سلام آرمی :)
بعد از خداحافظی از می جو پیاده به سمت هتل تو فکر این بودم که چقد خوشبختم که شبیه آدمای اینجاعم تو این فکر بودم که سرمو بلند کردم سر از کمپانی بیگ هیت در اوردم. دیدم یه ماشین سیاه بزرگ امد جلوی در کمپانی. و بعدش ۷ تا پسر با کت شلوار سیاه امدن بیرون و همه ی خبر نگارا دورشون جمع شدن. دیگه واقعا مطمئن بودم که اونا اعضا هستن. سرجام میخ کوب شده بودم خجالت میشیدم برم سمتشون اما یه حس غرور به خودم امد و با جرعت رفتم که ازشون امضا بخام. که نگاه سنگینی رو خودم حس کردم. درسته اون نامجون بود. بای لبخند کیوت بهش گفتم سلام از دیدنتون.... که یک لحضه یه حس خیلی بدی بهم دست داد. دیدم که...
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (4)