
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
کای :واااااا این سوناکو چشه. رفتم توی اتاقش دیدم اصلا دوش حموم بار نیست در را باز کردم دیدم سوناکو افتاده کف حموم از تعجب دهنم باز مونده بود. چرا آخه. انگار مثل اون موقع شده بود که کامیشیرو شو رو دیده بود.
کولش کردم بردمش رو تختش. بعد به دکترش تماس گرفتم. دکترش اومد معاینش کرد و گفت :یه بیماری ناشناخته داره که باعث میشه گاهی اوقات غش کنه یا بدنش ضعیف بشه. ممکن این بیماری یه تأثیراتی روی بعضی از قسمت های مختلف بدنش داشته باشه مثلا روی قلبش
کای:🥺😱 دکتر:😔 + در ضمن فقط 9 سال دیگه زمان داره کای:😢😮😱😭😭😭🥺 می پشت در:😢😭 من:😟 +من نمیخوام بمیرم کای:ا به هوش اومدی. دکتر :نگران نباش اصلا ممکن من اشتباه کرده باشم. من دیگه برم آقای کای بیاین یه سری دارو هست که باید بهتون بگم که کی بهشون بدید و خانم سوناکو شما استراحت کنید
من: چشم. سرم درد میکرد. گرفتم خوابیدم. کای و دکتر، دکتر:آقای کای متاسفم اینا دارو هاشون هستن و نوشتم که کی بهشون بدید. با اجازه کای:خیلی لطف کردید
کای :سریع به مامان و بابا و می گفتم بیان و همه چیز رو براشون گفتم مامانم و می داشتن گریه میکردن و من و بابام هم بغض داشتیم که سوناکو بعد 1ساعت از اتاق اومد بیرون. من:چیزی شده. بریم سر کارهامون. مامان بابا اینجا چیکار میکنید مامان:سوناکو. من:بله🤨 مامان :😭😭😭😭😭😭😭 من :خو چرا کای می بابا:🥺🥺🥺😭😭😭
من: بسه دیگه من برم دوش بگیرم رفتم داخل حمام که لیز خوردم و با پشت افتادم. یه لحظه دیدم همه ریختن داخل اتاق. خوبه در حمام قفل بودا. همه:سوناکو حالت خوبه من:آره ولی لیز خوردم همه:اوفففففففففففففف مامانم :جاییت آسیب ندیده. من :نه همه:باشه بعد دوباره ریختن بیرون
فردا صبح : اولین عشق کای رو ملاقات کردم. (عکسش رو این پارت هست)
آنچه خواهید دید :وای چقدر خوشگله. با لباس سنتی کای: سلام یوکی اون دختره :سلام کای من:🤯🤯🤯 پس اسمش یوکی یوکی :سلام سوناکو من:من رو از کجا میشناسی؟
خسته نباشید 👌🏻👌🏻👌🏻
فعلا 😁😁😁👋🏻👋🏻👋🏻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییی 😀👌💗💕 اگه دوست داری یه سری هم به داستان من بزن 😊💗💖 منتظر پارت بعدی هستم ;) 🎀
چشم پارت بعد درحال بررسی است
نظر یادتون نره لطفا 🙏🏻🙏🏻🙏🏻