
جونگ کوک:میا داشت آهنگ گوش میگرفت منم همین جوری نگاش میکردم طاقت نیاوردم محکم پریدم روش بغلش کردم آخخش بلند شد اما هیچی نگفت توی بغلم موند و هدفون رو از توی گوشش در آورد +آروم احساس کردم مهره های کمرم شکست_ من اونقدر ها هم سنگین نیستم+ عههههه فکر میکنی تو برای من خیلی سنگینی _ببخشید هانی + باشه . تا خواستم بلند شم دستم رو گرفت نداشت بلند شم منم بلند نشدم محکم تر از قبل بغلش کردم دلم نمیخاست ولش کنم و هرگز این کار رو نمیکنم اون زندگی منه همه چیزمه واسش جونمم میدم ( خدا نکنه😑) نمیدونم کی خوابم برد و میا توی بغلم چطور زنده موند شاید اونم خوابیده بود صبح بلند شدم تا همون جوری خوابیده بودم پشمام ریخت میا هم همون جوری توی بغلمه و سرش رو توی قفسه سینه ام قایم کرده 🥺خیلی کیوت خوابیده بود نمیخاستم بیدارش کنم برای همین همون جوری چنتا چرخ زدم و اونو قشنگ گذاشتم سر جاش پتو هم کشیدم روش تا سردش نشه رفتم نگاه ساعت کردم ساعت ۵ نیم بود اوووه برم بخابم گفتم الان دیر میرم شرکت بابام دعوام میکنه رفتم که بگیرم بخابم با نوازش مو های میا خوابم برد 😴 میا: صبح بلند شدم جونگ کوک رو بیدار کردم رفت یه دوش گرفت اومد بیرون_میا + جونم_ امروز ساعت ۵ از خواب بلند شدم دیدم همون جوری که بغلت کردم هر دومون خوابمون برده + من اصلا نمیدونستم کی خوابم برد _منم نمیدونم + مو هات رو خوشک کن _باشه تا اول لباس بپوشم . بعد از اینکه لباس هاشو رو پوشید رفتیم پایین مثل همیشه همه بیدار بودن و سر یک میز غذا میخوردیم بعد از اینکه صبحانه خوردیم هر کسی رفت پی کار و مشکلاتش منم باید زنگ بزنم به جین که بگم با دوستش برای کمک بیان
زنگ زدم به برادر یانگ کیم سوکجین و بهش گفتم که به کمکش احتیاج دارم بهم گفت که خواهرش بهش گفته . بعد از نیم ساعت یا جیهوپ اومدن خونه به جیهوپ آدرس اون خونه که هانا رفت توش رو دادم تا صاحب اونجا رو تعقیب کنه به جین هم گفتم که هانا رو تعقیب کنه اون هانا رو میشناخت چون با کایا زیاد رفت و آمد داشت البته یانگ هم میشناخت اونا رفتن پی کار هایی که بهشون دادم منم با خیال راحت توی خونه نشستم + خوبه این دفعه مجبور نیستم من تعقیب کنم و میفهمم که چی تو سرشون هست . رفتم توی اتاق هانا و همه چی اونجا رو زیر و رو کردم تا اون موبایل کوفتی رو پیدا کنم اما انگار با خودش بردتش ای توف تو این شانس ای خدا میخاستم ببینم این شماره مال کیه فکر کنم مال همین شریک جدید شرکت هست که با پدر جونگ کوک مشکل داره حتما اونا برای نابودی عمو نقشه دارن و نه فقط جدا شدن سون ریو از پدر جونگ کوک اونا میخان کل زندگیشون رو خراب کنن من نباید بزارم که این کار انجام بشه اون عوضی ها نمیتونن کاری کنن من نمیزارم آره من نمیزارم اونا زندیگشون رو خراب کنن هرگز این اتفاق نمی افته
برای اینکه نفهمه وارد اتاق شدم همه چیز رو همون جوری که بود گذاشتم داشتم کتاب ها رو میزاشتم که یه دفعه موبایل از زیر آینه ای که با چیز های مخصوص به دیوار چسبیده بود افتاد پایین + ای عنتر چطوری گذاشتیش اینجا معلومه که از اون آب زیر کاه هستیا زنیکه عوضی . قبلا هم این گوشی رو برداشته بودم شاید فهمیده که گوشی رو یه جای دیگه قایم کرده پس حتما دوباره رمزش رو عوض کرده کفش هام رو پوشیدم و رفتم برای باز کردن دوباره گوشی برام بازش کردن اما این دفعه اون شماره نبود پوففففیییی کشیدم و پول رو دادم + این فهمیده که ما میخایم کارش رو خراب کنیم اما اشکالی نداره حتما کارش رو خراب میکنیم اوهم . رفتم خونه گوشی رو سریع بردم گذاشتم سر جاش و اومدم بیرون خدا را شکر کسی نبود که ببینه چیکار کردم رفتم توی حیاط خلوت نشستم حوصلم سر رفته بود به خدمتکار گفتم که برام یه نوشیدنی بیاره خیلی تشنم بود هوا هم یکم سرد بود و من دیونه گفتم یه چیز سرد بیاره 😑 برای اینکه نوشیدنی سرد داشتم رفتم داخل که سرما نخورم
وقتی داشتم میرفتم دیدم که هانا با عصبانیت داشت نامجون رو دعوا میکرد اهمیتی ندادم و رفتم تو اتاقم چون که جونگ کوک خونه نبود در اتاق رو قفل کردم مثل چی میترسیدم بعد از اینکه نوسیدنیم رو خوردم فقط هی لحظه رفتم لیوان رو گذاشتم توی ظرفشویی و دوباره رفتم بالا و در رو قفل کردم تا کسی نیاد تو به خصوص اون مرده نامجون ازش میترسیدم 😖 امیدوارم که جونگ کوک نفهمه وگرنه قاتل میشه دلم نمیخاد که اون رو پشت میله های زندان ببینم خدایا فقط این ماجرا به خیر بگذره و جونگ کوک نفهمه
حوصلم سر رفته بود برای همین رفتم بیرون و نشستم تو سالن خدا را هم اون دختره هانا بود هم سون ریو داشتن با هم حرف میزدن اگر سون ریو میفهمید این زن چه کار ها با زندگیشون کرده میکشتش همین الان داشت موهاش رو میکند و میزدش
چالش : ۱۸ اسفند سال ۱۳۷۲ تولد کدوم عوض هست ( توجه اونا سال قمری دارن و ما توی ایران شمسی)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
شوگا
ج.چ: شوگا
چ۰ج: شوگولیمم 💫
شوگا
عالیییییییییییییییییییی پارت بعددددددددددددددد
مرسی فردا
آفرین درسته هست
بوس
باشه
آجی خیلی خوب نوشتی خیلی دوست داشتم عزیزم 🥺♥️❤
مرسی ❤️🥺 آجی جون
شوگا
آفرین
عالی
ج چ :شوگا منم مثلش اسفندیم ولی من تولدم رو زودتر از اون میگیرمچون چهار اسفندم
آها درسته
تولد شوگاعه
(منو شوگا ۱۵ سال و ۳۵۵ روز اختلاف سنی داریم✌✌
آفرین درسته
خیلی قشنگ بود
ج.چ شوگا
چون جیهوپ بهمنه و تنها اسفندی هم شوگاس
آفرین