10 اسلاید صحیح/غلط توسط: درسا انتشار: 4 سال پیش 189 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام این قسمتم امیدوارم مورد پسندتون باشه و بریم ...
( تو پزیرایی)
جانگ کوک : امروز چیکار کنیم؟
کونیا : با منی ؟
جانگ کوک : اره
کونیا : نمیدونم
جانگ کوک : بریم بیرون بچرخیم؟
کونیا : اره فکر خوبیه ، فقد
جانگ کوک : چیه ؟
کونیا : هیچی میرم لباسامو بپوشم
جانگ کوک: باش
( تو ماشین )
جانگ کوک : دره داشبورد رو باز کن
کونیا در باز میکنه ، این چیه؟
جانگ کوک : یک نقشه! ( با خنده هایی که مارو میکشه )
کونیا : نقشه ؟
جانگ کوک : اره
کونیا : از کجا؟
جانگ کوک : قبل از اینکه بیایم من یک نقشه از اینجا اوردم
کونیا : اها، حالا میخوای کجا بری ؟
جانگ کوک : نمیدونم تو انتخاب کن
کونیا : امممم ، دستشو میزاره روی نقشه و میگه : اینجا
جانگ کوک : ساحل ؟
کونیا : اره
جانگ کوک : باشه
( اتاق مطالعه )
نامجون : ووو
چو : چی شد ؟
نامجون کتابُ نیمه میچرخونه و میگه : این صفحه خیلی باحاله
چو پا میشه و میره پیش صورت نامجون و میگه : ببینیم
نامجون : اینجا و یک دفعه مات میشه
چیزی که میبینه : چو موهاشو انداخته سمت چپش ( نامجون راستشه ) و کنجکاوانه داره کتاب رو میخونه
چو وقتی رو به سمت نامجون میشه نامجون زود سرشو میچرخونه به سمت کتاب و به موهاش دست میزنه
چو : جالب بود
نامجون : ا.. اره
نامجون پا میشه و تند میگه : من میرم اب بخورم
چو : راستی ... رفت
نامجون میره در یخچال رو باز میکنه ، تو ذهنش : من چرا اینطوری شدم ؟
وقتی نامجون داره فکر میکنه وی میاد که آب بخوره که نامجون رو میبینه . تو ذهن وی : وا ناجون چرا اینجا وایساده ؟
( باز تو ذهنشه ها ) ( با حالت خنده ) خخخ فکر کن من از اون خوشم اومده باشه . ( چشماشو کامل باز میکنه ) نههه ، نبایدم اینطوری بشه . ( اخم میکنه و لبشو راست میکنه) اگه اینطوری باشه چی ؟ یعنی واقعا من دوسش دارم ؟
وی از پشتش میاد و میپره رو نامجون. نامجون داد میزنه و میگه : چیکار میکنی ؟
وی : هیچی ، ( با صورت کنجکاو) تو چیکار میکنی ؟
نامجون : ( با چشمای کاملا باز و ابرو هاش یکم تو هم ) هیچی
وی : خودم دیدم ، تو فکر بودی ( با حالت شکاک )
نامجون : هاا ، نه ، من؟
وی : اره تو
نامجون : خخخ
وی : راستی
نامجون : چیه ؟
وی : از یونگ شنیدم یکی از این دخترا ازدواج کردن ، فکر کنم اسمش چو بود!
نامجون : ( با صدای بلند ) چی ؟؟؟
وی : هیچی ، فقد خواستم مطمئن بشم
نامجون : از چی ؟
وی : که به کی فکر میکنی ( با خنده های تاتایی )
نامجون میوفته دنبالش و میگه : با من شوخی میکنی ؟ بیا اینجا
نامجون میگیرتش و میگه : بگو ببخشید
وی : نمیگم
نامجون قلقلکش میده تا جایی که وی میگه : ببخشید ببخشید
چو : چیکار میکنید ؟
نامجون کپ ممیکنه و زود از روی وی بلند میشه و خودشو مرتب میکنه
نامجون : هیچی چو : اها
نامجون به لباس چو نگاه میکنه و میگه : کجا میری ؟
چو : با دوستم میخوام برم سینما
یونگ میاد و وقتی چو رو میبینه میگه : کجا ؟
چو : با یونجون میرم بیرون .
یونگ : واقعا ؟ وایسا منم بیام
وی : ( با قیافه ای متعجبانه ) تو دیگه چرا ؟
زنگ در میخوره . چو : اومد
وی و نامجون زود میرن سمت درو خودشون درو باز میکنن . وقتی پسررو میبینن اخماشون میره تو هم ( انقدر که خوشگله پسره خخخ )
یونجون وقتی اونا رو میبینه میگه : سلام ، اسم من یونجونه ، قرار بود با چو بریم سینما آمادس؟
چو نامجونو کنار میزنه و میره جلوی در : من امادم فقد یونگ هم میاد .
یونجون : عه چه خوب میخای به یکی از دوستام بگم اونم بیاد ؟
چو : اره حتما اینجوری یونگ تنها نمیمونه
( نامجون و وی همینطوری دارن نگاشون میکنن ) یونگ زود میاد جلو در و میگه : من اماده شدم
وی : بزنم پسررو ( یواش )
یونجون : بریم ؟
چو و یونگ میگن : بریم
.وقتی چو و یونگ سوار ماشین میشن نامجون میگه : با من میای ؟
وی : اره و بعد به هم نگاه میکنن ( تصور کن خیلی خنده داره )
( پارک)
اوچین و کای کنار همن و جیمی پشتشون که میشه بینشون
اوچین : وای اینجا واقعا خوشگله
کای : اره خیلی
جیمین : ( اروم ) اه چرا هی میره نزدیکش ! یجوری باید
از هم جداشون کنم . ولی چجوری؟
کای : ام اوچین
اوچین: بله ؟
کای : میشه یک دفعه جیمین میاد وسطشون و میگه : بیاید بریم بستنی و بعد دست اوچین رو میگیره و میره
کای : وایسید منم بیام . ( اینجارو اروم میگه ) انگار این پسره خیلی تنش میخاره
( تو کافه )
( جیمین و اوچین دارن بستنی میخورن و کای رفته دست شویی )
اوچین : چرا یک دفعه اینطوری کردی ؟
جیمین : فقد گشنم شد
اوچین : نه تو این روزا خیلی به کای سخت میگیری چی شده ؟
جیمین : هیچی ( قاشق بستنیش کج تو دهنشه )
اوچین : وایسا ببینم نکنه تو
کای : چیزی رو از دست دادم ؟
جیمین : نه
کای میشینه و به اوچین نگاه میکنه و لبخند میزنه ، اوچین هم بهش لبخند میزنه
جیمین خیلی اخمو نگاشون میکنه ( نگاه های جیمین خطرناکه مخصوصا عصبانیش )
( تو ویلا ، اتاق نشیمن )
ایسول : اّچهههههه
جین : یا خدا چرا انقدر بلد ؟
ایسول : ببخشید ، فکر کنم مریض شدم
جین : تو تابستون ؟
ایسول : نمیشه ؟
جین : نمیدونم
ایسول میره یه قرص میخور و میگه : من میرم بخوابم
جین : باشه
ایسول میره تو اتاق و در رو میبنده
جین : صبح که خوب بود چی شد یهه دفعه ؟
( در ورودی سینما )
نامجون : به نظرت نمیشناستمون ؟
وی : نه به نظرم تغیر چهرمون خوبه
نامجون یه کلاه و یه سبیل گذاشته و وی یه عینک و یک روزنامه هم جلویی صورتش
نامجون : اون کیه دیگه ؟
وی : فکر کنم دوست اون پسرس
( پیش چو و یونگ و ... )
یونگ : سلام
بومگیو : سلام اسم من بومگیوعه
یونجون: سلام رفیق
بومگیو : معرفی نمیکنی ؟
یونجون : اره راستی روبه یونگ میکنه و میگه : ایشون خانم یونگ هستن
یونگ کمرشو خم میکنه ( یادم رفته چی بهش میکن 😊 ) و میگه : سلام از اشناییتون خوشبختم
بومگیو : منم همینطور
یونجون : و ایشون هم خانم چو هستن
چو : از اشناییتون خوشبختم
بومگیو : منم همینطور
( اون پشت )
نامجون : اینا چی به هم میگن ؟
وی : انگار خیلی خودمونی شدن
نامجون : دارن میرن
وی : هاااا اون پسره عوضی چرا انقدر زود صمیمی شد با یونگ
نامجون : بیااا
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
بابامن اینجا مردم.پارت بعدی کووووو؟
من دو هفته پیش گذاشتم بعد که اومدم دیدم برداشته بود دوباره گذاشتم حالا ببین کی تعید میکنه
عالی بود فقط کی پارت بعدی رو میزاری؟🥺🌈
عتلیییی بود .منتظر پارت بعدی هستم با اشتیاق💜💜
لطفا زود زود بزار.من روزی سه بار میام ببینم گذاشتی یا ن .دوناه دالم زود بزار💜💜💜
اخه خاب من هر یک روز در میون میزارم مشکل اسنجاس که امروز بزارم یک هفنه طول میکشه
پارت بعد کی میاد؟
من امروز میزارم تا هفته دیگه میاد
لالی بود بعدی رو بزار منتظرم😗😗😗💜💜💜
باشه
عاااالی بود👌💜
سلام خیلی داستان قشنگی من سر این داستان اینقد جو گیر شدم که با گوشی دماغم رو کبود کردم خیلی خوب می نویسی لطفا زود تر پارت بعد رو بذار🗿
ممنون گلم
اخه این چه اسمیه😐😑😂😑😑
کونیا؟؟؟؟!!؟??
نمیدونم اخه این تو یه سایت بود منم اینو گذاشم
عالی ادامه بده
سلام ی سرس به تستای منم بزنید
باشه