هر روز ارباب شرارت کسی را شرور میکرد
و هرروز هرج و مرج ایجاد می کرد. قهرمانی هم نبود که در برابرش مقاومت
کند.
مرینت تو یک جنگلی گم شده بود یک نور قرمزی را دید به سمتش رفت یک فرد مرموزی اونجا بود و به مرینت
معجزه گری رو داد. همون فرد به خانه آدرین رفت و معجزه گر رو به آدرین داد و ناپدید شد. دختر کفشدوزکی و گربه سیاه به جنگ ارباب شرارت رفتند.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
یادم رفت خودم رو معرفی کنم ملیکا ۱۲