هر لحضه صدای زجه بلندتر میشد و منم داد میزدم و صداش میکردم . + پریسااااا ؟؟؟ پریساااااااا چی شد ؟؟ . _ کمککککک (همینطوری گریه هم میکرد) بوق بوقق بوقق . و تلفن قطع شد و منو با یه دنیا سوال و ترس رها کرد میخواستم به پلیس زنگ بزنم که باز همون شماره روی صفحه ظاهر شد + الو ؟؟ پریسا چیشد؟؟ خوبی ؟؟ _ ( یه صدای ضمخت مردونه گفتت)اگه به پلیس زنگ بزنی باید جنازه دوستت رو تحویل بگیری . + شما کی هستین ؟؟ _ به موقعش میفهمی آتاناز سرمست 17 ساله با یه سال جهشی . اگه به کسی بگی نابودت میکنم ، از فردا تبغ معمول میری سر کلاسات و هیچی نمیگی . و باز صدای بوق بوق گوشی . مگه من اینا رو سر کلاس استاد معین نگفتم !! پس این از کجا میدونه ؟؟ اصلا کی هست ؟؟ و کلی سوال دیگه .
جرات نکردم به مامانم بگم از ترس و تصمیم گرفتم ببینم چی میشه البته هنوز دو دل بودم ولی مگه چاره ای داشتم ؟؟
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
سلام
النا هستم ولی این اکانتم پرید و ادامه اتاناز تو این اکانت
عالی بود
هر روز یک پارت جدید میزارم که البته داستانش طولانیه
پارت 4 رو هم درست کردم و در صف برسیه
باشه . خوشحالم خوشتون اومده
عالیه!
لطفا پارت بعدی هم بگذار :)