
به پارت ۴ خوش اومدید❤عزیزان
کلا تهیونگ مرد قوی هست.... ............... ........ امروز دلم بدجور می خواست سر از کارای تهیونک دربیارم واسه همینم ازش اجازه گرفتم تا برم و اتاقشو تمیز کنم درصورتی که می خوام فضولی کنم😌 وارد اتاقش شدم اومای گاد... اتاقش هم مثل خودشه.... ولی نمی دونم چرا هرچیزی که داره مشکیه....یا یه رنگ تیره..... تهیونگ بارها و باهار یهم تذکر داد که فقط تمیز می کنم وگرنه نمی زاره زنده از این اتاق بیرون برم....😵 ولی خب نمی زارم بفهمه .... درکمدش و باز کردم .....یه دفترچه ی مشکی رنگ دیدم برش داشتم.....بازش کردم... کلی چیز نوشته بود .... تا یه جاییش و خوندم ولی وقتم کمه نمی تونم همه رو بخونم......فقط فهمیدم خیلی روحیه ی خرابی داره یعنی انگار می خواد از یکیانتقام بگیره ولی اون کیه؟ .....فضولیم بدجور گ کرده بود دفترچه رو گذاشتم تو جیبم تا امشب بخونم.... تو کمدش و باز نگاه کردم ....یه نوار بود کذاشتمش تو دستگاه.....صدای خودش پخش شد...
کلا تهیونگ مرد قوی هست.... ............... ........ امروز دلم بدجور می خواست سر از کارای تهیونک دربیارم واسه همینم ازش اجازه گرفتم تا برم و اتاقشو تمیز کنم درصورتی که می خوام فضولی کنم😌 وارد اتاقش شدم اومای گاد... اتاقش هم مثل خودشه.... ولی نمی دونم چرا هرچیزی که داره مشکیه....یا یه رنگ تیره..... تهیونگ بارها و باهار یهم تذکر داد که فقط تمیز می کنم وگرنه نمی زاره زنده از این اتاق بیرون برم....😵 ولی خب نمی زارم بفهمه .... درکمدش و باز کردم .....یه دفترچه ی مشکی رنگ دیدم برش داشتم.....بازش کردم... کلی چیز نوشته بود .... تا یه جاییش و خوندم ولی وقتم کمه نمی تونم همه رو بخونم......فقط فهمیدم خیلی روحیه ی خرابی داره یعنی انگار می خواد از یکیانتقام بگیره ولی اون کیه؟ .....فضولیم بدجور گ کرده بود دفترچه رو گذاشتم تو جیبم تا امشب بخونم.... تو کمدش و باز نگاه کردم ....یه نوار بود کذاشتمش تو دستگاه.....صدای خودش پخش شد...
صدای خودش پخش شدبا بغض حرف می زد«خستم از این زندگی خستم....از وقتی که اون عوضی بی همه چیز خانواده ام و کشت همش به فکر انتقامم...بارها به اوج عصبانیت رسیدم ولی کاری نکردم گفتم تا نقشه ام درست و حسابی پیش بره....می خوام طوری زجرش بدم که یه غلط کردن بیوفته.....مامانم بابام خواهرم و برادرم و کشت ......منم ...م.ی.ک.ش.م ..هرکی که باشه فقط می کشم.......تا الان صبر کردم که نقشه ام عملی بشه....من من به خاطر انتقامم ۳ سال پیش تصمیم گرفتم یه باند مافیا تشکیل بدم تا همخودم و بااا بکشم هم نقشه ام و زودتر عملی کنم.....اره نقشه ی من هیچنقصینداره می کشمنچت پست فترت..😡😡🥺»
چقد غم انگیز ....منم با گفتناش گریه می کردم..... اما فکر نمی کردم اون و افرادش مافیا باشن...... ..... یعنی اون زخم که روی دستش بود..... اون اون خودش و انداخته تو خطر ....... اون اون نمی دونه مافیایی بودن. چقد خطرناکه... من من پدرم مافیا بود ..ولی بدبخت شدیم ...من دلم نمی خواد تهیونگ اسیب ببینه...دام نمی خواد ...هرجور شده باید بهش کمک کنم...... .....نوار و گذاشتم سرجاش یه ذره گردگیری کردم و....اشکام و پاک کردم و ....از در بیرون رفتم......... باید یه کاری می کردم.... من نمی تونم ع.ش.ق.م ..و از دست بدم..........
شب اصلا نخوابیدم و به این فکر می کردم چطوری کمکش کنم......... اخرش به این نتیجه رسیدم که می تونم بهش بگم که فهمیدم و.....دوتا راه جلو پاش بزارم ۱_بگم به پلیس معرفیش می کنم(فقط واسه ترسوندنش این کار رو می کنم.) ۲_یا بهش می گم منم عضو گروه شم (می دونم مافیایی بودن خطرناکه ولی من تهیونگ و دوسش دارم .....حاضرم براش جونم و هم بدم پس نمی زارم بلایی سرش بیادد.......
ناظر حوپ منتشرش کن چیز بدی نداره......کاربرا شماهم لایک و کامنت و فالو فراموش نکنیداااا❤🥰
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی💜
عالی کی قسمت بعدش رو میزاری
عالییییییییییییییی
کیوتم 😍😍😘⚡
میشه به پروفایلم سر بزنی و کاراموز شی☺