آشنایی عجیب و غریب (من و بی تی اس) پارت 2

من گفتم که بودایی ام(چون بعضی بودایی هام چادر سر میکنن🤓) مَرده با شَک بهم نگاهی انداخت منم که فهمیدم دارم از دستش میدم به دروغ گفتم البته من کره ایم ولی تو ایران بزرگ شدم. گفت مدارکتو بده(وای خاک بسرم شناسنامه ایرانیه😥)

به زور مدارکمو از کیفم درآوردم و بهش دادم. گفت این ک ایرانیه..گفتم آره مامان بابام تو ایران برام شناسنامه گرفتن ولی با رد کنید خودشون کره این..🤥دوباره بهم از اون نگاه انداخت انگار فهمیده بود دارم دروغ میگم😬 دوباره گفتم راست میگم اصلا میخواید فردا شناسنامه شوند براتون بیارم؟ (به امید اینکه بگه نه😂😂) زیرچشمی بهم نگاهی انداخت و گفت نیازی نیست فردا بیا برای مصاحبه کاری..

داشتم از خوشحالی بال در می‌آوردم.. 😃😃😃😃انقدر هیجان زده بودم که یادم رفت دنبال بی تی اس بگردم.. شب خیلی خسته بودم ولی باید درسای کنکورو میخوندم.. شروع کردم به خوندن که یهو گوشیم زنگ زد...وای مامان اصلا یادم رفته بود بهش زنگ بزنم -الو، سلام مامان.. ببخشید یادم رفت.. آره خوب بود.. باشه.. خیل خوب خداحافظ.

نمیدونم کی خوابم برد.. با آهنگ I need You بیدار شدم.. نماز صبح خوندم یه روسری مجلسی و چادر سر کردم و بیرون رفتم و ب بیگ هیت رسیدم... چند نفر دیگه هم برای مصاحبه اومده بودن. جند تا سوال آزمون پرسیدن اونا چیز زیادی بلد نبودن(برای بیگ هیت استعداد مهمه😁)

برای همین منو استخدام کردن ولی گفتن باید چادرو بزارم کنار چون خیلی تو چشمه منم قبول کردم چون سر تا پام پوشیده بود.. الان میخواستم بمیرم یعنی هر روز میتونستم بی تی اسو ببینم؟؟؟🤩🤩🤩 آه قلبم... دیگه دارم... نمیتونم🥺

خب اینم از این پارت 😃ببخشید کم بود تندتند براتون نوشتم چون عجله دارم باید برم😂😂 بای💕💕💕💕