
آراد جلومون ظاهر شد ♣︎سلام خانم ها جایی میرین ☆♤سلام داریم میریم خونه ♤☆😃😂چه هم زمان اِ بازم دوباره 🤣🤣 ♣︎😂باشه خانم ها بیاین با هم بریم منم داشتم میرفتم خونه ☆باشه بریم ♣︎یکم جلو تر بهتر تاکسی گیر میاد بریم جلو تر ♤☆باشه ♣︎زندگی ☆بله ♣︎بده من سنگینه ☆نه نمیخواد خوبه از غزل بگیر ♣︎باشه غزل بده من ♤نه نیازی نیست ممنون سنگین نیست ♣︎خب نمیشه که یک چیزی هم بدین دست من ♤☆نمیخواد اینجوری راحت تر هستیم ♣︎باشه هر جور راحتین داشتیم میرفتیم که آراد دیگه طاقت نیاورد و از دست زندگی گرف ♣︎دست بزنی خودت میفهمی ☆😐چقدر امروز بد اخلاق شدی بعد من و غزل دست همو گرفتیم و باهم اومدیم و آراد پشت سرمون میومد یک چیزی زیر لب زمزمه کرد اما معلوم نشد چی گفت بعد اومد جلو و گفت
♣︎من شب دارم با دوستام میرم بیرون شما هم میخواین باهام بیاین ♤ممنون من کار دارم نمیتونم بیام شما میخواین برین ☆نه منم نمیام ممنون 🙂 ♣︎باشه هرجور راحتین بعد یک تاکسی گرفتیم و رفتیم سمت خونه وقتی رسیدیم زندگی وسیله هارو از دست آراد گرفت و تشکر کرد و رفتیم بالا رفتیم و لباسامون و عوض کردیم بعد زندگی رفت طوی اشپزخونه و برای ظهر ناهار اماده کرد داشتیم سفره میچیدیم که زندگی گفت ☆به آراد هم بگیم بیاد ♤باشه ☆خب پس من برم بهش بگم بیاد بعد رفت ( داستان از زبان آراد ) نشسته بودم که در زدن رفتم از سوراخ در نگاه کردم دیدم زندگی یکم دست کشیدم طوی موهام بعد در و باز کردم ☆سلام آراد خوبی ♣︎سلام زندگی خوبم تو خوبی ☆ممنون آراد ما میخواستیم ناهار بخوریم گفتم به تو هم بگیم بیای البته اگر دوست داری ♣︎امممم باشه بریم من کلید و بردارم با هم بریم ☆باشه ذهن آراد (: یسسس الان من برای چی اینقدر خوشحال شدم 😐اون همیشه میاد بهم میگه اما الان چرا اینطور شدم بابا بیخیال از گشنگیه دیگه از بس گشنمه خب پس بریم که دلم داره ظرف میره 😋) خب بریم با زندگی رفتیم بالا وقتی رفتم تو دیدم میز و چیدن پس نشستیم و غذا رو خوردیم بعد زندگی برداشت گفت ☆امم آراد میخواستم یک چیزی بهت بگم ♣︎بگو ☆من میخوام کار کنم وقتی اینو گفت غذا پرید تو گلوم و شروع کردم به سورفه زدن
داستان از زبان زندگی) وقتی به آراد گفتم میخوام کار کنم غذا پرید طوی گلوش و شروع کرد به سورفه زدن زودی براش اب ریختم و دادم بهش ☆آراد خوبیییییی ♣︎نه خوب نیستم یعنی چی میخوام کار کنم ☆وا مگه چیه مثل مردم عادی میخوام کار کنم خب ♣︎زندگی نمیشه نمیزارم نه دیگه بگو نه من قبول میکنم ☆مگه من میگم باید تو بزاری من فقط بهت گفتم که صبح نگی چرا نگفتی ♣︎زندگییییی😠 ☆بلهههه ♣︎بله و بلا اصلا عمو زن عمو میدونن ☆هنوز نه صبح برم برای مصاحبه کاری اگر قبول شدم بهشون میگم ♣︎زندگی درس و مشقت پس چی ☆من که نمیگم کلا میخوام کار کنم ♣︎پس چی ☆من طوی خونه خیلی حوصلم سر میره میخوام خودمو سرگرم کنم من قصد دارم الان که تابستون هستیم و مدرسه ندارم یکم خودمو سرگرم کنم ♣︎حالا چه کاری هست ☆کاری که بهش علاقه دارم ♣︎میخوای طوی مطب دکتر کار کنی ☆نه میخوام طوی شرکت big corp کار کنم ♣︎این که مال خوانندگی هست ☆اوهوم میخوام روی اهنگ هایی که مینویسن کار کنم یک جورایی مثل تنظیم کردن اهنگ ♣︎اها خب چی بگم هر کاری دوست داری بکن ☆☺ممنون که اجازه دادی ♣︎جوری میگی ممنون که اجازه دادی انگار اگر نمیدادم نمیرفتی ☆😅درسته من کار خودمو میکردم اما حالا که تو راضی شدی خیالم راحت تر شد صبح با خیال راحت تری برای مصاحبه میرم🙂 ♣︎باشه دستت درد نکنه غذا خوشمزه شده بود ☆نوش جان😊
بعد از تموم شدن غذا و جمع کردن سفر آراد رفت من و غزل نشستیم تلویزین تماشا کردیم و حرف زدیم تا شب گذشت و ما سرگرم بودیم بعد برای شام از بیرون پیتزا سفارش دادیم برای صبح هم خوشحال بودم هم استرس داشتم وقتی شام خوردیم و جمع کردیم من رفتم بخوابم تا صبح دیر نکنم 🥱 ساعت و برای ساعت 7 کوک کردم گرفتم خوابیدم صبح با صدای الارم بیدار شدم رفتم و یک دوش گرفتم و اماده شدم داشتم از در ورودی اپارتمان خارج میشدم که ..........
خب اینم پارت 3 امید وارم که خوشتون اومده باشه نظر فراموش نشه ♥
بالاخره پارت 3 رو گذاشتم 😁 اگر داستان و دنبال کنید و نظر بدید پارت هارو زود به زود میزارم 🙂
ممنون از اینکه دنبالم میکنید نظر بدید لایک هم کنید دل من و شاد کنید ثواب داره به خدا خیل خوب دیگه زیادی حرف زدم بوس به کلتون بای💋😘♥️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام آرمیا!!
برید! تو مسابقه ام شرکت کنید!!
جایزه داره!!
یه ادیته!! لطفا شرکت کنید!
حتما 🙂♥️
خیلی ممنون