یک خبری بدم که این داستان در کل ۱۰ پارت هست😁
تیکی خیلی داغون شده بود😢 اون مرد هم دیگه دلش کامل خونک شده بود و امروز میخواست آخرین کارش رو با تیکی بکنه (امروز ۱۰ دسامبر هست) وقتی مرد تیکی رو برد یک جای روشن صدای تق تق اومد و یک دفعه کرکره انبار رفت بالا و پلگ با عصبانیت تمام وارد شد😠 و تیکی باصدای بلند ک دیگه کل انرژیشو جنع کرده بود گفت : پلگ کمکم کن لطفاااا😢
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
زود بگو قضیش چیه
وایسا برم بنویسم💃👀
عالی بود
ندانم
ممنون
اشکال نداره😅
🥲
عالی بود❤
ج چ: شاید لیوای به تیکی گفته اگه نخندی خودت یا پلگ رو م.ی.ک.ش.م🤔😐
حدست تا حدی درست بود😁
راستی چرا داستان آدرین اگرستو ادامه نمیدی ؟
ازبس نوشتم رد شد و وقتی منتشر شد زدن گزارش کردن دیگه ننوشتم😔
نه تو باید ادامه بدی وگرنه من میمیرم
ام .... چون باهم فامیل بودن یا همکار ؟
نه ولی حدس جالبی بود😉
همینه