10 اسلاید چند گزینه ای توسط: باران انتشار: 4 سال پیش 43 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام دوستان این قسمت اول الیا است که میگویم داستانش خیلی عالیه حتما بخونید امید وارم لذت ببرید. ( کپی ممنوع )
از زبان الیا:با مارینت داشتم قدم میزدم خیلی خوشحال بودم امروز روزی بود که مارینت هویتشو فاش کرد و گفت لیدی باگه حتی کت نوار امروز تو وبلاگم بهترین خبر رو داده بودم چون این بهترین روز زندگیم بود.همه جشن گرفته بودن منم به انوانه کسی که کفشدوزک بلاگ رو درست کرده کلی سخنرانی کردم.بعد من و مارینت با خوشحالی بستی خوردیم ولی مرینت هنوز مات بود که ادرین گربه سیاهه خخخ ولی بازم وقتی ادرین دید که مرینت لیدی باگه
مهکم جلوی همه بغلش کرد لبشو بوسید مرینت مثله گیلاس سرخ شده بود خخخ بعد ما رفتیم خونه هنوزم خوشحال بودم فردا صبح یه کنسرت بود همونی گروهی که مرینت ساخته بود بعد اونجا من و نینو رقصیدیم زیر چشم مرینت و ادرین میدیدیم که باهم میرقصیدن منو نینو داشتیم از خوشحالی بال درمیاوردیم که هم چین صحنه زیبایی رو از مرینت ادرین میبینیم البته قبلا هم دیدیم ولی خوب اونوقت عاشق هم نبودن الان عاشق هم هستن خخخ
بعدش فردا صبح تو مدرسه لایلا رو دیدیم که وقتی ماجرا رو فهمید از اعصبانیت سرخ شده بود مهکم مرینت هل داد مرینت با دست خورد زمین دستش زخمی شد ادرین هم لایلا رو هل داد گفت یک بار دیگه با عشقم اینکار رو بکنی من میدونم باتو من و نینو هم کنار ادرین وایسادیم من دیدم گفتم مرینت حالت خوبه بلندش کردم نینو هم با اخم به لایلا نگاه کرد این کار لایلا رو مدیر دید ما نمیدونستیم گفتیم میریم به مدیر میگیم لایلا هم با ما اومد و تا تونست دروغ به مدیر گفت مدیرم بلند داد زد گفت بسه خانم لایلا من کارای شما رو دیدم نیاز نیست به من دروغ بگید لایلا هم از خجالت اب شد
خخخخخخخ
ما هم به لایلا خندیدیم و مدیر لایلا رو اخراج کرد ما خیلی خوشحال بودیم امروز بهترین روز زندگیمون بود(از زبان نویسندهکولی لایلا قراره انتقامی از مرینت نه از الیا بگیره که اشک الیا رو در بیاره البته همون تور که گفتم دیگه بابای ادرین معجزه گر پروانه رو نداره یکی دیگه داره)از زبان الیا: فردا صبح من تو خونه بودم که یک دفعه یک نامه از لای در اومد دیدم از طرف یه اشناس بود بازش کردم گفته بود ساعت فلان بیا فلان جا
اولش ترسیدم گفتم شاید بخوان منو یکجا بکشن ولی ادرسو که دقیق دیدم یک جا بود که خیلی شلوغ بود خیالم راحت شد یک دفعه یک صدای بلند شنیدم دیدم اون لایلاست که شرور شده به خاطر همین معجزه گرمو ورداشتم تبدیل شدم رفتم اینم بگم چون ما دیگه هویت لیدی باگ میدونستیم کلا معجزه گر هارو داد به خودمون من رفتم طرف لایلا بمب موشک بهم پرتاب میکرد ولی من نادید میگرفتم چون همشون توهم بود الکی کت نوار لیدی باگ ه اومدن من گفتم چرا دیرکردین اونا گفتن ببخشید اخه به کوامی هامون غذا نداده بودیم ولی پس نینو کجاست گفتم اون سرما خورده لیدی باگ هم گفت اشکال نداره خودمون تنهایی میتونیم بعد توستیم اکوما
رو بگیریم و به حالت عادی مون برگشتیم عجیب بود چرا لایلا بعد اینکه به خودش اومد یه نیش خند به من زد اصلا چرا من فکر کنم یه معنی داره حالا شاید بعدن به فهمم بعد با مرینت خداحافظی کردم رفتم به همون ادرسه دلشوره داشم هم واسه همون ادرسه هم واسه نیش خنده لایلا وقتی به اون ادرس رفتم دیدم که مرینت ادرین و نینو با اعصبانیت خشم به من نگاه میکنن من با ترس پرسیدم چی شده چرا اعصبانی هستین مرینت گفت همش تقصیر تو بود که لایلا از مدرسه اخراج شد چرا به مدیر گفتی من با تعجب دلشوره گفتم چی میگی لایلا که ترو هل داد زخمی شدی بعدشم میخواستم بگم ولی خود مدیر از پنجره دیده بود.
نهههه
مرینت گفت به هر حل من گفتم بعدشم مگه تو خودت از لایلا متنفر نبودی مرینت گفت اصلا کی گفته من از تو متنفرم بعد معجزه گرمو از گردنم کشید گفت شرمنده الیا سزار نمیتونم بهت معجزه گر بدم بعد گزاشت تو جیبش من بغزم گرفت گریه کردم ادرین من مهکم زد گفت لایلا بهترین دوست ما سه تاست نینو هم منو زد گفت دیگه نمیخوام دوست دخترم باشی ازت متنفرم از این به بعد لایلا دوست دختر منه گفتم چیییییییییییی نینو گفت اره من گفتم تو تو نمیتونی این کارو با من بکنی نینو گفت حالا که دیدی کردم بعد بلند شدم گریه میکردم ولی میدونستم اینا خود واقعی شون نیستن گردم بند از جیب مارینت قاپیدم جوی که خودش نفهمه سوار تاکسی شدم رفتم ولی یک دفعه دیدم مرینت و بقیه نا پدید شدن شبیه توهمای ولپینا همون لایلا چشام گرد شد فهمیدم این خود واقعی شون نبود میدونستم بعد به مرینت زنگ زدم بگم ولی گوشیش جواب نمیداد همینطور ادرین نینو من از تعجب شاخ در اوردم و دیدم یک اس ام اس ناشناس اومد دوبتره فهمیدم این لایلاست و گردمبند منو میخواست
از لایلا متنفرم
از اعصبانیت قرمز شدم کلی به لایلا فش دادم واسش فرستادم اون خندید گفت اگر جون دوستات رو میخوای بیا تو این ادرس و معجزه گرتو به من بده من داشتم دیگه منفجر میشدم اس ام اس دادم حتما میام بعد رفتم به همو ادرس یک جای تاریک بود هیچ کس نبد فقط من بودمو خرابی های زیادی که روش نوشته بود از این طرف من از ترس سفید شده بودم ولی خودمو کنترول کردم رفتم دیدم مرینت نینو ادرین دستاشون به زنجیر بستست و ولپینا(لایلا)نشسته یه جا و میخنده و میگه اگه جون دوستات رو میخوای معجزه گر رو باه بده به من من گفتم هرگز اون اومد از دستم بگیره که من مهو شدم اون من نبود لایلا تعجب کرد گفت این یعنی چی بعد خود واقعیم اومدم پشتش شده بودم روباه قرمز و اینم یک سراب بود دستای دوستامو باز کردم اونا هم تبدیل شدن به کت نوار لیدی باگ و پشت لاک ولپینا از اعصبانیت سرخ شد وخواست معحجزه گرم رو بگیره که من عقب نشینی کردم رفتم ما باهم حساب لایلا رو رسیدیم و لایلا به خودش اومد و گفت ازتون متنفرم و رفت و هورا کشیدیم و مرینت منو بغل کرد گفت ممنون که نجاتمون دادی الیا دلم واست تنگ شده بود منم گفتم منم همینطور نینو هم اومد لبم رو بوسید گفت خوشحالم میبینمت منم گفتم منم همینطور
اخ جون
ادرین هم همین کارو با مارینت کرد ما دو نفری رفتیم به خونه هامون از هم خدا افظی کردیم خانواده هامون از نگرانی رنگشون پریده بود گفت کجابودین خیلی نگران شجیم یعنی شدیم خخخ داشتن سکته میکردن ما هم همه چی رو گفتیم اونا هم نفس عمیق کشیدن گفتن خوشحالم که جون سالم به در بردید اونا هم هویت مارو میدونستن بعد همه چی به خوبی تمام شد.
اوکی
ممنون که این تست خوندید این قسمت اول قسمت بعدی هم تو راهه نظر فراموش نشه(کپی ممنوع) بای بای
داستانات عالیه
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
وات د چرااااااا؟
چی چرا؟
راستی دوستان اینم بگم که من اولش که این داستان نمیخواستم بنویسم ولی یک بار خواب دیدم الیام و همه این اتفاقات واسم افتاده بعد از خواب پریدم و برای اینکه اینو همه بدونن اومدم داستانشو نوشتم و مطمعن بودم که شما خوشتون میاد ممنونم از همتون
عالی بود😍
عزیزم داستان جالبی بود.
ممنون از تلاشت
باران تست واقعا عالیییی بود. اولین نفرم که نظر میدم، اولین نفرکه میخونم.
ممنونم ازت تو بهترینی هیف که نمیتونم قلب بفرستم چون با لبتاب دارم تایپ میکنم وگرنه هزارتا واست میفرستادم