6 اسلاید صحیح/غلط توسط: the Lady انتشار: 3 سال پیش 263 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
"MARINETTE💖"
⏰چند ساعت بعد⏰
راه رفتن روی شنای ساحل کیف میداد.. وقتی موج دریا میخورد به پام و باد میپیچید لای موهام خیلی لذت بخش بود.. صدای آدرینو شنیدم
آدرین : مرینت جلو چشمم باش..!
سرمو تکون دادم.. پسرا داشتن جوجه درست میکردن.. الکس و زویی تو دریا بودن میلن هم داشت ازشون فیلم میگرفت و میخندید.. نگام افتاد به آدرین که با دقت زل زده بود به جوجه ها..
دست کشیدم روی لبام.. واقعا اون لحظه رو یادش نبود؟! چرا من بهش فکر میکنم پس؟! منم مشروب خوردم.. پس چرا من یادمه ولی اون نه..؟! چشامو بستم.. با حس اینکه یکی کنارم نشسته از جا پریدم..
آدرین : منم مرینت.. نترس..!
مرینت : آدرین..! چرا یهویی میای؟!
آدرین : بیا اینو بخور جون بگیری.. (بهش جوجه دادددد😋😍😂)
سیخ جوجه رو گرفت سمتم.. لبخند زدم.. مشغول خوردن بودم که گفت
آدرین : دریا بهت ارامش میده؟!
مرینت : خیلی.. به تو چی؟!
آدرین : به من ارامش میداد.. تازگیا یه آرامبخش قویتر پیدا کردم(:" (نمیگم چیه یا کیه🤣)
مرینت : چی هست؟!
لبخند جذابی زد..
آدرین : بماند.. پاشو بیا بریم ناهار..!
بلند شدم.. شونه به شونه راه میرفتم باهاش.. رسیدیم پیش بچه ها.. کنار زویی و میلن و الکس نشستم که میلن زیر گوشم گفت
میلن : خیلی بهم میاین..!
زویی هم تایید کرد.. به زور لبخندمو جمع کردمو گفتم
مرینت : هیس شین..!
بعد ناهار به اسرار لوکا وایسادیم والیبال بازی کنیم.. تیپ اسپرت زدیم.. کیم داور بود..
مکس ، الکس ، لوکا ، زویی باهم.. من و آدرین و ایوان و میلن باهم..
کیم سوت بازیو زد خودشم جو میداد به بازی.. نمیدونستیم بخندیم یا بازی کنیم.. مکس یه سرویس زد که آدرین برگشتش داد و الکس دوباره توپ رو فرستاد تو زمین ما.. اینبار من توپ رو زدم که خورد تو زمین اونا.. جیغ زدمو بالا پایین پریدم.. آدرین بغلم کرد و خندیدیم..!
لوکا شروع کرد سرویس زد که ایوان با ساعد زدش رفت خورد تو سر کیم😂
کیم داد زد
کیم : داور رو میزنی ایوان؟! داور مثل ناموس آدم میمونه..! داور مثل خواهر آدمه..
ایوان شروع کرد مسخره بازی در اوردن
ایوان : جوووون.. تو چه خوشگلی جیگر وایسا ببینمت..!
حالا کیم بدو ایوان بدو.. ما هم غش کرده بودیم از خنده..!! دیگه کم کم والیبال فراموش شد و پسرا به دنبال ایوان و کیم رفتن تو دریا... ماهم لب ساحل دورهم نشستیم..!!
میلن : وای بچه ها چقدر خندیدیم..!!
زویی : خیلی باحال بود..!!
الکس : بچه ها یکی اینجا هست که محو بعضیا شده...!
هول شدم و گفتم
مرینت : نه کی گفته؟! من اصلا به آدرین نگاه نمیکردم..!!
زویی خندید و گفت : خودت خودتو لو دادی
میلن : الکس اسمی نیاورد!!
الکس : دوسش داری؟!
مرینت : نه..
میلن : بهش وابسته شدی آره؟!
سرمو به معنی آره تکون دادم..
زویی : خب... مگه نمیدونستی میره؟!
بازم فقط سرمو به معنی آره تکون دادم..
مرینت : میدونم داره میره ولی.. اجازه میدم که قلبمو هم ببره..!
الکس : بعدش فقط درد میکشی ها..!!
مرینت : اشکالی نداره..
خیره شدم به آدرین و لب زدم
مرینت : هر چه از او رسد نیکوست.. (:
همو بغل کردیم.. پسرا اومدن پیشمون.. ایوان دست میلن رو کشید و بلندش کرد
ایوان : پاشو میلی.. پاشو بیا بریم تو دریا
میلن : میلی و کوفت..!! غورباقه زشت..!!
رفتن سمت دریا.. لوکا هم زویی رو برد تو دریا.. مکس هم الکس رو برد تو دریا.. آدرین قدم قدم اومد سمتم..
آدرین : پاشو مرینت بیا بریم تو دریا..
مرینت : شنا بلد نیستم من.. بعدم اینکه میترسم..
آدرین : من اینجام از چی میترسی آخه؟! دفعه قبلی مگه ترس داشت؟!
مرینت : خب نه..!
آدرین : بیا ناز نکن..
دستمو گرفت تو دستشو بلندم کرد..
رفتیم بین موج ها..
آدرین : چه خوبه دریا..!!
مرینت : اوهوم... فقط یکم سرده..!
به ثانیه نکشید که از پشت بغلم کرد
آدرین : الان چه حسی داری؟!
چه حسی داشتم؟! یعنی الان که بغلم کرده بود و موج دریا آروم بهمون میخورد و زل زده بودیم به خورشید که داشت میرفت پایین.. چه حسی داشتم؟!
مرینت : خوشحالم.. نمیترسم.. دیگه سردمم نیست..!
آدرین : چرا؟!
مرینت : چون میدونم اگر اتفاقی برام بیوفته یکی هست که مواظبم باشه..
آدرین : خوشحالم اینو میشنوم..! و باید بگم که تو برای اون...
بقیه اشو زیر لبش زمزمه کرد که نفهمیدم...(: کم کم از دریا زدیم بیرون و رفتیم ویلا و دوش گرفتیم و آماده شدیم تا شب بریم بیرون..
اقا یادم نی کجا بودیم😅دیگه از اینجا میزارم👇🏻🤐
آدرین : باید چیکار کنم؟!؟
.... : سرهنگ گفتن هرچی سریعتر از ونیز برگردین بهتره..
آدرین : فردا صبح برمیگردیم
.... : بله..
تقه ای به در اتاق خورد
مرینت : آدرین نمیای؟! دیر شد بابا..
آدرین : اومدم..
آدرین : باشه صفایی پیغامو گرفتم فعلا..
گوشیو قطع کردم.. خشاب اسلحه امو پر کردم و بستمش به کمرم.. زیر هودیم بود پس معلوم نبود.. کیف پولمو برداشتمو زدم بیرون
مرینت با غرغر گفت
مرینت : چه عجب..!! خوبه خدا تورو دختر خلق نکرد وگرنه الان امازون زیر پامون سبز میشد!!
نوک دماغشو کشیدم و سعی کردم طوری رفتار کنم که شک نکنه
آدرین : غر نزن فسقلی! اومدم دیگه..
با حرص پا کوبید زمین
مرینت : فسقلی خودتیییی!!
چسبوندمش به دیوار و با فاصله میلی متری لباش لب زدم
آدرین : اینجا فقط یه نفر فسقلیه.. اونم تویی.. خانوم مرینت دوپنچنگ(:"
یه چشمک بهش زدمو ازش فاصله گرفتم.. همینطور که از پله ها میرفتم پایین گفتم
آدرین : بدو دیگه فسقلی..!! دیر شد خب..!
با حرص از کنارم رد شد و جلوتر از من وارد حیاط شد و در ماشینو محکم کوبید به هم
کیم : درسته مال باباته ولی یواش بزن
مکس : بریم خب..!!
سوار ماشین شدیمو حرکت کردیم.. آلیا قهر کرده بود و فقط آهنگ رو عوض میکرد ولی من همه ی حواسم به ون سیاهی بود که پشت سرمون میومد..! (آدمای باند سیاه)
مرینت : لوکا اینا کنار بلال فروشی وایسادن ماهم بریم..
آدرین : مرینت خطر..
مرینت : وایسا دیگه
نگه داشتم.. از ماشین پیاده شدیم.. همه حواسم به مرینت بود..! بلال رو سریع خوردیم و دوباره سوار شدیم هنوزم اون ون سیاه دنبالمون بود بچه ها جلوی یه مرکز خرید وایسادن.. نسبتا خلوت بود.. از ماشین پیاده شدیم..
دستمو گذاشتم پشت مرینت و دم گوشش گفتم
آدرین : از کنارم جم نخور مرینت.. خطرناکه..!!
مرینت ترسیده لب زد : مگه اینجام هستن؟!
هیچی نگفتم..
آدرین : میرم به پسرا هم بگم مواظب بقیه باشن..
چند قدم ازش فاصله گرفتم.. به لوکا و مکس و کیم و ایوان همه چیو گفتم.. اوکی دادن که حواسشون جمعه.. برگشتم پیش مرینت و دستشو گرفتم.. کنارهم راه میرفتیم.. صدای قدمای آدمای باند سیاه رو میشنیدم..
وایسادیم که مرینت یه لباس ببینه.. از توی شیشه ویترین آدمای باند سیاه رو دیدم که اسلحه اشون رو گرفتن سمت مرینت.. منتظر واینستادم.. مرینت رو هول دادم تو مغازه و اسلحه امو کشیدم.. شیشه پشت سرم خورد شد.. صدای جیغ دخترا بلند شد..
شروع کردیم به تیراندازی... من یه نفر مسلح بودم و اونا هشت نفر بودن..
لوکا : آدرین برو..
داد زدم : نمیتونم مرینت تو مغازه هست..
یهو دیدم که مکس و ایوان و از پشت به دوتاشون نزدیک شدن و زدن پشت گردنشون.. بیهوش افتادن.. مکس و ایوان اسلحه هاشونو برداشتنو بین خودشون تقسیم کردن.. لوکا و کیم هم سپر دخترا شده بودن.. رفتم سمت مغازه و مرینت رو دیدم که یه گوشه جمع شده تو خودش
مرینت : آدرین.. آدرین..
بغلش کردم
آدرین : هیش..!! اروم باش مرینت.. من اینجام هیچی نمیشه... بیا از اینجا بریم خطرناکه..
خواستیم بریم بیرون اما دوتا از اون خلافکار ها راهمون رو بستن. مرینت رو پشتم قایم کردم..
مرینت : آدرین من میترسم..
نگاش کردم
آدرین : هر وقت من مردم میتونی بترسی مرینت..!! (یعنی قراره خودشو فدای مرینت کنه😱😭)
جای حساس تموم شد نه؟😂💙
تیکه هایی از پارت بعد برای سکته دادن شما عزیزان😁🤪😂😂
پشت آدرین پناه گرفتم..
نیا نزدیک وگرنه میکشمت..!!
اسلحه اش بی درنگ چرخید سمت من..
پس چیشد این امبولانس کوفتی؟!
مصمم تر گفت..:)
😁
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
20 لایک
وای که بعد دو سال زبانم قاصره از این همه زیبایی..😭 دلم واست خیلی تنگه اجی..
نمیخواسم کامنت بزارم ، دلم نیومد. بهت نگم : کووووووفت ، جای حساس کات میکنی ، خدایا این بیماری واگیر اری ک تازه تو تستچی مناشر شده و همه گیره رو زودتر وب گردان ک از کرونا هم واجب تره
عالییییییییییییییییییییییییی بودددددد 😭❤
♥
خدایااااا تو انتظار داری من بعد خوندن این پارت بتونم ریاضی حل کنم؟ 😭💔😂
اوه.. اقا قبلش مشقاتون رو بنویسین بعد بیاین بخونین😐🤝🏻😂
چمش:/
عالی بود اجو😊❤❤❤
♥♥♥
نههههه چرااااااا این جا نهههههه چرا میخوای ما رو بکشیییییی هنوز قسمت آخر میراکلس نیومدهههههه من جوونم نمیخوام تا اونو ندیدم از دنیا برممممممم ، پارت بعدیییی😵😂 عالییی بود این پارت😂😁
😂😂♥
عالی بعدیو کی میزاری وگرنه اشهد که هیچی قبرتم خودن بکنننننننننننننننن
امروز پارت بعد رو میزارم دیگه کی منتشر شه به من ربطی نداره😅🤝🏻
قلبم داره میاد تو دهنم بعدی را بزار زود تر
چشم😁
مرسی
افرین اجی
♥
عالیییییی بود آی جون🥺❤
یعنیا داری سکته م میدی پارت بعدو کی میزارییییییی😬💔
ممنون چشم میزارمش😃