
های گایییزززز پارت جدید لطفا حمایتم کنیدد
با حالت ناراحت و غمگین گفت آره😟 از زبان ماریگت ب هوش اومدم دور وبرم رو نگاه کردم یاد اتفاق اون روز جدایی من و آدرین افتادم گذشته -ماریگت بدو دیگه -صبر کن اومدم بریم آدرین در ماشین رو برام باز کرد و منم نشستم آدرین:ب نظرت جشن چجوریه؟ ماریگت نمی دونم من تاحالا که نرفتم آدرین ولی میدونی خوبیش چیه؟ ماریگت نه چیه؟ آدرین این که با تو ام☺ یکم سرخ شدم و لبخند زدم منو آدرین واقعا ع*ا*ش*ق هم بودیم ماشین راه افتاد از خونه دور شدیم که صدای ترمز یه ماشین اومد محکم با ما برخورد کرد راننده کنترلش رو از دست داد و پیچید تو بیابون ماشین چند تا ملق خورد و چپ شد آدرین صورتش پر از خون بود منم همینطور دیگه نفهمیدم چی شد(بیهوش شد)
گذشته به هوش اومدم اما فقط یادم میومد که من برای یه جشن آماده میشدم از دید دکتر ماریگت و آدرین از اتاق خانم و آقای اگراست رفتم بیرون مامان خانم ماریگت اگراست اومد و گفت چه اتفاقی افتاده؟ گفتم اونا حالشون خوبه اما یه مشکلی هست مادرش و پدرش همزمان گفتن چه مشکلی گفتم اونا حافظه ی کوتاه مدتشون رو از دست دادن که یعنی هیچی از رابطه ی خودش با هم دیگه یادشون نمی یاد و در سن 19 یا 18 سالگی بیاد میارن اما شما اصلا نباید این خاطرات رو براشون تعریف کنید چون ممکنه اتفاقات بدی مثل بیماری روانی به وجود بیاد
حال ماریگت:رفتم سمت پنجره دیدم یکی شرور شده میخواستم برم که جولی(کوامی اش)اومد بیرون و گفت نه ملکه لطفا اگه یک درصد منو دوست دارید نرید گفتم اما......جولی:خواهش کردم😢ماریگت: باشه هرچی تو بگی امیدوارم این دو تا از پسش بر بیان جولی :میان ملکه 😄 از زبان مرینت تو سالن بیمارستان هاج و واج بودم که دیدم یکی شرور شده سریع گفتم تیکی اسپاس آن رفتم کت نوار باز داشت مقاومت میرد که تا منو دید گفت سلام بانوی من گفتم سلام کیتی گفت :اون رنگی رنگیه کوش میخوانم جوابش رو محکم بدم که شرور گفت خانم حشره شما دشمن خونی من رو ندیدید؟ گفتم دشمن خونی کیه دیگه شرور خندید و گفت همون ماریگت گفتم چییییییی گفت هیچی بابا انتقام اون رو از تو و این گربه ی نچسب میگیرم کت نوار: امممممممم یه سوال 😁مگه گربه ها میچسبن؟😑😑 لیدی باگ :😐😐😐😐😐😐😐😐😐
دیگه قشنگ داشت داغون میکرد ماریگت راست میگفت که هاک ماث ارتقا پیدا کرده بود شرور محکم هلم داد خوردم به دیوار کت نوار هم که از درد به خودش میپیچید که یکی از پشت سرم گفت نبینم کسی به لیدی باگ آسیب زده باشه به زور برگشتم کویین کالرز (ملکه ی رنگ ها) بود تبدیل شد به مایورا خیلی باحال شده بود خلاصه به هر سختی ای که بود شکستش دادیم منو کویین کالرز رفتیم توی اتاق توی بیمارستان کت نوار هم رفت به ماریگت گفتم ببین ماریگت من میخوام از آدرین دست بکش یهو داد زد غلط میکنی گفتم چییییی؟ گفت ببخشید یعنی نه نباید هرگز ماریگت توی دلش:(وایییییییی گند توششش داره از آدرین دست میکشه بعد صد در صد کت نوار هم انتخاب نمی کنه وایییییییی نره پیش جونز😨😨😨😨😨نه نه نباید بزارم باید به ماریا زنگ بزنم) من الان میام😀😀😀😀😀😀😀با قیافه ی خیلی ضایع از در رفتم بیرون و تو سالن ایستادم به ماریا زنگ زدم 3 تا بوق خورد جواب داد "بله بفرما -الو ماریا "سلام بر شما چطوری دختر خاله جون؟ -خوبم باید بیاید پاریس با اون نامزدت "چرا؟نکنه باز مرینت داره خل و چل بازی در میاره یا نکنه مامان جون حالش بده وای وای وای وای😢😢 - آروم تر دیوانه بله دوباره این مرینت دوباره چل شده اما تو باید سری بیای "صبر کن من متخصص گند زدن تو رابطه هام البته رابطه های یک طرفه و رابطه ی طبق معمول جاست فرند ها رو درست کنم😈😈😈 -تو بیا صحبت میکنیم
-اوکی حتما باشه _میبینمت ماریگت: گوشی رو قطع کردم میخواستن مرینت رو صدا بزنم که دیدم خوابه عمارت آقای اگراست: امیلی:آدرین آدریانا آدرین بله مامان آدریانا:بلههه میلی:بیایین پایین ببینم راوی:آدرین و آدریانا اومدن پایین آدرین:داشتم از تو اتاقم میومدم اما قبلش داشتم با تیم پشت تلفن صحبت میکردم اون یکی از بازیکن های تیم فوتبال پاریس هست خلاصه بعد از نیم ساعت حرف مامانم صدام کرد من از تیم خداحافظی کردم و درو که باز کردم آدرینا با مغز خورد زمین دشتم رو زمین دستش رو گرفتم بلندش کردم و گفتم چرا فال گوش وایسادی؟ گفت به نظرت تیم انتخاب خوبی برای ماریگت هست؟😊😊😊 زیر لب گفتم خداااااا و گفتم باشه حالا بیا بریم پایین از زبان ماریگت داشتم آماده میشدم که برم خونه ی آقای اگراست دیگه هیچ حسی نسبت به آدرین نداشتم یک بلوز و دامن آبی نفتی با یک بوت آبی نفتی و یک شنل سفید پوشیدم و با راننده شخصی رفتم وقتی عمارت عمو ام رو دیدم تمام خاطرات برام زنده شد مخصوصا چیدن گلها با آدرین
لبخند زدم ناتالی درو باز کرد گفتم شکلاتتتتتتتتتت گفت ماریگت برگشتی و بقلم کرد (ماریگت در کمال ناباوری به ناتالی میگه شکلات😂😃) ناتالی تا دم در اتاق آدرین راهنماییم کرد در زدم گفت بفرمایید وارد شدم داشت پیانو میزد یه چیز مشکی دیدم که رفت تو جیبش داد زدم بلند شو وووووووووووووو واقعا ترسید فکر کرد ناتالی ام گفت سلام خوبی صبحی چطور هوا چطوره گفتم بله خوبم😐😐 رفتم نزدیکش گفتم یه چیزی توی جیبت هست گفت چی گفتم اجازه هست؟ گفت آره دست کردم تو جیبش فکر نمی کرد که پلگ رفته توی جیب اش پلگ رو آوردم بیرون گفتم چطوری پلگ؟پلگ خوبم راستی جول گفتم ساکتتتتتتتتت گفتم ببخشید واقعا ببخشید یهو جوی اومد بیرون و گفت بهبه مزه ریز اعظم زدم تو سرم و گفتم برا چی بیرون اومدیییی؟ گفتم واییی ببخشید ملکه به آدرین نگاه کرد مات و مبهوت داشت نگام میکرد زدم تو گوشش گفتم به چی میخندی ها به چی؟
گوشی ام رو بیرون اوردم ماریا داشت زنگ میزد رد دادم و بهش پیام دادم من خونه ی عمو گابریل هست سرم و آوردم بالا آدرین کنارم وایساده بود و داشت نگاه میکرد با همون حالت گفت جواب داد جواب بده با پا زدم ر پاش و گفتم چرا نگاه میکنییییییییی گفت لج باز گفتم مرض یکی در زد ناتالی درو باز کرد یهو ماریا با حالت خوشحالی گفت ماریگت جونممممممم چطوری پوری بهبه آقای داماد با ماریگت رابطه ات خوب شده آدرین که داشت خودشو میکشت منم هی میزدم به بازوی ماریا آخر با داد گفتم نهههه ما کات کردیممممم گفت واتتتتتت گفتم درسته😊😊همین که شنیدی
پایان این پارت بچه ها میخواهم داستان رو غمگین کنم سوال پارت به نظرتون ماریگت چجور دختری هست؟حتما حتما جواب بدید
ببخشید دیر شد کامنت فراموش نشه باییی صفحه ی بعدی خاطره ی ماریگت با آدرین رو تعریف میکنم😄😄😄
گذشته ماریگت لبخند ملیح زدم و گفتم آدرین چه گل های باحالی آدرین گفت ترو خدا نه نه نه ماریگت آره آره قیچی رو برداشتم و گفتم میل به کمک به من دارید دوید اومد پیشم نشست دستم رو گرفت و گفت آره شاهزاده لبخند زدم و قرمز شدم با هم کل گل هارو ریز ریز کردیم کلا مریض بودیم😂😂😂😂😂😂😂 از ترس خاله آملی دست آدرین رو گرفتم و رفتیم توی ماشین خودمون قایم شدیم اون موقع 14 سال داشتیم (الان ماریگت آدرین مرینت و ... 19 سال دارند)به آدرین گفتم هویییییی گفت بلههه گفتم اگه دعوامون کردن قول میدم بندازم تقصیر تو گفت ماریگتتتتتتتتتتتتتتتت گفتم جانم ؟ پایان
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
فقط دوست دارم به قسمت 21 و اینا برسیم انقدر غمگین بشه که نگو 😇😆😆😆😆
اوه اوه🤣
خدا رحم کنه
میام میکشمت چراآدرین بایدعاشق ماریگت باش🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺¿♧
حالا صبر کن
عالی بود😍مخصوصا قسمت گربهی نچسب😐😂به نظر من ماریگت دختره خوبی باشه😁
دختر خوبی هست😁😅
جرآت داری دیگه ننویس (خودم میام میکشمت اگه ننویسی)
بعدی رو گذاشتمم
پشمکامممممم
چرا انقدر بازدید کمهههه😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢
گناه دالمممم😭😭😭😭😭😭😭
بازدید رو زیاد کنیدددد😢😢😢😢😢😢
عالی بود واقعا پلگ مزه ریز اعظمه
خب گایز بلاخره تایید شد😄😄😄😄
حالا سوال تست رو جواب بدید😉😉😉😉
اگه کامنت هارو به 35 تا برسونید😇😇😇😇
براتون از فصل 2 به قسمت کوتاه مثل آنچه خواهید دید ها میزارم😍😍😍😍
پس کامنت هارو 35 تا کنید
خیلی خوب بود بعدی رو زود تر بزار