
بچه ها دیگه دو تا فصل نداره چیزی به ذهنم نمیرسه که دوتا فصلش کنم شاید از این به بعد تک پارتی بزارم
یک سال بعد: بلاخره برگشتیم کره قرار بود بریم دخترم رو بهشون نشون بدیم توی این یه سال زندگی خیلی برام آرامش بخش بود بدون دردسر و ناراحتی اما دلم نمیخاد اینجا بمونم همون زندگی توی آمریکا خیلی بهتر هست تا اینجا چی بگم کشور خودم رو خیلی دوست دارم اما بخاطر عموم و زنش آرامش نداشتیم میخواستیم بریم یه آستینی بالا بزنیم واسه یونگی خان بلاخره از عشق سو هو دست کشیده بود و عاشق یه دختر خوب و خوشگل شده بود پس باید بهش کمک کنیم از فرودگاه اومدیدم بیرون یونگی دم در وایساده بود و دست تکون میداد رفتیم سمتش _ سلام تبریک میگم خوشبختت میکنیم ؛ سلام مرسی + سلام تبریک میگم ؛ بهم کمک میکنی دیگه + معلومه ؛ سلام این خوشگل خانم باید میناه باشه _ آره ؛ میتونم بغلش کنم؟+ این چه حرفیه معلومه که میتونی . میناه رو دادم بغل یونگی و رفتیم سمت ماشین یونگی گفته بود دختره بهش اعتراف کرده اما اون نمیتونه پس کم کم شروع میکنیم چون یه دفعه نمیتونه . قرار بود بریم خونه عموم اون هنوز نوش رو ندیده بود جونگ کوک رو به زور راضی کردم که بریم اونجا میگفت من نمیخام پیش پدرم باشم اما تونستم راضیش کنم رسیدیم به خونه خدمتکار اومد در رو باز کرد هر چی هانا رو صدا زدیم جواب نداد عموم هم خونه نبود فکر کنم
چند ساعت بعد هردوتاسون برگشتن خونه به عموم سلام کردم اما از اون دختره هانا خوشم نمیومد اصلا سلام نکردم ¶ ووای خدا چه بچه خوشگلی + آره خوشگله اما تو باید ازش دور باشی خیلی واقعا بهتره اصلا نزدیکش نشو فهمیدی اصلا وگرنه اون روی سگم بالا میاد یه بلایی سرت میارم ¶ باشه باشه بزار بغلش کنم + من همین الان چییییی گفتمممممممم؟! ¶ خیلی خوب باشه من حتی بغلش نمیکنم + خیلی خوبه برووو اونوررررر برو برو افریته ¶ وااااااااا _ ازت بدش میاد منم بدم میاد ما میریم استراحت میکنیم بعدشم گود بای فقط اومدیم بچه رو بهت نشون بدیم ¢ نمیخاید پیش ما بمونید _ فقط یه دیونه میتونه یه دیونه رو تحمل کنه پس ما نمیتونیم پیش هانا زندگی کنیم و قراره بریم تو رو دیگه هیچوقت نبینیم بای ¢ ای خدا از دست اینا چشون شده چرا هی میگن میریم ¶ ولشون کن بزار برن . بعد از چند ساتت استراحت کردن تصمیم گرفتیم بریم پیش یونگی بگیم چیکار ها کنه و از کاری که نترسه دختره دوستش داره و اونم همین طور « خونه یونگی» + ببین بهتره با هم برید توی یه کافه خوشگل اونجا جلو همه ازش خواستگاری کنی ؛ میا من گفتم میترسم _ از جوابی که میشنوی نترس اگر ردت کرد نترس + ببین تو اگر می ترسی و استرس داری نمیتونی زندگی با همسرت بسازی نباید بهش فکر کنی به این فکر کن که چه حلقه ای بگیری که خوشش بیاد
بلاخره تونستیم آرومش کنیم یه حلقه خوشگل انتخاب کرده بود میخواست کت شلوار بپوشه+ نه بابا از اون لباس های خفن و جذابت بپوش بعدشم مگه کی با کت و شلوار خواستگاری کرده خیلی چرته_ منم موافقم نمیخاد کوت و شلوار بپوشی از اون استایل های مشکی بزن خیلی جذاب میشی . رفت لباس هاش رو عوض کرد دختره رو به یه کافه خوشگل دعوت کرد و شروع کرد تمرین کردن که چی بگه خیلی استرس داشت ما با یه ماشین جدا میرفتیم اما قشنگ استرس یونگی معلوم بود
رسیدیم ما سر یه میز دیگه نشستیم و حواسمون به کار های یونگی بود که خرابکاری نکنه دختره اومد و چیز میز سفارش دادن من برای یونگی پیام میفرستادم که چیکار کنه ؛ الان ازش خواستگاری کنم؟ + نه خیلی زوده بزار وقتی سفارش ها رو آوردن بعد از خوردن زانو بزن و با صدای بلند خواستگاری کن ؛ مطمئنی که خوبه به نظرم همین الان خواستگاری کنم ؟+ نه صبر کن ؛ باشه
بعد از خوردن چیز های که سفارش دادن یونگی جلوش زانو زد و با صدای بلند گفت ؛ با من ازدواج میکنی . دختره خیلی تعجب کرده بود از توی چشماش میشود فهمید که چقدر خوشحاله © بلهههههه . همه بلند شدن براشون دست زدن رفتیم پیش یونگی و بهش تبریک گفتیم _ آفرین پسر دیدی ترسی نداشت © شما؟؟؟؛ اونا دوست های من هستن جونگ کوک و میا یه دختر کوچولو هم دارن © خوشبختم + منم
پارت بعدی پارت آخره
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پس پارت بعد چیشد دوروزه هیچی نذاشتی😥😥
امروز امتحان علوم حضوری داشتم
داشتم میخوندم الان میزارم
باش😥
عالیییییییی 💜💜💜💜
مرسییییییی
عالیی بوودد 💜💜 منتظر تک پارتی هات و داستان های قشنگت هستم 😊😉💜💜
مرسی منتظر باشید من امتحان حضوری علوم دارم خیلی استرس دارم
استرس نداشته باش منم دیروز رفتم امتحان حضوری جامع دادم 😐😁😊
عالی بود
پارت بعد
مرس فردا
وایی آجی تروخدا ادامه بده 😭عالی پارت بعد
تک پارتی میزارم شاید هم یه داستان طنز
داستان طنز رو بزار ولی از پسرا باشه
معلومه
عالیییییی بودددد پارت بعد پیلیز❤❤❤❤
مرسی فردا
باش
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
مرسی