
سلام ببخشید مدتی نبودم الان اومدم که داستانم ادامه بدم خب بریم برای پارت 3 لایک کامنت فراموش نشه
ادرین:چند ساعت مرینت: زدم تو سرم گفتم ساعت8 خونم ادرین:باشه منم ساعت 9 میام شام درست کن مرینت:چرا من درست کنم ادرین: باشه پس من ساعت10میام مرینت:منم ساعت 9میام ادرین:نه ساعت 8خونه باش مرینت:خیلی خب باشه دو نیم بود گفتم فعلا من برم سوار ماشین شدم که ادرین دیدم که می خواست سوار ماشین بشه عجب تیپی زده بود بوی عطرش تا اینجا می یومد
فكر هاي ترسناك اومد تو ذهنم گفتم:مري اين فكر ها چيه. نزديك هاي سه بود ماشين روشن كردم ده دقيقه تو راه بودم. در زدم اليا باز كرد گفت مري پس كجا بودي من دخترا منتظرت بوديم مرينت: حالا كه ميبيني اينجام. اليا: بيا تو مرينت:اگه بري كنار ميام. خلاصه رفتم داخل با تمام دخترا بعد خيلي حرف زدن خنديدن ساعت5بود كه گفتم دخترا بلند شين بريم خريد بعد يك چيز بخوريم. بچه ها:فكر خوبين بريم مرينت: از نظر من با دوتا ماشين بريم اليا رز كلويي با من بقيه هم با ماشين ادرينا
خلاصه بعد از بيست دقيقه رسيديم يك مركز خريد بزرگ 12طبقه اي من ادرينا ماشين ها رو پارك كرديم اليا گفت : از كجا شروع كنيم مري:به نظر من اول بگرديم بعد بريم طبقه12 غذا بخوريم بچه ها:باشه رفتيم سمت لباس هاي مجلسي كه ماريا گفت:مري بيا اين لباس ببين. چه خوشگل بيا بخرش گفتم:من من من ماريا:من من نداره بريم داخل تا بقيه بچه ها هم بيان
رفتيم داخل فروشنده خانم بود گفت: مي تونم كمكتون كنم ماريا گفت:اين لباس كه تن مانكن هستش در بياريد خانم: بله. ماريا كردم تو اتاق پرو و لباس داد دستم گفت سريع پرو كن گفتم :باشه لباس تنم كردم و اومدم بيرون كلويي اليا به سمت مغاره امده بودن داشتن با ماريا حرف ميزدن كه گفتم :من اومدم ماريا گفت:چه كيوت شدي كلويي:واي مري چه خوشگله خانم : پس مباركتون باشه مرينت:ممنون. رفتم اتاق پرو درو بستم لباس در اوردم دادم فروشنده گرفت و حسابش كرد و گذاشتش داخل جعبه و گذاشتش تو كيسه
از فروشنده خداحافظي كرديم رفتيم به سمت كيف كفش ادرينا رز كلي كيسه دستش بود گفتم من تازه يك لباس خريدم اونا كلي چيز ميز دستشون بود رفتيم به سراغ كيف كفش چشمم به كيف كفش هاي ست افتاد. رفتم داخل شش تا كيف كفش ست خريدم خلاصه ساعت 7بود به پچه ها گفتن :بريم رستوران گفتم:اره بريم گرسنمه شديد پس بريم به سراغ اسانسور
كه به پچه ها گفتم من برم خريد ها رو بزارم تو ماشين. كلويي:باشه ما بالا منتظر هستيد مرينت:باشه رفتم تو پاركينگ سمت ماشين كليد از كيف برداشتم كه ادرين ديدم با يك پسر بود تعجب كردم اون تو مركز خريد چي كار مي كنه داشت با گوشي حرف ميزد بهش پيام دادم ساعت 9میام خونه و خرید ها گذاشتم تو ماشین و رفتم سراغ آسانسور اونم با دوستش داشتند می یومدن سمت اسانسور که اسانسور سریع اومد سریع سوار شدم رفتم بالا که …………..
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)