سلام من جدا معذرت میخوام دیدم زده شخصی از اول میزارم : بیاین یه زندگی اروم بسازیم .
از زبان راوی ) لیا دامبلدور در کنار پسری با موهای قهوه ای تیره ، لخت و کوتاه قدم میزند . پسری با موهای بور در کنار دو پسر هیکلی و دختر مو قارچی در حیاط هاگوارتز راه میرفت پسر مو بور در فکر بود . پانسی با لحنی که سعی در جلب توجه پسر بود گفت : ببین اون دامبلدور و بلک میشه بریم سر به سرشون بذاریم ؟. پسر با جشمان خاکستری اش سرش را بالا گرفت و به دختر خیره شد در دل گفت : حالا وقتشه برو بهش بگو و گرنه هیچ وقت نمی تونی دلش بدست بیاری دراکو ! بعدم مارتا و نارسیسا چه اون بخواد چه نخواد شما هارو نامزد اعلام می کنن پس دلش بدست بیار دراکو . و بعد به پانسی گفت : همینجا میمونی فهمیدی پارکینسیون ؟ . پانسی با عصبانیت : بله دراکو . دراکو به سمت ان ها راه می افتد وقتی به نزدیکی ان ها میرسد با صدایی که سعی میکند ملایم باشد می گوید : دامبلدور میشه با هم حرف بزنیم ؟. لیا به سمت او بر می گردد و می گوید : متاسفم امروز نمیتونم یک کار خیلی خیلی مهم دارم . پسرک نا امیدانه به سمت گروهش بر می گردد لیا و سوروس به سمت برج گریفیندور راه می افتند . سوروس : اگه منم مثل یه بلک بشم چی ؟. لیا : فکر نکنم ولی اگه بشی من ، ما یادت میاریم خب ؟. سوروس : فکر نکنم یادم بره ولی بازم ممنون الان ۲ ماه هست که داریم زحمت میکشیم از گروهی که درست کردیم چخبر ؟. ( الف دال هنوز تاسیس نشده فقط عضو گیری کردن )
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
ادامه شو نمیزاری
تروخدا پارت 27 رو هم بزار 0_0
ترو بر جدتت بزار ادامه اینو
دارم مینویسم
همچنان منتظر*
اوووهوووووووووو
بالاخره گذاشتیش
تو بررسی بود
بله درسته