

پارت ۲- ات. جیمین بزار منو پایین ، جیمین اصلا گوش نمی کرد به حرف ات.جیمین منو پایین گذاشت و بهم گفت بوسش کنم .ادمین: ( جیمینااااا چه غلطا ) ات. موندم چی کار کنم وای !!!! # یا منو ب وس می کنی یا ب وس ت کنم 😶😗 ات. جیمین من ب وس ت نمی کنم تو منو بین دو راهی گذاشتی ات. گوشی جیمین زنگ می خوره ، جیمین تا گوشی می خواست در بیاره دیدم که نوشته《 لیسا تو تمام زندگیمی》منم تا اینو دیدم از اونجا فرار کردم..........
ات. از طرف کلبه دور شد و رسید تو خیابون که استاد دانشگاه رو دید !! ¥ سلام ات. اینجا چی کار می کنی ؟ ات. ( تو ذهنش گفت ) وای چی بگم سوار ماشین شد و الکی یه داستانه دیگه گفت ، اما استاد دانشگاه باور نکرده بود و ات رسید خونه اش . # جیمین برگشت خونه اما قبلش کل اطراف کلبه رو گشت . ات. تو ماشین همش یواش گریه می کردم تا جونکوک نفهمه .................. # جیمین فردا رفت در خونه ات و ات بدون اینکه بفهمه کی در و باز کرد و تاوقتی در داشت می بست که جیمین در با پاش گرفت و اومد خونه بغلش کرد و با هم گریه کردن ..................... $یکم بعد کیسو زنگ می زنه به گوشی ات. ات تا می خواد برداره جیمین سریع قط می کنه و واقعا کیسو ناراحت میشه و دیگه بهش زنگ نمی زنه و کیسو میره پیش تهیونگ ولی دیشب به تهیونگ یه داستانه دیگه میگه اما امروز واقعیت و گفت که اونا همو دوست دارن و تهیونگ که با یک نگاه ع اش شق ات شده بود و وقتی به تهیونگ میگه ............... ادمین : ( چه خرشانسس بوده ات ) @تهیونگ قاطی میکنه و می خواد جمین و بکشه و از پیش کیسو میره خونه ات . - ات. و جیمین بغل هم
ناراحت بودن اما صدای زنگ میاد. جمین من میرم درو باز کنم ،تهیونگ قاطی کرده اما جیمین و ات عاشق هم شده بودن . # جیمین من درو باز می کنم ، ات باشه ع. ز. ی. ز .م ، درو باز می کنه که تهیونگ و می بینه تهیونگ جیمین از یقش می گیره و به در می چسبونه که ات می رسه و می بینه میره از آشپزخونه چاقو بر میداره و میگه اگه این دعوا تموم نشه من خودم و می کشم و تهیونگ و جیمین تموم می کنند و از اونجا می رن و ات همونجا میوفته زمین و گریه می کنه . #جمین میره زنگ خونه ات و میزنه ات درو باز میکنه ات جیمین و ب غ ل میکنه و ات و جیمین شب پیش هم می خوابن و@ تهیونگ از این ماجرا خبر نداره !! ( منحرف نشوید لطفا🤣 ) فردا صبح جیمین و ات بیدار میشن و صبحانه می خورن و آماده برای دانشگاه میشن
دست در دست هم در راه مدرسه رفتن که استادشون اونارو دید اما جون کوک ع اش ق ات شده بود اما نمی دونست به ات چجوری بگه .. ( من میگم دیگه کوکی ) 😂😂😂 کوکی ناراحت شود و در کلاس رفت و در را بست .جیمین به ات میگه من میرم ساندویچ بخرم تو برو سر کلاس و ات هم قبول کرد و رفت سر کلاس درو باز کرد و دید که استادش خیلی عجیب عصبانیه و ناراحت میره پیشش و بهش میگه استاد چیزی شده که اینقدر نارحتی و استادش بهش میگه که شکست عشقی خوردم و ات بهش میگه یکی بهتر از اونو پیدا می کنی ..... (🤣 جالبیش اینه هیچ کس تو کلاس نبوده ) استاد درس را داد و زنگ تفریح زد🌯🌯
جیمین و ات ساندویچ و خوردن و سرکلاس رفتن استاد می خواست ات و واسه خودش کنه ❣ و استاد گفت قوانین جدید اینه : گروه بندی می شوید نصف کلاس اینور و نصف کلاس اونور و پسرا کل حیاط تمیز می کنند تو جمیین دستیار منی تا هرچی خواستم بکنی و ات هم دستیار شخصی منه فهمیدید . کوکی از جمیین خیلی کار می کشید ات خسته شده بود از این همه کاری جیمین می کنه استاد هم نمی زاشت کسی کمک یکی دیگه برهههه 😰😰 و ات به استادش میگه استاد خیلی به جمین کار میدید خسته میشه تنهایی بزارید من هم کمکش کنم ( کوکی اجازه نداد بهش ❤❤)
داستان ادامه دارد................
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
من هیچی نفهمیدم که 😂💔
عزیزم خیلی خلاصه مینویسی لطفا یکم با جزئیات بیشتر بنویس
کیوتم از این به بعد با جزئیات مینویسم 💜💜