
ببخشید دیر گذاشتم
گفت : ( دیوانه ) گفتم : ( عمته 😍 😍 ) گفت : ( عمه خودتم هست 😐 😑 ) یه صدایی اومد 😐 اریان بود 😶 گفت : ( ااااا هیچی 🙂 😝 ) اما یهو قیافش تغییر کرد 🙄 🙄 از این 😁 به این 😭 تبدیل شد و گفت : ( ابجییییی 😭 😭 چرا اینکارو کردی ؟ ؟ ؟ 😭 😭 😭 قول میدم دیگه ترکت نکنم 😭 😭 ) بعد گفت : ( چرا من دارم چرت و پرت میگم 😶 😐 😶 فکر کنم فیلم خیلی میبینم 😶 😐 😶 ) یهو داداشم گفت : ( ا/ت 😶 این احیانا خیلی خل نیست ؟ 😶 ) گفتم : ( اتفاقا خیلی خله 😐 😶 ) گفت : ( اها اخه به خواهرش رفته 😐 🙄 😁 ) گفتم : ( یااااا 🙄 اصن منو بفرست به دنیای خودمون 🙄 😶 😐 ) گفت : ( باشه فقط دوباره دیوونگی نکنی بخوای بیای دنیای بین مرده ها و زنده ها تا منو ببینی ها 😐 😐 🙄 ) گفتم : ( باشه اما تو هم زود به زود بیا 😁 ) گفت : ( وا مگه ملاقات زنده هاس 😑 😑 فعلا ولش کن آماده ای ؟ 🤨 ) نفس عمیقی کشیدم و گفتم : ( اره 😊 ) گفت : ( پس بای 😊 😁 ) تا اومدم جوابشو بدم یهو همه جا سیاه شد 🖤 کم کم یه صدای دستگاهی اومد 😍 😍 صدای دستگاهیه که میگه مردمی یا نه 😍 😍 و اگه بمیریم صدای بوقش در میاد 😍 😍 کم کم به سختی چشمامو باز کردم 😑 😐 🙄 به روایت تصویر
بدون توجه به حرفم گفت : ( خوبی ؟ 😍 احساس نمیکنی کم خون داری ؟ 😍 🩸 چیزی میخوای ؟ 😍 گشنته ؟ 🫐 🥭 چی میخوای بگو بیارم برات ؟ ؟ 😍 😍 ) گفتم : ( من فقط سکوت تو رو میخوام 😐 🔪 😑 ) اما به من گوش نداد و گفت : ( میرم از بوفه بیمارستان برات آب میوه بخرم 😍 😍 ) و با دو از اینجا رفت 😑 😐 🔪 هعیییی خدا چرا داداش گفت به این بگم ؟ 😐 😐 فلش بک ---> گفت : ( اینو منم نمیدونم 🙂 فقط اینو بدون میتونی به کوک بگی اون قابل اعتماده 😊 😊 )
رسید به ما تا زانوش خم شد و شروع به نفس نفس زدن کرد 😮💨 😑 😐 گفتم : ( باز بود ؟ یا اصن وجود نداشت ؟ 🤨 ) گفت : ( هم وجود داشت هم باز بود بیا 😍 😍 ) و یه کیسه گرفت طرفم 🧃 🍧 توش هم آبمیوه هلو 🍑 بود هم بستنییییییی 😍 😍 گفتم : ( کوکککککک ممنونننننن 😍 😍 ) گفت : ( خواهش 😍 ) توشو نگاه کردم از همشون سه تا بود 😍 😍 بقیه رو هم دادم به اونا 😍 از کوک پرسیدم : ( از کجا میدونستی سه نفریم 🤨 🤨 😐 ؟ ؟ ) گفت : ( چون مطمئن بودم اریانو بیدار میکنی 😌 😌 ) گفتم : ( هممم 🆗 باهوشیم داره بهت تزریق میشه ها 😌 😌 😍 ) گفت : ( بودم 😌 ) نخواستم بحث کنم تا بستنیم آب بشه 😌 😍 😌 سریع بازش کردم 😍 قاشق رو کردم توش 😍 تا اومدم بخورم یهو صدای آریان متوقفم کرد 😑 😑 گفت : ( کوک میگم مشکلی نداره بستنی بخوره ؟ 🤨 🤨 ) کوک گفت : ( نمد 😐 اصن مگه من متخصص تغذیه ام ؟ 😑 😑 ) اریان گفت : ( الان رو که نمیدونم اما آینده دست خودته 😌 😌 ) کوک گفت : ( وا اینا چیه میگی دیوونه شدی ؟ 🤨 😐 ) به کوک گفتم : ( اره شده 😐 حالا اینقدر حرف نزنین بزارین من این بستنیو بخورم 😑 😑 🔪 ) اونا که از قیافه ترسناک 🧟♀️ 🧟♀️ من ترسیدن هم زمان گفتن : ( اره بخور بخور 😬 😬 🙄 ) منم شروع کردم به خوردن 😋 😋 خیلی خوشمزه بوددددد 😍 😍 رو به کوک کردم و گفتم : ( کوک 😍 ) گفت : ( بله 🙄 ) گفتم : ( برو یه دونه دیگه بستنی بخر 😍 😌 ) گفت : ( بیشین بینم خودت برو بخر به من چه 😑 😑 ) گفتم : ( آیشش 😑 ) ( میدونین که آیش به کره ای یعنی لعنت یا لعنتی ؟ 🤨 😐 🤨 ) پاشدم و رفتم بیرون از بیمارستان 😐 دور و ورم رو نگاه کردم 🤨 اهان بوفه رو پیدا کردم 😍 دویدم سمتش تو این حال یه قاشق دیگه هم گذاشتم دهنم 😍 😍 رسیدم به بوفه به صاحب مغازه گفتم : ( یه بستنی میشه بدید ؟ 😍 😋 ) گفت : ( باشه دخترم 😊 ) و رفت تا از توی یخچالش یه بستنی بیاره 😍 😋
منتظرش موندم تا اینکه یه سایه پشت خودم حس کردم 😬 🙄 دیدم داره میاد سمتم 🙄 گارد گرفتم یهو برگشتم اما تا میخواستم مشت بزنم 😍 😍 یه نفر دیدم 😍 تائوو 😍 سریع گاردمو انداختم 🙄 😬 گفت : ( میخواستی به من مشت بزنی ؟ 😑 🤨 ) گفتم : ( چی من ؟ 😬 نه بابا 🙄 اصن تو اینجا چیکار میکنی ؟ 🤨 ) گفت : ( اوهو تقصیر افتاد گردن من 😑 ؟ ؟ من اومدم اینجا ببینم حالت خوبه یا نه 😊 😑 جا تشکرته ؟ 🤨 ) گفتم : ( ممنونم 😊 تو آدرسو از کجا اوردی ؟ 😶 🤨 ) گفت : ( خب منم آدما خودمو دارم 😌 ) گفتم : ( همم 😌 بعد این آدمای شما کیان ؟ 🤨 ) گفت : ( نمیگم 😌 ) گفتم : ( حالا اینا رو ولش بستنی میخوای ؟ 😋 🍧 ) گفت : ( وایی اره امروزم حوس کرده بودما 😋 😋 ) گفتم : ( آقا میشه یه بستنی دیگه هم بیارید 😍 😬 ) گفت : ( حتما دخترم 😊 ) و بعد مرده با دوتا بستنی اومد 😍 😋 گفتم : ( ممنون پولش چقدر میشه ؟ 😋 😍 🍧 ) گفت : ( به خاطر زوج بودنتون مجانی ببرین 😊 😊 ) تائو گفت : ( چی ؟ 😳 نه ما که .... ) اما سریع حرفشو قطع کردم و گفتم : ( بله ما یه زوجیم 😌 😋 😑 ) و سریع تائو رو کشوندم یه طرف دیگه 😑 یه قاشق از بستنی قبلیه خوردم 😍 😋 و گفتم : ( چرا ساکت نمیشینه یه طرف 😑 ؟ اینجوری مجانی گرفتیم خو 😋 ) تائو گفت : ( وا تو که پولداری حالا چرا مجانی میخوای ؟ 🤨 😐 ) گفتم : ( همینجوری 😌 ) و رفتم تو خود بیمارستان 😑 تائو هم دنبالم راه افتاد 😌 گفت : ( باید تا کی اینجا بمونی ؟ 🤨 ) گفتم : ( خودمم نمیدونم 🙄 ) و یه قلپ آبمیوه خوردم 😋 بلاخره بستنی قبلیه و آبمیوه رو تموم کردم 😌 😋 قوطی هردوشون رو انداختم تو سطل 😘 یسسس رفت تو 😌 حالا یه بستنی دیگه دارم 😌 رسیدیم به کوک و اریان 🙄 کوک تا تائو رو دید گفت : ( این اینجا چیکار میکنه 😑 😤 ) گفتم : ( اومده ملاقات 😌 مشکلیه ؟ 🤨 ) کوک گفت : ( آیشش 😤 نه مشکلی نیست 😑 😤 ) نشستم کنار اریان 😌 گفتم : ( دلتون بسوزه دوتا بستنی مجانی داد 😋 😋 ) اریان گفت : ( جدی ؟ ؟ 🧐 🤓 چطوری ؟ 🤨 ) گفتم : ( فکر کرد زوجیم 😅 ) اریان به خنده افتاد اما یهو فضا گرم شد 🥵 🥵 مثل اوندفعه شد ! دوباره 🥵 گفتم : ( البته ما که زوج نیستیم 🥵 میگم بچه ها اینجا گرم نشده ؟ 🥵 ) یهو با جمله اولم گرما از بین رفت 😐
کوک گفت : ( چی ! گرم که نیست 😅 😅 ) من و اریان یه نگاهی انداختیم به معنی این مشکوکه 😑 😑 و دوباره به کوک نگاه کردیم 😑 😐 با خودم گفتم حالا ولش کن 😑 گفتم : ( حالا ولش کنین فعلا میخوام بستنیمو بخورم 😌 😋 ) و یه قاشق از بستنی خوردم 😋 کوک گفت : ( تو چجوری اینقدر میخوری اما چاق نمیشی 😐 🤨 ) گفتم : ( این برا خودمم سواله 😐 اما ممنون مطرحش کردی 😐 ) یهو تائو گفت : ( اهان یادم اومد 😅 😌 ا/ت میگم فردا تست بیگ هیته ها 😅 😌 ) داشتم بهش چشم غره میرفتم نگه اما گفت 😑 😑 اریان پرسید : ( چی 🤨 ا/ت این چی میگه ؟ 🤨 ) گفتم : ( چرت و پرت 😅 ) کوک گفت : ( نخیرم تائو راست میگه 😑 😑 قبل خودکشیت بهش زنگ زدم اونم اینو گفت 😑 😑 ) اریان گفت : ( توضیح میدی یا کاری کنم توضیح بدی ؟ 🤨 🔪 ) گفتم : ( متاسفانه توضیحی ندارم 😅 ) و دویدم سمت اتاقی که مال من بود 😬 😑 😅 اگه اریان گیرم بیاره من مردم 😬 😬 یهو خوردم به یه نفر 🤨 سرمو بالا آوردم 😍 عشقممممممم مامان بود که تو دستش رکسا بودد 😍 😍 گفتم : ( عاشقتم مامان 😍 ) مامان گفت : ( برا تو اینکارو نکردم 😑 😑 اینقدر پارس کرد مخمو خورد 😑 😑 پس این کار برا خودم بود 😌 😑 ) رکسا از بغلم مامان پرید تو بغلم 😍 و صورتمو لیس زد و خودشو لوس کرد 😍 😍 سرشو ماساژ دادم 😍 و گفتم : ( حالت خوبه دختر ؟ 😍 ) یه پارس خیلی آروم کرد 😍 یهو سرشو به پشتم برد 🧐 و از بغلم پرید پایین 🧐 رفت پست سرم 🧐 به عقب برگشتم 😅 😬 اریان و کوک و تائو پستم بودن 😑 😬 اریان خواست بیاد جلو که رکسا پارس کرد 😍 😍 گفتم : ( پارسش به این معنی بود که نیا جلو 😌 😌 مگرنه میخورمت 😌 ) اریان گفت : ( آخه معده این جا منو داره 😑 😑 ؟ ؟ ) گفتم : ( نمیدونم 😬 ) رکسا سریع به یه سمتی رفت 😬 گفتم : ( هوی بی معرفت کجا میریی 😐 🙄 ) و سریع دنبالش دویدم 😬 یهو یه نفر دیگه رو دیدم 😍
برو بعدی ادامه هست
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعد رو بزاررررررررررر دیگههههههههه
ببخشید من مشغول امتحانام خیلی وقت نمیکنم بنویسم و بزارم ریاضیمم خیلی ضعیف شده
پارت بعد رو بزار
باشه
کیییییییی میخوایییییییی پارتتتتتتت بعددددددد روووووووو بزارییییییییییی مننننننننن فسیللللللل شدممممممم😑 اگه پارت بعد رو نزاری امشب میام تو خوابت☠️😵😑😐
چرا نیومدی پسسسسسسس ؟ من نزاشتم هنووووو
چون خودمم خوابم میومد😐😑
بزار خب من دیوونه شدمممممممممممممممممم
باشه مینویسمش میزارم
💜
عالییییی😍😍
پارت بعد رو زود بزار
ممنون😍باشه میزارم
سلام صوییتی💖
دلت میخوای ایدل بشی؟
کمپانی 𝐘.𝐇 ایدل میخواد🥺
فقط کافیه توی یکی از تستام به اسم کمپانی𝐘.𝐇 به کاراموز نیاز داره:) بدی و یه تست بسازی به اسم(بیو من برای کمپانی 𝐘.𝐇) 😉
شرایط کامل تو تست قوانین کمپانی 𝐘.𝐇:) هست😉
_او میجو_
نه عزیزم وقت ندارم
چه زیبا جواب دادی خواهرم من والا ندیدم یه روز شماوقت نداشته باشی بد میگی وقت نداری عجب:|
هن:/؟
هیچی هیچی خود کسی ک گف وق نداره گرف چی گفدم:/
😂
اجیییی تو روحتتتتتت
فدات شم (: 🙂