نوادگان میراکلس8

بالا رو خوندی بیا ماریا: گفتم هیچی گفت یه چیزی شده دیگه داری اینجوری میکنی گفتم لوک دیگه خیلی رو مخه بابام گفت باز چیکار کرده گفتم زنگ تفریح اسممو گفت همه ریختن سرم بابام گفت من انقدر اینجوری شدم که نگو گفتم خیلی بد بود داشتم له میشدم بابام شک کردو گفت معجزه گرت پیشته دستم رو دیدم

نبود بابام وضعیت رو که دید گرخید مامانم سکته رو زد تبدیل شدن به همه زنگ زدن برن دنبال معجزه گر من رفتن کریس: تاکی گفت لیدی باگ کارت داره گفتم باشه پاشدم رفتم اتاق درو قفل کردم تبدیل شدم تلفن رو برداشتم گفتم سلام چیزی شده گفت معجزه گر ماریا رو دزدین گفتم به من چه گفت تو هم باید با ما بیای گفتم باشه گفت بیا برج ایفل گفتم دارم میام قفلو باز کردمو پریدم رفتم

رسیدم برج ایفل همه بودن همه یه طرف رفتن قبل از رفتن قضیه ی چجوری دزدیده شدن را گفتن من رفتم سمت منزل کلویی از پنجره ی آشپز خونه رفتم تو کلویی ترسید داد زد کیم اومد جلو AR:کیم آدم بدیه کریس: دستمو زدم بهش پرت شد 😲😲😲 لوک اومد بیرون گرفتمش بهش گفتم بدش به من گفت چی رو گفتم معجزه گره ماریا آگرست رو گفت دست من نیست یهو پرت شدم عقب دیدم کلویی معجزه گره تکشاخ رو گرفته بعد یک درگیری خیلی طولانی

از تو خونش اومدیم بیرون و تو خیابون مشغول جنگیدن شدیم نادیا اومد گفت یک ابر شرور داره با ماریا آگرست یا دختر تکشاخ میجنگه به نظرتون کدوم برنده میشن بعد هواسم پرت شد یک ضربه ی سنگین خوردم رفتم تو دیوار نادیا گفت دختر تک شاخ کارش خیلی درسته بلند شدم یه شمشیر یه سپر و یه ضره برای خودم تو تن خودم ساختم رفتم سمت کلویی لیدی باگ و کت نویر اومدن گفتن صبر کن نباید بهش آسیب بزنی رفتم سمت کلویی یک درگیری دیگه شروع شد کلویی مشت زد با سپر دستشو کشیدم پشتش به من شد

شمشیرو بردم بالا تبدیل به طناب کردم انداختم دورش😐😐 بستمش لیدی باگ اومد گفت کارت خوب بود گفتم ممنون بعد رفت مجزه گرو دراورد همه دیدن کلوییه بعد به نادیا گفت ابر قهرمان جدید شهرو اعلام میکنم همه برام دست زدن بعد همه چی تاریک شد لیدی باگ: یهو چشم عقاب افتاد رفتیم بلندش کردیم بیهوش شده بود بردیمش خونه ماریا اومد گفت چی شده ماریا:دیدم چشم عقاب روی کمر بابا بیهوش بود به مامانم گفتم چیشده گفت معجزه گرش انرژی زیادی میگیره برای همین بیهوش شده

خب چالش داریم