
با پارت 4 پیش شما هستم امیدوارم تستچی زودتر قبول کنهه😢😢 ولی حالا که تایید شد😉😉برسم ببینیم🍟🍟🍟
ماریگت: از توی اتاق آدرین اومدم بیرون رفتم توی پذیرایی دنبال عمو گابريل میگشتم زمانی که مارا به ما گفت زوج حالم بد شد راستش من هنوز عاشق آدرین بودم اما نباید زندگی اش رو به تباهی بکشم امیدوارم که بتونم مرینت و آدرین رو به هم برسونم با صدای داد عمو گابريل به خودم اومدم دیدم به سمت اتاقی که از توش صدا مقوم با صحنه ی بدی مواجه شدم امیلی افتاده بود زنگ زدیم اورژانس من با ماشین شخصی اومدم و ماریا هم با من اومد آدرین و آدرینا هم ماشین خودشون عمو گابريل هم با اورژانس رفت 30 دقیقه بعد⏰⏰⏰ رسیدیم به بیمارستان امیلی رو بردن توی اتاق عمل آدرین حالش خیلی بد بود به آدرینا رو نیاوریم اصلا بهش نگفتیم مامانت حالش بده فقط بردیمش خونه ی دوستش اسمش هم رز بود
2 ساعت بعد صدای داد و بی داد مقوم بیدار شدم رفتم سمت اتاق عمل نوار قلب امیلی صاف شده بود و یک پارچه ی سفید روش کشیده بودن ناخوآگاه افتادم مامانم و بابام به سمتم می دویدند که دیگه نفهمید چی شد از زبان ادرین ماریگت قش کرد بردنش روی تخت دکتر معین کرد و با عصبانیت گفت مگه نگفتم نباید عصبی بشه بهش شوک عصبی وارد شده و چون فشار روش بوده قش کرده
نگران ماریگت بودم نشستم روی یکی از صندلی ها بابا داشت گریه میکرو و هیچ نمی یعنی چی شده؟ چرا نمی گن ؟مامان الان حالش خوبه؟ که یک پسر رو دیدم مو هاش تلفیقی از خاکستری و مشکی بود ظاهرش خیلی خوب نمی اومد اما دقت که کردم دیدم این نامزد ماریا بی تی هست که خیلی هم خجالتی هست😐😐😐😐 اومد سمتم دست دادیم گفت تسل.. هنوز حرفش کامل نشده بود که ماریا با
با داد و بی داد و دان دوان گفت سلام بی تی خوب چه خبرا سلامتی بی تی سرخ شده بود😐😐😐این از مرینت هم بدتره که تازه ماریا نامزدش هست و اینطوری میکنه ماریا آستین بی تی رو کشید برد سمت یکی از اتاق های بیمارستان ماریا:مگه نگفتم بهش نگو مقدونی چقدر ناراحت میشه اگه بفهمه مامانش مرده؟بیتی:منو ببخش ماریا ی عزیزم نمی دونستم آدرین:بیرون اتاق منتظر ماریا و بی تی بودم یاد مارست افتادم که دیدم کنار یه تخت نشسته و یه سرم توی دستش هست و با یک پسر حرف میزنه )ماریگت*رافال یا همون پسره $) $چرا دوستم نداری ماریگت ؟ چرا *تو پسر خوبی هستی رافال اما من دیگر بعد از اون دیگر نمی تونم ع^ا^ش^ق بشم😢😢 اگه هم بشم واقعا نمی تونم تو رو به عنوان یک نفر که عاشق منه قبول کنم تو مثل یک برادر برام هستی از 1 سالگی باهام بودی😢😢 تو زمانی که 12 سالم بود به آدرین نزدیک میشدی و گل رز قرمز میچیدی و توی دستت نگه میداشتی که آدرین به من گل بده آدرین بلد نبود ابراز علاقه کنه اما تو با اینکه عاشقم بودی سعی کردی بهش یاد بدی😢😢😔 از زبان آدرین نمی دونستم منظورش از اون کی بود باز گوش کردم به حرفاشون *من هنوز عاشقشم #اینو میدونم اما تو هم باید بدون اون عاشق یک نفر دیگه هست ماریگت بلند شد سرم رو کند و گفت حالا باید یه فکری به اون بکنیم اگه واقعیت رو بهش بگم که دق میکنه
از زبان ماریگت رفتم سمت در در رو باز کردم یهو آدرین با سر اومد تو ماریگت:آدرینننننننننننننن😡😡😡😡 آدرین :منو ببخش رافال:ببخشش گناهی داره😇 ماریگت :چقد روح لطیفی داری رافال 😕😐 ماریگت توی دلش:گناه داره تازه مامانش مرده باید ببخشمش دستم رو دراز کردم آدرین دستم رو گرفت و بلند شد دستش رو گرفتم و روی تخت نشستن و چشمام رو بستم و گفت امیلی همیشه باهاته هست آدرین اون دیگه پیشت نیست اما همیشه توی قلب تو میمونه و دستم رو گذاشتم روی قلبش و گفت درست همینجا بغضش گرفته بود بقلش کردم صدای گریه اش بلند تر می شد رافال ناراحت بود اما از اینکه من آدرین رو بقل کرده بودم رنج میبرد😐😐😐😐😐 دیگه نتونستم جلوس خودمو بگیرم زدم زیر گریه آدرین از بقلم در اومد و گفت ماریگت ترو خدا گریه نکن ممکن هست انبار به خاطر قلبت از پیشمون بری لطفا گریه نکن اما من همچنان گریه میکردم
2 ساعت بعد از زبان آدرین: رافال و بی تی و ماریا رفته بودن ماریگت هم بهش سرم وصل بود اما الان ادریانا هم نبود نمی دونستم کجاست؟ اون توی ماشین بوداما حالا غیبش زده به هر حال حالم خیلی بد بود تبدیل شدم و رفتم روی یکی از پشت بوم ها باران میم منم گریه میکردم یه دست روی شونم حس کردم برگشتم لیدر باگ بود تا که دیدم پریدم بغلش و گفتم مای لیدی کمکم کن لیدی باگ:اتفاقی افتاده کت نوار؟کت نوار:من من ... من .، مامانم رو از دست دادم😢😢😢😢😭😭😭😭 من بد بخت ترین انسان روی زمینم ببخشید مای لیدی باید کمی تنها باشم لیدی باگ:باشه کت نوار از زبان کت نوار:نمی دونستم چیکار میکنم داد زدم کتالیزم و زدم به یک شیشه ی خونه ی خالی یه خورده شیشه برداشتم اصلا نمی فهمیدم چیکار میکنم به رگ دستم نزدیکش میبردم و گریه میکردم که یک نفر دستمو قفل کرد برگشتم لیدی باگ بود بقلم کرد توی قبلش احساس آرامش میکردم این عشق بود که این احساس رو بهم نشون میداد اما منو آروم نمی کرد حالم بد بود اما با وجود اون بهتر میشد
از زبان لیدی باگ :تبدیل شدم تا یه چرخی بزنم که خبر مرگ امیلی رو شنیدم برای آدرین خیلی ناراحت بودنم که کت نوار رو روی پشت بوم یکی از خونه ها دیدم رفتم و دستم رو گذاشتم روی شونش یهو بقلم کرد و شروع کرد به گریه کردن انگار اونم مادرش رو از دست داده بود خیلی بد جور گریه میکرد واقعا دلم براش سوخت اما گفت که میخواد تنها باشه اولش ولش کردم اما بعد ترسیدم و دنبالش رفتم دیدم که یک خورده شیشه دستش گرفته و گریه میکنه و به رگ دستش نزدیک میکنه سریع با یویو دستش رو گرفتم رفتم پیشش بهش گفتم میدوی بدون داغون میشم میدونیییی گفت ببخشید اما دست خودم نیست میخواهم بمیرم بقلش کردم آروم تر شده بود
از زبان کت نوار لیدی آرومم کرد اون واقعا معجزه آسا بود از بقلش بیرون اومدم و گفتم ازت ممنونم مای لیدی تو واقعا آرومم کردی لیدی باگ گفت خواهش میکنم کیتی من باید برم گفتم من هم همینطور پس بآی مای لیدی لیدی:بای کیتی از زبان لیدی باگ :رسیدم خونه به مرینت تبدیل شدم اما با صحنه ی بدی مواجه شدم......
پایان این پارت خوشملام🍭🍭🍭🍭🍭🍭🍭
سوال پست چه اتفاقی افتاده ؟ چه صحنه ی بدی در انتظار مرینت هست؟ آنچه خواهید دید🍟🍟🍟🍟 من باید برم ........ اما چرا مازیگت .... سلام آلمان. .....تنها نمی زارم ....من عاشق شدم....😢
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بیددددددددددددددددددددددد
عزیزم پارت بعدی را کی میزاری؟
باربعدیرودقکردیم😁
عالیییییی
عالی بود
لطفا بعدی رو بزار.
وای چقدر حساس شده😂پارت بعد پلیززززززز😐😂حتما آدرین و ماریگت صحنهی بده مرینتن😂😐😂ولی در کل هرچی جلوتر میره قشنگ تر میشه😍ادامه بده♥️اونایی هم که نظر نمیدن نصف عمرشون بر فناست😐😂♥️
میسی بابت نظرت