
امیدوارم منتشر بشه💔💓
وقتی چشام باز کردم جیمین و بالای سرم دیدم.. چشاش از بی خوابی قرمز شده بود! رنگ صورتشم حسابی پریده بود ... توی بیمارستان بودم و به دستم سرم وصل بود... لباسای بیرونی تنم بود.! کار کی بود؟؟ جیمین؟؟ اون منو آورده اینجا؟؟ نه امکان نداره ..اون نمیخواد سر به تنم باشه حاضره من بمیرم نه اینکه نجاتم بده و بیارتم اینجا... دستم و فشار داد و گفت & الان بهتری؟؟ هنوز تو شوک مهربون شدن جیمین بودم مگه میشه انقدر تغییر کنه در عرض چند ساعت!؟ & سرمت تموم شه میریم @ چرا...چرا منو آوردی اینجا؟ جیمین ابروهاش انداخت بالا و گفت & تب کرده بودی اگه یکم دیر میرسوندمت. .فلج میشدی! چرا یهو اینجوری شدی ؟ خواب چی دیدی؟؟ دوباره یاد اون کابوس لعنتی افتادم ... وقتی دید رفتم تو فکر بیخیال سوالش شد و گفت &
دکتر گفت یه فشار عصبی بوده .. @ ساعت چنده؟ & طرفای هشت صبح .. هشت صبح ؟؟ ینی جیمین بیچاره از ساعت 4 تاحالا بالا سر منه!!! @ چرا بهم کمک کردی ....تو که نمیخواستی سر به تنم باشه & انتظار داشتی چکار کنم ؟؟ @بیخیال بری بخوابی چشاش از تعجب گرد شد یهو حس کردم حالت نگاش عوض شد و گفت & نمیخواستم بازم برام دردسر درست کنی ! اگه بابات میفهمید که بلایی سرت اومده منو ول نمیکرد نمیخوام الکی آتو دستش بدم مجبور بودم که
بیارمت وگرنه اگه به خواست دلم بود .. عمرا اینکارو میکردم تو فقط برام یه زحمتی نه بیشتر!! شده بود همون جیمینی که ازش توقع داشتم ..من براش زحمت بودم ؟! خب نجاتم نمیداد !! کسی مجبورش نکرده بود! چقدر سخت بود که تورو مایه دردسر و عذاب بدونه! چقدر من بدبخت بودم فکر میکردم که نگرانم شده ولی هه خیال باطل! & ما فقط باهم همخونه ایم نه بیشتر و نه کمتر! با بغض بهش گفتم @ پس اون اسمایی که رفته توی شناسنامه هم چی؟،. جیمین پوزخندی زد و گفت& یه بازی کثیف!! که کار گردانش خودت بودی ا/ت .. خودت شروعش کردی پس منتظر آخرش باش...
داشت تهدیدم میکرد؟! لعنتی ! خوب میدونست چقد حالم بده ******************* بدنم حسابی کوفته بود خواب راحت نداشتم ..جیمین منو رسوند و خودش رفت باز خوب که رسوند وگرنه همونجا ولم میکرد و میومد ازش بعید نبود ..کشوی میز توالتمو باز کردم و قاب عکس جیمین و از توش برداشتم اون روز که این به دونگی نشون دادم بعد از اون اینجا قایمش کردم .. اصلا قاب عکس اون مجسمه ی ابولهول به چه دردم مبخوره..چرا دارم انقدر خودمو میکشم تا بهم توجه کنه؟ دوسش داشتم؟ آره داشتم و دارم ... جیمین همون ویژگی هارو داره که من روزی از همسر ایده الم میخواستم . یه حسی بهش داشتم یه حس عجیب و خوب .. با اینکه بد اخلاق بود و کلی کنایه و طعنه بارم میکرد ولی نمیدونم چه مرگم شده بود و به سمتش کشیده میشدم و ازش متنفر نمیشدم
تمامممم💜💜💜 امیدوارم از این پارت خوشتون اومده باشه و لایک و کامنت یادتان نرع❤🍓😻
تا پارت بعد خدافظظطظ✋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
راستی بچهها لطفا به داستانم سر بزنید عاشقانه تخیلی و هیجانی هستید
در ضمن داستان بعد چند پارت تازه شروع میشه یعنی اوج هیجان و این ها
پس پشیمون نمیشید
سلام عزیزم خوبی لطفا به داستانم سر بزن باشه 🥺🥺
پارت ۸ رو نمیزاری
عاجی عالی بوددددد 🥺😂❤️❤️
تا پارت نگیریم آروم نمیگیریم😂💟
عاجی ببخشید دیر اومدم امتحانام شروع شده دیر به دیر میام🥺💔💞
سلام عاج منم ترانه...
اکانتم پریده رمزشو ندارم این اکانت جدیدمه..
پپپااارتتتت بعععععدددددد
اجی جون منتظر پارت بعدی داستانتمممم
خیلی ممنونم اجی💜
چشم میزارم🍓
😊😊
مثل همیشه عالی💃🏻💗💗
خیلی ممنونم اجی💜😻
عالییییی بعدیییی لطفااا
زود تر پارت های بعدی ام بزار مرسی 💚
ممنونم گلم💜
چشم به زود میزارم😻🍓
عالی بود
ممنونم💓
عالی لطفا پارت بعدی رو بزار
ممنونم🍓
چشم