
دیگه زیاد حرف نمیزنم....چون خیلی خیلی وِرّاج هستم و اینکه تا میتونم...دارم سعی میکنم که حرفنزنم ولی دارم هی حرف میزنم بازم🤦♀️🤦♀️🤣😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂خب دیگه بریم ادامه ی داستانمون......
تو بلند شدی و صبحانه رو درست کردی...و پسرا خوردن....جین به تو اشاره کرد که بری پیشش... جین:: ببخشید اون هو....من واقعا باید به حرفت گوش میدادم و واقعا متاسفم....چون الان باهام کات کرده دختره....مثل اینکه فقط من رو به خاطر پول میخواست😣😣😣😞😞😓😓😔😔من از رفتارم با تو معذرت میخوام....که درباره ی برادرت اونجوری حرف زدم...(داشت گریه اش میگرفت) توجین رو دست هاش رو گرفتی و گفتی که...من تو رو میبخشم...ولی اگر به اعضا نگی...واقعا اشتباه میری راه رو جین...باشه؟؟دیگه هم گریه نکن پسر!!🙂🙂 جین :: واقعا منونم اون هوووووو😫😫😫😫 باشه حتما میگم.....😫😫😫 تو :: 🙂🙂🙂🙂آفرین...دیگه هم گریه نکن😊😊😊🙂🙂🙂 جین گفت باشه و رفت که به اعضا بگه....و وقتی گفت...گریه اش گرفت و اعضا بغلش کردن.... اعضا گفتن که اشکال نداره جین🙃🙃گریه نکن....که یهو نامجون گفت:: جین دلم برای جوک های باحال و بی مزه ات تنگ شده....میشه الان یکی بهم بگی؟؟؟خواهش؟؟ جین اشک هاش رو پاک کرد و از بغل گروه اومد بیرون و گفت :: باشه و شروع کرد به گفتن... جین :: میدونین اگر یک وقت نتونستین به خودتون بیایین باید چی کار کنین؟؟ اعضا:: نهههه!!!🤔🤔 جین :: اگر یه وقت نتونستین به خودتون بیایین، باید به خودتون برین!!یاع یاع یاع یاع یاع یاع یاع 🤣🤣🤣🤣🤣😂😂😂😂😂 اعضا و تو:: 😊🤣🤣😂😂🤣😂😂😂😊
فردا صبح تو داشتی ظرف می شُستی که تهیونگ اومد و گفت....هنوز داری فکر میکنی؟؟؟ تو: آآآ😳😳 آآآره تهیونگ:: واقعا؟؟ باشه پس فکر کن و فردا جواب بده....(بعد از اینکه این رو گفت...رفت)
فردا شما صبح رفتین مدرسه که....دیدی که تهیونگ سر کلاس نیست.....رفتی از جیهوپ پرسیدی که تهیونگ کجاست...و اون هم گفت که دیدم توی اتاق استراحت مدرسه بود... تو گفتی که :: آخه کی اولین زنگ خسته میشه که بخواد بره اتاق استراحت مدرسه؟؟!!!ُ😐😐 رفتی توی اتاق استراحت مدرسه که دیدی که تهیونگ اونجا هم نیست.... بعد داشتی دنبالش میگشتی...که یهو یه کسی با صدای آروم بهت گفت:: هِییی اینجام من... تو برگشتی و دیدی تهیونگه... تو:: واای خدای من....ترسیدم😨😨تویی تهیونگ؟؟ اینجا چی کار میکنی؟؟ تهیونگ:: بیااا😶😶 تو:: من؟؟ تهیونگ:: نه پس عمه ام ...تو دیگه تو::باشه!!! رفتی توو....تهیونگ به تو گفت:: اینجا هیچکس نمیاد امروز...
تو:: خب که چی ؟؟ چی کار میخوای بکنی؟؟ تهیونگ:: چه توقع هایی از من داری ها 😳😳 تو :: بله؟؟ تهیونگ تو رو که به دیوار چسبیده بودی رو دستش رو گذاشت بالای تو و کف دستاش به دیوار...کنار شونه های تو بود...و گفت:: همین جوری ازت مراقبت میکنم.... تو::😳😳داشتی آب میشدی.... تهیونگ گفت:: خب تصمیم گرفتی؟؟ تو:: اهوممممم تهیونگ:: خب؟؟؟ تو :: من......چیزه....آِاِاِاِ.... تهیونگ:: نمیخواد بگی....من میتونم درونت رو بخونم....بریم😄 تو::ُ😨😨 بریم😊😊 سر کلاس😊 ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
ظهر تهیونگ به بچه ها میگه:: پسرا من و اون هو میخواییم بریم بیرون....(دستش رو گذاشت رو شونه هات) تو : دقیقا این شکلی شدی 👈👈 😳😳😳 تو :: این که یه قرار نیست تهیونگ....مگه نه؟؟؟ (وقتی پسرا نبودن و اجازه دادن این رو گفتی) تهیونگ :: نمیدونم🤷♂️🤷♂️🤷♂️ تو :: 😐😐😐
رفتین کلی عکس با هم گرفتین....و بعدش رفتین ساحال....و چون تو تاحالا ساحل نرفته بودی....خیلی ذوق داشتی...تو به تهیونگ آب پاشیدی و دیدی که تهیونگ با عصبانیت داره بهت نگاه میکنه که یهو.... اونم خندید و آب پاشید بهت...بعد از آب بازی با تهیونگ....تو که داشتی خودت آب بازی میکردی....تهیونگ رفت و یک تیکه چوبی که توی ساحل بود رو برداشت و با اون یک
قلب نصفه کشید روی شن های ساحل...و گفت تهیونگ:: اووون هووو....من اینجا وایستادم... تو که داشتی آب بازی میکردی...ایست شدی... رفتی تو هم یک تکه چوب برداشتی و قلب رو کامل کردی و کنار هم در انتهای قلب وایستاده بودین....
که تهیونگ یک قدم اومد جلو...😱😱😱😱😱😱😱😱😱😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😰😰😰😰😰😰😰😶😶😶😮😮
خب بچه ها این پار پارت کمی بود ولی هیجاش خیلی زیاده...ولی بچه ها همیشه هم اونجوری که ادامه ی این جور جمله ها رو فکر میکنین نیست....پس این دفعه متفاوت فکر کنین....😸🙂🙂😃😃😄😄 بازم ممنون که نظر میدین....بچه ها اگه نظر ندین....من نمیتونم داستانم رو ادامه اش رو بنویسم...میدونید چرا؟؟ چون که دیگه هیچ انگیزه ای ندارم....و فکر میکنم که شما از من حمایت نمیکنین.....توی پارت اول خیلی نظرات زیاد بود...مرسی ولی توی پارت ۲ خیلی کم بود نظراتتون.... پس خواهشا نظر و کامنت ها فراموش نشه🙃🙃🤧🤧😄😄 امیدوارم که همیشه سالم و سلامت باشین...و این که کرونا تنها چیزی که سودمند بود.......همین تستچی هست..😂😂😂😂😂😂😂دیگه دوباره خیلی حرف زدم.....😅😅😅شما رو به خدا میسپارم و باااااای☺👋👋👋👋👋👋💘💘💘💘💘
راستی تست هم اگه خوب بود هم توی نظرات بگو و هم صحیح یا بلی رو بزن...... اگر تست بد بود هم توی نظرات بگین و هم غلط یا خیر رو بزن...... دیگه بااای👋👋👋👋👋👋👋👋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییییبیببببببببببببییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود قربونت برم
عالی
عالی بود ادامه بده😘😘😘😘😍😍😍😍
میشه پارت بعدو زود بزاری ؟
قربونت 😗😗💜💜
خیلیییییی قشنگهههههههههههههههههههههه
سلام
تو تست من نظر دادی
تو گفتی خوب می نویسم
وای ممنون
ولی تو هم خیلی بهتر از من مینویسی
نه بابا این چه حرفیه....شما ها الگوی من هستین که من اینطوری شدم عشقا💜💜💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜💜💜💜💜💜💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜💜💙💜
تو رو خدا پارت بعد رو زود تر بزار
وای به خدا من از دستت تو می می رم چرا اینقدر کمه 😖😭😭
ادامه بده ترو خدا زود پارت بعدی رو بزار 🙏🏼🙏🏼🙏🏼
مرسی واقعا عالیه 😍😍😍😍😍😍
من منتظر پارت بعدی هستم
اینا راضی هستن داستان داریم از روشون مینویسیم سر پل صراط یقه مون رو نگیرن 😱
من متوجه نشدم منظورتون چیه عزیزم!!🙁💙💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜💙💙
راس میگه من به اینجاش فکر نکرده بودم👀👀نه کاریمون ندارن ما آرمی های ایران خیلی مظلومیم😭😭
البته بازم راس میگی 😑🤣