
سانا: اهان پس اون عوضی میگه ما هیچ جا نباید بریم بعد الان میگه حاضر شید باید بریم اگه دستت هر کجا ما بخوره مثل اون یکی پخش زمینت میکنیم ، بعد یه دفعه دوتا بادیگارد دیگه اومد برای سر و صداشون و بعد هر دوتاشون داشتن با زور اونارو میبردن آخر سر یونا یه جیغ بنفش زد و دوتاشون هم داشتن با تعجب بهش نگاه میکردن.بیرون از اتاق شوگا و وی داشتن ساکشون رو برمیداشتن که از بوسان برن به سئول بعد یهو صدای جیغ یونا اومد و شوگا و تهیونگ به هم خیره شدن و زود رفتن به طرف اتاق دخترا دیدن یکی از دخترا داره جیغ میکشه بعد شوگا و تهیونگ رفتن طرف دخترا و تهیونگ گفت برای چی اونجور جیغ میکشی بعد گفت من هیچ جا نمیرم هر غلطی هم میخوایین بکنین من نمیامسانا هم گفت منم نمیام بعد شوگا گفت هرچی میگیم اونو انجام میدین و بعد رفت طرف کمد چون دیروز به خدمتکار گفته بود دو سه تا لباس براشون بزاره به همین خاطر با اخم رفت سمت کمد و از بالای کمد ساک رو برداشت و کل لباس ها رو ریخت تو ساک بعد درش رو بست و داد دست بادیگارد و بعد تهیونگ رفت سمت سانا و دستش رو محکم گرفت و کشیدبعد چون سانا و یونا به هم وابسته بودن به همین خاطر یونا هم پشت سرش رفت سانا هی دست پا میزد که دستش رو ول کنه ولی تهیونگ زورش از سانا بیشتر بود و بردش سمت ماشین که دستش رو ول کرد سانا دستش رو یکم ماساژ داد تا خون دوباره جریان پیدا کنه ولی چون سانا حساس بود پوستش به همین خاطر زود کبود شد وتهیونگ گفت برو بشین که سانا با یه اخم بهش نگاه کرد رفت نشست وقتی سانا نشست دوستش هم اومد و گفت چرا این جور میکنین بابا ما باهاتون کاری نداریم ولمون کنین شوگا هم اومد گفت فعلا با شما ها کار داریم برین بشینین سانا هم با نا امیدی چون چاره ای نداشت رفت نشست بعد شوگا و تهیونگ هم اومدن نشستن تهیونگ اومد نشست پیش سانا شوگا هم اومد نشست طرف یوناو دخترا هم طرف پنجره های ماشین بودن بعد شوگا به راننده گفت حرکت کن بعد یونا گفت کجا میریم که شوگا جواب نداد یونا از اون ادم هایی که جواب نمیدن خیلی بدش میومد ولی یونا خودش رو کنترل کرد که عصبی نشه بعدش دوباره گفت بگو کجا میریم که حرفش رو کامل نکرده بود که دوباره شوگا اومد دستش رو گذاشت رو لبش و گفت خیلی حرف میزنین آروم باشین. از زبون تهیونگ، داشتم با گوشیم ور میرفتم که یهو دیدم سر یکی افتاد به شونم به شونم نگاه کردم دیدم سانا خوابیده خیلی ناز خوابیده بود به همین خاطر کاری باهاش نکردم که بیدار شه و دوباره با گوشیم ور رفتم . از زبان شوگا ، داشتم با گوشیم ور میرفتم که سرم رو بلند کردم دیدم سر سانا رو شونه تهیونگ هس بعد به یونا خواستم نگاه کنم دیدم اونم خوابیده سرش رو گذاشته رو شیشه پنجره بعد یهو راننده ترمز گرفت که سر یونا افتاد به شونمبعد راننده داشت هی ازم معذرت میخواست بعد گفتم باشه ادامه بده به راهت بعد ادامه داد به راهش منم دوباره به صورت یونا نگاه کردم خیلی ناز خوابیده بود بعد نیم ساعت بعد به راننده گفتم کی میرسیم گفت ۲ ساعت بعد گفتم باشه .از زبون تهیونگ، با گوشیم ور میرفتم که یهو دست سانا تکون خورد به دستش نگاه کردم دیدم دستش کبود شده یهو یادم اومد وقتی دستش رو میکشیدم کبود شده به همین خاطر بعد با خودم گفتم فک کنم درد میکنه با ناراحتی دوباره برگشتم سمت گوشیم ۲ساعت بعد.........
از زبون تهیونگ، دیدم راننده وایساد گفت رسیدیم به عمارات، منم برگشتم دیدم هنوز اون دوتا خوابیدم، شوگا گفت اینا خوابیدن اگه بیدارشون کنیم دوباره دردسر میشه و قبول نمیکنن مجبوریم ما ببریمشون بعد منم حرفشو قبول کردم ، من سانا رو بلند کردم یه دستم رو گذاشتم زیر زانوهاش یه دستم رو پشت کمرش و بلندش کردم شوگا هم یونا رو بلند کرد ، وقتی بلندش کردم بردم سمت یکی از اتاق ها تو این عمارت خیلی اتاق داشت من بدنش به یکی از اتاق هاش در رو باز کردم و بستم بعد یهو سانا تو بغلم غلت خورد و منو بغل کرد بعد بهش نگاه کردم و لبخند زدم و گذاشتم رو تخت و لحاف رو روش کشیدم و خم شدم روش و لپشو بوسیدم بعد دوباره لبخند زدم رفتم سمت در و بیرون رفتم و به طرف اتاقم رفتم خیلی خسته بودم به همین خاطر یه دوش ۵ دقیقه گرفتم و اومدم لباس پوشیدم و خوابیدم . از زبون شوگا، وقتی یونا رو بلند کردم و دیدیم اون خیلی فرد لجباز مغرور فهمیدم دختر مورد علاقه من هس بعد یه پوزخند زدم و رفتم سمت در اتاقش و در رو باز کردم رفتم گذاشتمش رو تخت . خودمم رفتم اتاق خودم و یه دوش گرفتم
از حموم در اومدم رفتم سمت کمدم و لباس برداشتم و پوشیدم بعد رفتم سمت کتم که از توش گوشیم رو بردارم که دیدیدم یه چیز به کتم چسبیده وقتی نگاه کردم دیدم یه گوشواره هس کمی بهش فک کردم چون اون رو قبلا دیده بود بعد یهو یادم افتاد اون مال یونا بود یه لبخند اومد رو لبم ولی بعد اونو به اخم تبدیل کردم چون من تا حالا از ته قلبم لبخند نزده بودم بعد با نا امیدی برگشتم سمت تختم بعد یکم با گوشیم ور رفتم و بعد خوابم برد فردا صبح ساعت ۷ از خواب پاشدم دیدیم ساعت ۷ هس بعد رفتم دسشویی دست صورتم رو شستم و اومدم بیرون و لباسم رو پوشیدم بعد رفتم پایین دیدم خدمت کار ها صبحانه رو حاضر کردن رفتم سمت جام بعد ۲ دقیقه دیدم تهیونگ هم اومد گفت پس دخترا کو گفتم مگه بیدار نشدن گفت فک کنم نه چون هم سر صدا نمیاد و هیچی چون من یه قانون داشتم صبح زود بیدار شدن و رو این قانون حساس بودم بعد به خدمتکار گفتم بره اونارو بیدار کنه. از زبون خدمتکار ، اول رفتم اتاق سانا اسماشون رو قبلن رئیس بهم گفته رفتم اونو بیدار کردم کمی گیج بود بعد که بیدار شد با اوف پوف رفت سمت دسشویی منم رفتم سمت اتاق یونا رفتم دیدیم اون رنگش پریده و دستم رو گذاشتم زیر بینیش دیدم نفسش خیلی کند میزنه زود رفتم سمت ریس ، خدمتکار = ریس ریس شوگا = چیشده .خدمتکار = اون دختری که اسمش یونا بود ، اون رنگش پریده و هم نفسش کند میزنه ، از زبون شوگا ، وقتی حرف خدمتکار رو شنیدم با سرعت رفتم سمت اتاقش وقتی رسیدم رفتم سمتش واقعا رنگش پریده بود و نبضش هم کند میزد رفتم سمت خدمتکار گفتم زود دکتر رو خبر کن گفت باشه . از زبان سانا، وقتی دست صورتم رو شستم رفتم سمت کمدم و لباس برداشتم پوشیدم بعد یهو یادم اومد اخه من که تو ماشین خوابم برده بود من این جا چیکار میکنم و با عصبانیت رفتم سمت اون دوتا عوضی بعد دیدیم اونجا سر صدا هس رفتم اون جا دیدیم که اون دوتا عوضی رو سر یونا هستن با نگرانی رفتم سمتشون و گفتم چیشده که شوگا با تته پته ماجرا رو کفت = وقتی صبح اومدخدمتکار بیدارش کنه دیدیم رنگش پریده و نبضش کم میزنه......
خب پارت 4 تموم شد🤞🏻💜
خب گفتید زیاد بزار خوب شد🤞🏻💜
منتظر پارت بعدی باش🤞🏻💜
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعدی هنوز که هنوزه تو برسی اخه چراااااااا😪😪
ازش یه چیزایی رو کم کردم ببینم شاید بیاد خدایااااا 😪😪😭
🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩
پارت بعدی درحال برسی😍
پارت بعد
میزارمش الان🤞🏻💜
عالی لطفا پارت بعد رو زود تر بزار
باش حتما😍🌟
عالیییییییییییییییییییییییییییییییی خیلی خوب بوددددددددددددددددددددددددددددددددددد حالا کها زیاد گذاشتی عالی شدددددددددددددد
میسییییییییی🤞🏻💜🌟