فلش بک به ۳ سال میش* ایوان : تیکی ..... تیکی ، تیکی ، تیکی ، آه همش تقصیر تو هست 😒 تیکی : پلگ هیچ تقصیری نداره لطفا رضایت بده 😢 ایوان : زهی خیال باطل 😐 تیکی : هر کاری بگی میکنم فقط اون آزاد باشه😢 ایوان : باشه پس مال من باش😒 تا حداقل پلگ اذییت بشه و بگم ک اصلا هم بهت محل نمیدم و کاری با کارت ندارم موش😡 تیکی : چی چی چی چی میگی تو😨😢
ایوان : پلگ باید زجر بکشه😬 تیکی : ولی رضایت میدی 😟 ایوان : هوم😏 تیکی : ب....با....شه😭 هق هق کنان رفت 😭😭😭😭😭 حال * پلگ : پسر تریکس وای به اون روزی که اسم تیکی رو جلو من بیاری😡 تریکس : نمیارم داداش نمیارم😟 پلگ با عصبانیت تمام رفت 😞 تریکس میخواست بره دنبالش اما حسش گفته که نره بهتره😶 پلگ رفت بار و تا تونست ****🍷خورد 😟
تو راه برگشت یک ماشین بزرگ زد به پلگ 😨 البته نه جوری ک زخمی به جوری که بهش شوک وارد بشه و ایوان و تیکی از ماشین پیاده شدن که یعنی از عمد نزدن😞 پلگ تا تیکی رو دید اشکش در اومد 😢♥ تیکی با یک بغض غلیظ به پلگ خیره بود 😢 پلگ : تیکی ، چرااا؟😢 تیکی : ب....ببخشید......ببخشید....ببخشید😭😭😭 و سریع سوار ماشین شد و ایوان هم سوار شدن و رفتن ، ملگ خیلی داغون تر شد😢
فلش بک * ایوان : ببین تیکی نبینم ناراحتی امشب ها ، نخندی خوشحال نباشی پلگ ازاد نشده که هیچ تو پات گیره و قول بهت دیگه نمیدم که بهت د*س*ت نزنم😡 تیکی : باباباا....باشه😟 و تیکی با هر خنده ای که میکرد امشب از خودش بیشتر زده میشد 😔😪 حال * تیکی : من دیگه نمیتونم به این بازی ادامه بدم تو ۳ ماه بعد که مراسم گرفتی پلگ آزاد شد نمیتونم دیگه😡😢
این داستان ادامه دارد.......
بای بای بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ایول من درست گفتم که تیکی چرا میخندیده.💃🏻
😆😆
چرا اسمم رو توی این پارت نگفتی ؟
توی پارت قبلیی گفتی که هر کسی که درست بگه اسمش رو توی پارت بعدی میگی.😔
عالی بود
مرسی
❤