امیدوارم منتشر بشه💔💓
وقتی چشام باز کردم جیمین و بالای سرم دیدم.. چشاش از بی خوابی قرمز شده بود! رنگ صورتشم حسابی پریده بود ... توی بیمارستان بودم و به دستم سرم وصل بود... لباسای بیرونی تنم بود.! کار کی بود؟؟ جیمین؟؟ اون منو آورده اینجا؟؟ نه امکان نداره ..اون نمیخواد سر به تنم باشه حاضره من بمیرم نه اینکه نجاتم بده و بیارتم اینجا... دستم و فشار داد و گفت & الان بهتری؟؟ هنوز تو شوک مهربون شدن جیمین بودم مگه میشه انقدر تغییر کنه در عرض چند ساعت!؟ & سرمت تموم شه میریم @ چرا...چرا منو آوردی اینجا؟ جیمین ابروهاش انداخت بالا و گفت & تب کرده بودی اگه یکم دیر میرسوندمت. .فلج میشدی! چرا یهو اینجوری شدی ؟ خواب چی دیدی؟؟ دوباره یاد اون کابوس لعنتی افتادم ... وقتی دید رفتم تو فکر بیخیال سوالش شد و گفت &
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
18 لایک
راستی بچهها لطفا به داستانم سر بزنید عاشقانه تخیلی و هیجانی هستید
در ضمن داستان بعد چند پارت تازه شروع میشه یعنی اوج هیجان و این ها
پس پشیمون نمیشید
سلام عزیزم خوبی لطفا به داستانم سر بزن باشه 🥺🥺
پارت ۸ رو نمیزاری
عاجی عالی بوددددد 🥺😂❤️❤️
تا پارت نگیریم آروم نمیگیریم😂💟
عاجی ببخشید دیر اومدم امتحانام شروع شده دیر به دیر میام🥺💔💞
سلام عاج منم ترانه...
اکانتم پریده رمزشو ندارم این اکانت جدیدمه..
پپپااارتتتت بعععععدددددد
اجی جون منتظر پارت بعدی داستانتمممم
خیلی ممنونم اجی💜
چشم میزارم🍓
😊😊
مثل همیشه عالی💃🏻💗💗
خیلی ممنونم اجی💜😻
عالییییی بعدیییی لطفااا
زود تر پارت های بعدی ام بزار مرسی 💚
ممنونم گلم💜
چشم به زود میزارم😻🍓
عالی بود
ممنونم💓
عالی لطفا پارت بعدی رو بزار
ممنونم🍓
چشم