
سلاام عزیزان من اومدم با پارت سوم🙃 بدون وقفه بریم بخونیم🙂
از زبان الا:بلاخره روز اول دانشگاه تموم شد ، داشتیم میرفتیم سمت ماشین که یهو میرای گفت +الا من دستشوییم گرفت میرم دستشویی _باشه برو منتظرم بیای +اوکی همینجوری رو پله های دانشگاه منتظر الا بودم که یهو یکی صدام کرد ×سلام الا ببخشید مزاحم شدم😶 _سلام نه چه نزاحمتی 🙄 ×میخاستم بابت صبح ازت معذرت خواهی کنم😅 _مگه صبح چی شد🙄( مثلا خودشو زده ب اون راه😑😂) ×خب بهت خوردمو برگه هات ریخت و بدون توجه رد شدم واس این😐 _اها ن بابا چه معذرت خواهی اخه😶 چیز خاصی نبود ک بخوای معذرت خواهی کنی🙂 ×بازم معذرت میخام 😶 +خب میرای اومد من دیگه برم فعلا☺👋 ×اها فعلا👋🙄
از زبان مایکل:اصلا انگار من باهاش حرف نمیزدم😑به من نگا نمیکرد😶 همه ی دخترا دنبال منن بعد این بهم رو نمیده😑 عجبااا🙄 تو ذهنم داشتم غر غر میکردم که یهو صدای جک اومد &داداش برو بریم خونه که خیلی گشنمه😩(اینا باهم توی ی خونه زندگی میکنن🙃) ×باشه بیا بریم👍 سوار ماشینامون شدیمو رفتیم خونه و ی چیزی سفرش دادیم تا بخوریم &داداش ولی خدا وکیلیش دخترای خوب و خوشگلی بودنا😶 ×خب که چی،توام هر کیو میبینی میگی خوشگله😒 &یعنی تو عمرم آدمی به بی ذوقی تو ندیدم و نخواهم دید😑 ×خب حالا ببین دیگه😶 &باشع دیدم اوووووف😩

از زبان الا:سوار ماشین شدین و من میرای رو رسوندم خونه وخودمم رفتم خونه تا لباسامو عوض کنم و برم شرکت کلی کار داشتم😩 رسیدم خونه بابابزرگم خونه بود سلام کردمو و بعدم باهم ناهار خوردیم و راجب دانشگاه حرف زدیم و بعد پاشدم رفتم اتاقم و ی دوش کوتاه گرفتمو لباسامو پوشیدم(لباس الا) که برم شرکت(الا هر هفته ۳ یا ۴ روز میره شرکت) سوار ماشین شدمو رفتم به سمت شرکت رسیدم کارمند ماشینو برد توپارکینگ منم رفتم به سمت اتاقم و به منشی گفتم که بیاد داخل اتاق😶
منشی: بفرمایید الا خانم _کارای فروش سهامو انجام دادین؟ منشی:بله انجام دادیم همونطور که گفتین ۵۰ درصد سهامو واسه فروش گذاشتیم بقیه شرکت هارم همون طور که گفتین بابابزرگتون اداره میکنن _بله ممنون فقط حواستون باشه به یه فرد مطمعن بفروشیم منشی:الا خانم یه خریدار هست انگار دوست بابابزرگتونه البته ایشون میخرن پسرشون اداره میکنن _اها باشه واسه سریع بعد که میام یه قرار ملاقات بزارین تا راجب قوانین و لینجور چیزا حرف بزنیم منشی:چشم الا خانم باهاشون تماس میگیرم _باشه میتونی بری منشی :فعلا منشی رفت و منم مشغول کارام بودمو برگه هایی که منشی واسه امضا کردنم اورده بود امضا میکردم یکم مشغول اینا بودم که به ساعتم نگاه کردم _واااای دیرم شد باید برم کیفمو برداشتمو رفتم به سمت در شرکت به کارمند گفتم ماشینمو بیاره
به کارمند گفتم که ماشینمو بیاره کارمند ماشینمو آورد ومنم سوار ماشین شدمو رفتم خونه (علامت بابابزرگ ₩) ₩سلام دخترم چرا دیر کردی _سلام بابابزرگ خوبی هیچی سرم تو کارای برگه و فروش سهامو اینجور کارا بود که یهو دیدم دیرم شده ₩اها باشه دخترم از فروش سهام چه هبر مشتری چیزی پیدا شده _اره منشی گفت چن تا هست یکیشم دوست شما اغا ایلکره انگار ₩ اها خوبه پس ولی به نظر من به ایلکر بفروش ادم مطمعنیه ،البته هرجور خودت صلاح بدونی _اره به منشی گفتم ی قرار ملاقات بزاره تا راجب شرکتو اینا حرف بزنیم ₩ کار خوبی کردی دحترم _فقط بابابزرگ انگار منشی میگه سهامو اغا ایلکر میخرن و پسرشون اداره میکنن ₩اهامشکلی نداره پسرشم ادم خوبیه و مثل تو درس میخونه _اوکی من برم لباسامو عوض کنم ₩ باشه دخترم برو واسه شامم زود بیا _باشه🙂
خببب عزیزان این پارتم تموم شد🙃 منتظر پارت بعدی باشین☺ امید وارم خوشتون اومده باشه😁
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
💕💕💕🤗🤗🤗عالیییی
تنکث🙂