10 اسلاید صحیح/غلط توسط: 👑محسن👑 انتشار: 4 سال پیش 690 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام من محسن هستم
از ادامه وقتی که تیکی و پلگ رفتن پیش مرینت...تیکی:مرینت ما باید یه جوری هاک ماث و مایورا رو از خونشون بیرون بیاریم...مرینت:چرا؟...تیکی:چون باید ملکه کوامی ها رو صدا کنیم تا به کمک ما بیاد...مرینت:خب بیرون کشیدن هاک ماث و مایورا به چه درد ما میخوره؟....تیکی:خب اینطوری میفهمیم هاک ماث و مایورا کجا هستن....مرینت:فکر خوبیه تیکی....تیکی:میدونم خودم با پلگ این نقشه رو کشیدیم...مرینت:تیکی من میخام یه چیزی بهت بگم
تیکی:چی؟...مرینت:من میخوام به کت بگم که دوسش دارم تیکی.. تیکی:مگه تو ادرینو دوست نداری؟...مرینت:نه چه معنی ای میده که اون وقتی منو دوست نداره و با کاگامیه و عاشق اونه من اونو دوست داشته باشمش و یک عشق یک طرفه باشه...تیکی:من نمیدونم مرینت میخایی هر کاری بکنی بکن راستش منم عا*شق کوامی کت نوارم...مرینت:واقعااااا؟؟ پس خوش به حالت حداقل تو یک کسیو داری اما من هیچ هیچ کسیو ندارم هیچ کسی منو دوست نداره و دوباره زد زیر گریه
تیکی:مرینت گریه نکن الان الیا میاد که باهات درس بخونه یادت رفته؟؟؟...مرینت:او تیکی اصلا یادم نبود...شب شده بود و منم خیلی خوابم نمیومد پس تبدیل شدمو رفتم یه دوری بزنم که دیدم پیشی هم اومد و گفت:سلام کفشدوزک...من:سلام پیشی چرا دیگه نمیگی بانوی من؟؟؟...کت:چون تو دیگه دوسم نداری...من:معلومه که دوست دارم...کت:واقعا خب چطور شد که یادی به ما کردی؟؟؟من:من گریم گرفته بود و با گریه گفتم:راستش اونی که دوستش داشتم با کس دیگه ای میگرده و عاشق کس دیگه ایه...کت:اوه میفهمم...من:واقعا خب چرا؟؟ مگه تو هم عاشق شده ای؟؟(خب دیوونه عاشق تو شده دیگه)کت:معلومه که شدم...من:کیی؟؟...کت:خب معلومه تو...لیدی:من؟...کت:اره تو ولی تو همیشه ردم میکردی و حالمو بد میکردی...من گفتم:
اوه یادم نبود حالا میفهمم چه حالی داشتی...کت:حالا فهمیدی وقتی عاشق کسی هستی ولی اون تورو دوست نداره چه حالی میشی؟...لیدی:اره پیشی درکت میکنم و پریدم و بغلش کردم...کت:اوه بانوی من، من بازم میگم من عاشقتم لیدی:منم همینطور...کت:واقعا؟؟...لیدی:اره واقعا واقعا...کت:ام خب بانوی من من باید برم داره کم کم دیرم میشه لیدی:خدافظ عشقم...کت:خدافظ عزیزم و از بغل هم بیرون اومدن و رفتن سمت خونه هاشون
فردا صبح از زبان ادرین:پلگ پلگ دیشب یه خواب خوب دیدم خواب دیدم که لیدی باگ نشسته پیشم و گفت من عاشقتم و بغلم کرد پلگ:نه ادرین خواب نبود اون واقعا بهت گفت و همین کار هارو هم کرد...ادرین:واقعا؟؟ یعنی یعنی خواب نبود؟ اوه خدایااااا شکرت بالاخره اون عاشقم شد....از زبان مرینت:تیکی من بالاخره بهش گفتم...تیکی:مرینت کار خوبی کردی ولی خب لوکا چی مگه تو اونو دوست نداری؟؟...مرینت:نه تیکی من اونو دوست ندارم چون اون تازگیا بایه دختر به اسم سوفیا دوست شده و اونم تو کاره اهنگ و اینجور کاراست...تیکی:عههه پس که اینطور...مرینت:اره تیکی راستی تیکی من کی باید هویت کت نوارو بدونم؟؟؟...تیکی: نمیدونم فکر کنم چند روز دیگه...مرینت:چرا چند روز دیگه؟؟...تیکی :چون تو باید رابطتو با کت نوار محکم تر کنی...مرینت:باشه تیکی اوه دوباره مدرسم دیرم شد و رفتم سمت مدرسه وقتی دم در رسیدم دیدم ادرین هم از ماشین پیاده شد و گفت:سلام مرینت..مرینت بدون لکنت و خیلی خشک گفت:سلام ادرین و رفت من تعجب کردم که چرا ایندفعه مرینت به لکنت نیوفتاد؟؟ و رفتم تو کلاس که دیدم مرینت تا منو روشو اونور کرد با خودم گفتم چرا مرینت تا منو میبینه نگاشو اونور میکنه؟؟و ناراحت شدم از زبان هاک ماث:اوه برای اولین بار احساسات منفی از طرف پسرم حس میکنم و گفتم برو اکومای قشنگ من و پسرم رو شرورش کن از زبان ادرین:دیدم مرینت گفت ادرین مراقب باش و دیدم یه اکوما داره به سمت من میاد اما من خیلی ناراحت بودم پس اکوما اومد و رفت توی انگشترم و گفت رسوا کننده من هاک ماثم من این قدرتو بهت میدم تا هرکسی که ناراحتت کرده بهت حقیقتو بگه منم که خیلی ناراحت بودم گفتم قبوله هاک ماث و به رسوا کننده تبدیل شدم
چند دقیقه قبل از شرور شدن ادرین:الیا:مرینت چرا به ادرین نگاه نکردی؟؟...مرینت:خب چرا نگاش کنم؟؟ وقتی منو دوست نداره؟؟الیا:مرینت یعنی از ادرین بدت میاد؟...مرینت:نه بدم نمیاد اما دیگه عاشقش نیستم فهمیدی؟؟...الیا:مرینت اون چیه داره میره سمت ادرین؟..مرینت:وای نه ادرین مراقب باش یه اکوما داره میاد سمت تو که دیدم ادرین شرور شد...الیا گفت:بچه ها هرچه سریعتر فرار کنید مرینت:من رفتم یک جا و تبدیل شدم و رفتم به جنگ رسواکننده...رسوا کننده:مرینت بگو چرا چرا از من بدت میاد مگه من چیکارت کردم؟؟؟ مرینتتتتتت لیدی:دیدم پیشی نیومده زنگش زدم ولی جواب نمیداد...رسوا کننده لیدی باگ من نمیزارم شکستم بدی و یه اشعه به سمتم پرتاب کرد ولی من بایویوم جلوشو گرفتم
لیدی باگ:با خودم گفتم یعنی اکوماش کجاست؟؟که یادم اومد رفت تو انگشترش منم یویومو چرخوندم و زدم به انگشترش دیدم اکوما به اسونی اومد بیرون با خودم گفتم پس یعنی ادرین خیلی ازم ناراحت نشده و منم اکوماشو خنثی کردم و ادرین به حالت عادی برگشت و ازش پرسیدم چرا اکومایی شدی؟؟..ادرین:راستش مرینت همیشه تا منو میدید به تته پته میوفتاد ولی امروز دیدم که حتی نگامم نکرد و من گفتم من که کاری نکردم چرا از ناراحته....لیدی:وقتی ادرین این حرفارو گفت من ناراحت شدم و با خودم گفتم من زیاده روی کردم(معلومه که زیاده روی کرده ای)
بهش گفتم خب من باهاش صحبت میکنم و ازش دلیلشو میپرسم ادرین:ممنونم لیدی باگ...لیدی:گفتم خواهش میکنم و رفتم..تیکی: مرینت فکر کنم یکم زیاده روی کردی...مرینت:اره فکر کنم زیاده روی کردم راستی بزار تبدیل شم چرا کت نوار نیومد تیکی اسپاتس ان و تبدیل شدم زنگ زدم به کت دیدم جالبه اونم جواب داد گفت بله بانوی من؟...لیدی:کت میشه بیایی برج ایفل کارت دارم؟؟...کت:. باشه چشم الان میام و رفتم دیدم لیدی اونجا وایسیده رفتم و بهش گفتم چیزی شده بانوی من؟؟...لیدی:بهش گفتم چرا امروز نیومدی؟ کت:چون امروز رفته بودم جایی نتونستم بیام...لیدی:باشه عشقم چیزی نیست خودم شکستش دادم کت:بانوی من میشه حالا که عاشق همیم عشقمونو به هم ثابت کنیم؟؟؟..لیدی:منظورت چیه؟؟.. کت:خودت میدونی دیگه و اومد نزدیک و منم رفتم نزدیکش و صورتمو به صورت اون نزدیک کردم و همو ب*و*س*ی*د*ی*م وقتی ازش جدا شدم گفت بانوی من حالا که عاشق همیم چرا هویت همدیگه رو ندونیم؟...گفتم:راستش من از کوامیم پرسیدم گفت باید بزارید رابطتون محکمتر بشه...کت:خب پس که اینطور فکر کنم با این کاری که ما کردیم دیگه رابطومون رو موشکم خراب نمیکنه
گفتم:حق باتوعه پس چهار روز دیگه بیا توی خونه استاد فو تا هویتامون رو به هم بگیم...کت:چشم باگابو...خندیدم و گفتم خب دیگه خدافظ پیشی من باید دیگه برم...کت:باشه خدافظ عشقم من یه عالم عاشقتم لیدی:منم گفتم منم همینطور و رفتم...از زبان ادرین: رفتم خونه و گفتم پلگ برو هرچی دلت خواست پنیر بخور پلگ:ادرین راستش من دیگه خیلی عاشق پنیر نیستم من عاشق حپه قندم کوامی لیدی باگ...ادرین:اوه پس دوتامون عاشق لیدی باگ و کوامی اونیم...پلگ:اره ادرین من میخام برم و یه تیکه پنیر بخورم دیگه خیلی گشنمه...ادرین:مگه حالا نمیگفتی که عاشق کوامی لیدی باگی؟؟...پلگ:چرا ولی دلیل نمیشه که پنیر بخورم....... ادرین:برو ای شکمو تو فقط یه شکم پرنده ی متحرکی
خب دوستان اینم از پارت دوم داستان معجزه عشق من کلاس هشتمم و چون درسام زیاده وقت نمیکنم زود به زود داستان بزارم پس درکم کنید و کامنت یادتون نره خدافظ عشقا
تو یه میراکولر واقعی هستی
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
23 لایک
سوتی داشت. انگشتر آدرین یک معجزه گره و معجزه گر ها نابود نشدنی هستن.
سلام من نهمم
سلام این پارت خیلی قشنگ و رمانتیک بود و خواهشا به تست منم سر بزن
عالییی
یه سری به داستان منم بزنید
دوستان فکر کنم 3-4روز دیگه قسمت چهارم و سوم منتشر میشه
خیلی خوجمل بود ولی من ا کشف هویت مووقف میستم چون میشه ادرینت که من از شیب ادرینت بدم میاد ولی عابه
سلام ممنون ولی من حالا حالا ها میخام بلا سرشون بیارم ولی نمیخام پای کسی رو در زندگیشون بیارم چون اینجوری داستان مسخره میشه که مثلا مرینت عاشق یه پسر دیگه میشه و... از اینجور حرفا ولی منم داستانای تو رو خوندم و خیلی دوست دارم داستاناتو ولی قسمت بعدیو کی میزاری؟
راس میگه🙂
خب دوستان خوشتون اومد؟؟