
سلام بچه ها دوباره منم و اومدم با پارت ۲
یه صدایی از بیرون شنیدم حتما میدونید صدای چی بود ........ اره یه ابر شرور بود . سریع گفتم تیکی باید تعقیر شکل بدم.......... 🐞تیکی خال ها روشن🐞 و تبدیل شدم و رفتم میدونستم کیه و علتش چیه کلویی بود چونکه امروز کاترین بد جوری زایش کرده بود. همون لحظه گربه هم رسید باهم داشتی، با اون ابر شرور میجنگیدیم اسم ابر شرور هم مکله هشره کش بود که کلی سرباز داشت که تعدادشون اندازه سه تا ازتش بود دیگه داشتیم شکست میخوردیم که یه هو دوتا دختر یکی با لباس صورتی و موهای طلایی و چشمای سبز و بال و قدرت کنترل گل و گیاه و پرواز بود البته تا جایی که میدونم و اون یکی لباس ابی و موهای ابی نفتی هم رنگ موهای من و چشمای ابی و اونم مثل اون اولی قدرت پرواز داشت. اونا با سرعت اومدن و با هم همزمان گفتن :زورت به ابر قهرمانای بالا مقام رسیده؟! چطوره با دوتا هم قد خودت در بیوفتی . و یه جنگ اساسی شده بود تا اونجایی که فهمیدم اسم اونی که قدرت اب رو داشت💧واتر گرل💧 و اونی که قدرت گل و گیاه داشت🌸پیکسی گرل 🌸بود.
پیکسی گرل به واتر گرل گفته بود که براش زمان بخره اونم اومد و به ما گفت :دختر کفش دوزکی گربه یسیاه زود باشید برید و خودتونو شارژ کنید بعدم خیلی سریع بیاید مخصوصا تو گربه هواست باشه پلک باز لفتش نده ما دوتا نمیتونیم خیلی براتون زمان بخرین. ماهم گفتیم: تو از کجا............. حرفمونو قطع کرد و گفت :الا وقت ندارین بدویید! واتر گرل:پیکسی بدو نمیتونم دیگه جلوشونو بگیرم! _من باید برم زود باشید سریع خودتونو شارژ کنید.
ورفت کمک واتر گرل ما هم رفتیم توی راه فاضلاب مثل همیشه همون جایی که سر شرور قرمز رفتیم و به کوامی ها عذا دادیم گربه بازم دیر تر اومده بود پیکسی هم موقع مبارزه به منو گربه یه تیکه انداخت و گفت : 😏 هه معلکم نیست شما دوتا چطونه یبار این زود میاد یبارم اون دیر میاد هرچند دلم برا پلک میسوزه چون همش پنیرش کم و زیاد میشه بابا خوب همش کم بهش بده دیگه
قیافه منو گربه:😐😑😡 پیکسی گرل و واترگرل:😂😅😄 یعنی هنوز نفهمیدم که چرا موقع مبارزه این تکرو انداخت جنگ تن به تنی بود جنگ بین ابر قهرمانان و شرور ها (سه هو بگو سریال شد دیگه😂 مرینت:میزاری داستانم رو بگم یا نه؟_خا حالا بگو......) پیکسی سریع به واتر گرل گف واتر گرل ارایش رهایی!😼 و واتر گرل یه تیر کمون از یع برا خودش درست کردو پیکسی هم یه طناب از گیاه برای خودش ساخت و یه سرش رو...
به کمرش بست و سر دیگه رو به سر تیر واتر گرل و به واتر گرل گفت :حالااااااااااااا و واتر گرل با تمام قبا تیر رو رها کرد و وسطای اینکه تیکر به قول بزرگ ارتش بخره طناب رو نا پدید کرد و مسیر تیر رو عوض کرد و تیر رو باسمت ملکه هشره کش فرستاد وقتی تیر دواشت از کنارش رد میشد واتر گرل و پیگسی قدرتش و نو ترکیب کردن و یه اتیش بازی تو اسمون راه افتاد تا روی اسمون نوشته بود Pixi همون لحظه همه داشتن ژست پسگسی رو میدیون حتی شرور ها واتر گل هم گفت اماده حالااااااااااا و از پیکسی عکس گرفت😐 این همه همه هنگ بودن واسه یه عکس ما گفتیم حالا قراره چی بشه. و یه هو یه انفجار رخ داد و دیگه هیچ نفهمیدم تنها چیزی که میدیدم یعنی منو گربه میدیدیم نور های سبز و صورتی و ابی و سفید و قرمز و سیاه بود . بعد صدای پیکسی رو شنیدم که میگهازون تو بیا بیرو هشره نفرت انگیر دود حاصل انفجار از بین رفت و دیدم واتر گرل داره میاد سمت ما و کمکمون کرد تا بلند شیم اصلا جون نداشتم که روی پاها وایسم ولی باید اکوما رو میگرفتم
خواستم اکومارو بگیرم و دستم رو بردم سمت یویوم که وارت گرل دستم رو گرفت و بااشاره چشم بهم گفت که صبر کنم و پیکسی رو ببینم. چی میدیدم !😰اصلا نمیفهمیدم اکوما روی انگشت پیکسی بود ترسیدم که نکنه اونم شرور شه یا نکنه پیکسی و واتر هم ابر شرورن ولی از چیزی که دیدم نظرم عوض شد اکوما رو انگشت پیکسی بود و پیکسی خیلی اروم اکومارو فوت کرد انگار یه لایه ی سیاه روی اون اکوما باشه با فوت اون تمام اون لایه از بین رفت و اکوما تبدیل به یه پروانه درخشان تبدیل شد. پروانه اول روی بینی پیکسی نشست بعد پیکسی یه ورد خوند و اون پروانه از بین رفت یعنی مثل یه نور نا پدید شد .
اما هنوز نا امید بودم چون از گردونه استفاده نکردم که بتونم همه چیز رو درست کنم ما چند ثانیه بعد دود باثی مونده رفت و اسمون افتابی کل شهر رو روشن کرد تا به خودم اومدم دیدم پیکسی و واتر نیستن و گربه هم داره صدام میکنه و میپرسه حالم خوبه یا نه
مم درجواب بهش گفتم خوبم و اونم خیالش راحت شد و هردومون رفتیم خونه هامون
وقتی رسیدم خونه خیلی خسته بودم ساعت هنوز به ساعت قرار نزدیک نبود برای همینم سریع تکالیفم رو نوشتم دیدم یک ساعت میونده گوشیم و روی ساعت تنظیم کردم و یه خورده خوابیدم
وقتی بیدار شدم هنوز نیم ساعت مونده بود گوشی رو از روی ساعت برداشتم رفتم پایین پیش مامان و بابام....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی داستانت قشنگه سریع پارت بعدی رو بزار
واااقعا خیلی ممنونم گلم من تازه واردم ولی واقعا ممنون پلرت بعد منتشر شده اونجا هم لطفا نظر بده خیلی خوشحال میشم