داستان طنز:خانم ریزه میزه💜🖤
حالا تواین گیر ودار گوشی صاب مرده ام شروع کرده بود به زنگ خوردن
آهنگ تکون بده
هم پخش میشد
منم که باااجنبههههه......پاشده بودم درهمون حالت سرگیجه ام تکون میدادم.
مامان بابا وعرفان که مرده بودن ازخنده
عرفان موبایلش رو درآورده بود وفیلم میگرفت همین که دیدم جیغ زدم:فیلم
نگیرررررر!!!!.......
عرفان درحالی که ابرو انداخت بالا گفت:نچ سیوش کردم میزارم درآینده نشون
اون بدبختی بدم که میخاد بیاد تو رو بگیره.......
نیشم تابناگوش باز شد وگفتم:عب نرررره ،شورهرش پیدا شه فیلم روهم نشون
بده.
برگشتم دیدم مامان وبابا چپ چپ نگاهم میکنن
وااااا .......مگه حرف بدی زدم؟؟؟؟؟نععععع بوووخووودااااا ..............
مامان بااخم گفت:دخترشالتو سرت کن بیابرو دیرت شد ازتو بی انضباط ترهم
اونجا هست؟؟؟
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
عالی بود
راستی داستانای منم بخونین ممنون میشم
مرسی💕
حتما😍
خیلی ممنون