سلام آرتین هستم
................
طرف اومده دزدی خونمون هیچی پیدا نکرد
منو از خواب بیدار کرده میگه: من دارم میرم، ولی این زندگی نیست که شما دارین😂😂😂
....................
همسایه طبقه بالائیمون تازه ازدواج کرده یه دختر گرفته هر روز غذاش میسوزه
الان یه هفته است از آتش نشانی براشون غذا میارن که دیگه آشپزی نکنه😑😂😅🤣
....................
ایرانی ها وقتی از خونه میرن بیرون، میگن : آخیش پوسیدیم تو اون چاردیواری.
وقتی برمیگردن، میگن: هیچ جا خونه خود آدم نمیشه 😂😂
........................
زن با دلواپسی به همسرش زنگ میزنه و میگه: یه موضوع خیلی مهم و جدیه که باید باهات صحبت کنم. آزمایشات دی ان ای نشون میده که این بچه مال ما نیست!
مرد بدون این که شوکه بشه، میگه: آزمایشات درست میگه.
زن گفت: چرا؟
مرد جواب داد: یادت میاد توی بیمارستان، بعد از زایمانت، بچه، خودشو کثیف کرد، تو گفتی برو عوضش کن؟
خب، منم رفتم با یه بچه تمیز دیگه، عوضش کردم و آوردمش😂🤣😂
تو کارای خونه و بچه داری، انتظارات زیادی از آقایون نداشته باشید 😂😂😂😂
........................
از تاکسی پیاده شدم، درو محکم بستم.
راننده گفت: هووو گاو😒
منم دوباره درو باز کردم، محکم بستم.
راننده گفت: چته؟
گفتم: هیچی دمم جامونده بود😂😂😅
......................
آبریزش بینی 😪 داشتم، شربت گرفتم.
درباره عوارضش نوشته:
سردرد، سرگیجه، حالت تهوع، اختلال درخواب، نارسایی کبد، سکته قلبی و مغزی، مرگ ناگهانی
پشیمون شدم. با آستین پاکش می کنم، عوارضش کمتره 😂😂😂😂
.....................
رفتیم بنگاه. به منشی میگم : زمین زراعی دارین؟
میگه: میخواین بخرین؟
بابام گفت: نه ما مترسکیم، اومدیم دنبال کار..😁😁
خدا شاهده از بابام انتظار نداشتم😁😁
...................
روزی پدری، در هنگام مرگ، سه فرزندش رو صدا زد و به اولی گفت: فرزندم، هتل ها برای تو.
به دومی گفت : فرزندم، تمام مغازه ها برای تو.
به سومی گفت : فرزندم، تمام رستورانها هم برای تو و سپس فوت کرد.
دکتری که اون کنار بود، به پسرا گفت: خوشحال باشید، پدرتون خیلی به فکرتون بوده، این همه چیز براتون گذاشت.
پسرا گفتن: چی میگی دکتر؟! پدر ما با وانت، آب معدنی میفروخت، داشت تقسیم کار میکرد😂😂😂
..................
یارو تو پمپ بنزین ازم پرسید: تنظیم بادمجانی🍆 یعنی چی؟؟
منم باتعجب گفتم: تنظیم بادمجانی🍆🍆🍆؟؟؟؟!!!!!
گفت: بله، اونجا رو تابلو نوشته.
نگاه کردم دیدم نوشته: تنظیم باد، مجانی.
.
.
خدایا اینو شفا نده، جامعه به اینا نیاز داره😂😂😂
..............
یه پیرهن داشتم، رفتم با دستهای خودم آتیشش زدم.
اومدم به مامانم گفتم: مامان، اون پیرهن سفیده رو ندیدی؟
اومد پیداش کرد، گفت: بیا بگیر، تو کمد دیگه، مگه کوری؟!😂😐🤣
................
یه شب دیر وقت از سر کار بر میگشتم. راه میانبر انتخاب کردم و از وسط قبرستون بزرگ روستا رد میشدم .....
وسط راه، سه تا خانم اومدن و گفتن که خیلی میترسن و اگه میشه من همراهشون برم تا سر جاده ....
من هم گفتم باشه و با هم حرکت کردیم ....
بعدش وسط راه من گفتم: حق دارین بترسین ... من هم قدیما اون وقت ها که هنوز زنده بودم، از اینجا میترسیدم ..!
باید میدیدین چطوری میدویدن 😂😂😂😂😂😂😂
برگی از خاطرات یک آدم مریض 😂😂😂😂
.......
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
خیلی خوب بود
ممنون