه رو خبر میکنم کمکک . گفتم:هه بشین سر جات بعد هم در قفلهه من انقدر تجربه دارم که از قبل هماهنگی هام رو بکنم . گفت:به پلیس میگم و گوشیش رو از جیبش در حالی که رو تخت دراز کشیده بود برداشت . گفتم:دیگه تند نرو خوش گذشت🗯
مرینت:آدرین انقدر گریه نکن باید ببینیم چی شده یهو تلویزیونی که توی پاساژ بود روشن شد:سلام خدمت مردم عزیز پاریس وقت بخیر . پاریس خطرناک . بعد از حادثه هایی که دیروز به پایان رسید امروز نیز خبر های داغ و وحشتناکی نیز به دستمان رسید:آقای گابریل آگراست در جلسه طراحی که دعوت شده بود متاسفانه در اثر ک*ش*ت*ه شدن بر اثرشخصی که هنوز مشخص نشده کیست از بالای ساختمان روبرو انگاری...😞 . این پایان دردناکی برای خانواده آگراست بود . اما متاسفانه انگار حوادث پاریس تمام نشده دقایقی پیش خبری به دستمون رسید که شخصی که نقاب داشته توانسته به اتاق بیمارستان آقای مارک زوکربرگ طراح مد نیویورک متاسفانه راه پیدا کنه و در عین اینکه کسی در آنجا نبوده او آقای زوکربرگ را متاسفانه از این دنیا بردند. آقای بورژوا شهردار خوب شهرمان نیز این دو کشته را تسلیت گفت حال با پلیس های امنیتی پاریس گفتگویی نیز....،،ناخودآگاه افتادم زمین چشمام داشت سیاهی میرفت نه اینجا چه خبره😫مارک هم😭😭آدرین رو دیدم که قش کرده سریع بلند شدم رفتم سمتش با قدرت داد زدم آدرییننننننن نهههه کمک کنید کمککککک . مغازه دارا اومدن . کمک کردن اما ادرین بهوش نمیومد زنگ زدیم آمبولانس😥
زنگ زدیم گفتم:الو خانم لطفا سریع بیاید همسر من آقای آدرین آگراست حالشون بده_گفتید آقای آگراست ای وای چشم حتما خودمون رو سریع میرسونیم خانم دوپن چنگ_😢ممنونم . قطع کردم گفتم یه لیوان آب بیارید بریزم رو سرش شاید بهوش بیاد😫 . خانم مغازه شیک پوشان 🎀m@hdie🎀 ، اومد و آب داد . سریع ریختم رو صورت آدرین . بهوش نیومد😭😭 . استرس گرفت منو . یکی از مغازه دارا گفت:شاید سکته کرده . با شنیدن حرفش دیوونه شدم . درازین افتادم زمین😣 . چشمام تار شد . صدا میشنیدم:خانم دوپن چنگ چی شد شد شد شد شد شد . هی تو سرم صدا ها تکرار می شدن ..... یهو چشم هام باز شد . من رو تخت بیمارستان بودم🤨 . چی شده . تخت بغلم رو که دیدم همه چی یادم اومد آدرینم غش کرده بود . قیافم غمناکه😢 . دلم میخواست تو این وضعیت😞😣. آدرینم چشمات رو باز کن😢جون مرینتت باز کن😭 . یهو دیدم دستم سرم بستست . یه سرم بزرگ آبی . یه پرستار اومد بالای تخت آدرین . با زور لبهام رو تکوندم و زمزمه ای پرسیدم:چطوره . پرستار: ام خانم دوپن چنگ ببخشید اما سکته بدی رو رد کردن اما نگران نباشید الان بهترن رن رن رن رن رن رن(حرف ها هی تو سرم تکرار میشد:)لبام دیگه باز نمیشد . دماغم یخ زده بود . گوشام شل شده بود . سرم خیلی سنگین بود . داغ دل آدرین تو سرم بود . ای خداا😞آدریییییییییییین
...،،،الو الکساندر_چیه_رسیدم بیمارستانش چیکار کنم_اول آروم باش ماسکتو بزن نشناسنت برو تو با آرامش بگو میری ملاقات مرینت دوپن چنگ و آدرین آگراست اسما رو یادت نره مرینت دوپن چنگ و آدرین آگراست به راحتی برو تو بعد در رو با کلید قفل کن و مرینت رو زخمی کن نمیره ها ببین یه زخمی بزن که زیاد گزند نکنه فقط اینکه دیگه بتونه یه هفته اونجا نگهش داره نگدان نباش دو نفر پیش بیمارستان زیر نظرت دارن بد کار کردی سریع یه بی سیم کن . یادت باشه گند نزنی داناتلو گند زدی دیگه نمیتونی ایالت رو ببینی تموم_تموم خدافظ . قدم های محکم برداشتم ماسکم رو اول برداشتم رفتم پیش پرستار هر طور بود راضی شدن رفتم نزدیک اتاقشون ماسک رو زدم در رو باز کردم کسی نبود تو سریع درو بستم . دختره گفت کی ای تو ها . دستم لرزش کرد با لرزش گذاشتم تو جیبم سریع کلید رو دراوردم . باید قفل میکردم انقدر لرزش داشتم کلید افتاد از دستم رفت سر خورد زیر تخت دختره😱 . ببند تر داد زد کی ای میگم چرا میخواستی بیای ملاقاتم حرررف بزن . ترسیده بودم سریع رفتم زیر تخت و کلید رو برداشتم . گوشام می لرزید . صدای جیغش میومد . سریع با لرزش کلید رو زدم تو اتاق و محکم قفلیدمش . رفتم سمت دختره . جیغ میزد کمکک کمک . صدا به پرستارا رسید داشتن تلاش میکردن بیان تو اما کلید رو در بود نمیتونستن😨 . گفتم:س..س..ساکت شو تا از ضربت کم کنم . گفت :کی فرستادتت . گفتم:ساکتتت دستم رو بردم تو جیبم یه چیز خراش دار بود که میتونست خراش بندازه دستشو . دراوردمش . جیغ زدد کمک . رفتم نزدیک تختش هی داد میزد . یهو پام پیچ خورد افتادم وسط زمین یهو دیدم داره در میلرزه . فهمیدم دارن تلاش میکنن بشکننش . خراشه از دستم افتاد . سریع دستم رو بردم تو جیبم و بی سیم رو دراوردم : الوو الو ک...ک..ک..کم..م..ک الو .
🎯☣🗯💢اهههههههههههههههههه منو ببخش💥💥💥
تمام🤍🗨💭🖤🤎تستچی جان لطفا تایید کن باور کن نصفش حذف شده لطفا چشم از این پس انقدر تلاش میکنم در رعایتش چون این پارت رو نوشته بودم وگرنه داستان رو تغییر میدادم❤
مرسی از زحمات بی کرانتون خیلی گلید بازم ببخشید💫
کامنت بدیدا🥰
بریم برا آنچه خواهید دید💫
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
لطفا سریع تر پارت بعد را بزار من دو بار این داستان را خوندم ولی تو پارت بعد خوندم را نذاشتی راستی داستان قبلی ات را خوندم ولی اون قسمتی که لوکا و مرینت هم رو بوسیدن حال نکردم ولی از اخر خیلی قشنگ تمومش کرده بودی
سلام شارمین جون یک سری به داستان من هم بزنید تازه پارت پنجم منتشره شده
و دیگه کم کم داره پسرخاله مرینت میاد🤗
از همه میخواهم یک سری به این داستان بزنند
( Marinette and Adrienne )
سلام شارمین من رو یادته
شلام سارا آره یادمه😍
خوبه
پارت بعدی؟
پارت جدید داستانم اومد اگه خواستی بخون و نظر بده
کار و فناوری ۹ شدم😐
شمام بیاین گند کاری ها تونو بگید احساس تنهایی نکنم😢😂
ماه قبلم علوم صفر گرفتم :/
😐😟
جان!!!صفر!!!یعنی در حد یه نمره ام نتونستی تقلب کنی؟😐😐😐💤وای خداااا من ک ب قول مامانم همه امتحانام اوپن بوک هست😅😅😐😐در ضمن کار و فناوری هم خوراکمه...😏😁😐
ینی هیچکی گند نزده😐تف خب گند بزنید دیگه اه😑
نترس تنها نیستی منم کل کارنامم رو گند زدم 💔😭🤦🤦🤦
بسم الله:/😐😐
فازت چیه داداش؟😐🤨
من پایین ترین نمرم ۱۳ که مال عربیه😑😑
بعد از اون ۱۶ ک مال ریاضی
البته.البته کارنامم رو از نظر مامانم گن زدم🙄🙄۱۸ ۱۹ ۲۰😐
ا نظر خودم خوبه😏ولی ا نظر مامان ن😐
من هیچ وقت نمره کمتر از ۱۷ نگرفتم
تنها گند کاریم برای امتحان این بودش که مریض بودم نتونستم برم مدرسه امتحان بدم که معلمم اونقدر دوستم داشت که گفت هر وقتی که تونستی بهم بگو که امتحانو ازت بگیرم
در واقع اصلا گند کاری نبود😁🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅
منم گند نزندم
پایین ترین نمره ای گرفتم ۱۶ بوده که اونم بالاترین نمره توی کلاس،۱۸ بوده.هیچ کس توی اون امتحان ۲۰ نشد.ماله ریاضی هم بود.تازه این ماله چند سال پیشه.خدارو شکر کارنامه امسالم هم دادن و دیدم گند نزدم
داداش من کنارتم😉
اما تاحالا گند نزدم
نترس منم ریاضی ۳ شدم😑
علوم که قشنگ بدبدخت شدیم😐
کلر و فناوری از ما امتحان نگرفتن چطور از شما امتحان گرفتن؟!
سلام بچه ها بنظر من آرمین بده نظر شما چی هست
آخمه میخوام بدونم چه کسایی در تستچی خوب هستند و چه کسایی بد
شارمین و بقيه بچه ها من چند روز داخل تستچی نیستم فعلاً خداحافظ
A.M.S.H.K دهنت سرویس😂😂
اه وای باش خدافظ😔
عه اه خ باش گود بای😥👋
شارمین قسمت 11 منتشر شده لطفا بخونش
و اینکه قسمت آخر این فصل هستش
داستان من هست به نام
که پسر خاله مرینت توش هست این هست 👇
Marinette and Adrienne
اسم واقعیت شارمین هست
نه😅
فکر کنم اسم هنری اش باشه😊ولی خیلی از اسمش خوشم میاد😍
خب میشه لطفاً بگی اسم واقعیت چی هست
😁خب حالا هر چی هس😄😅ببخشیدا آخه من اسم هنریم رو زیاد زیاد دوس دارم😍