
#Part_12 " ADRIAN💚 " ناهارو که خوردیم قرار شد یه چرت کوتاه بزنیمو بعدش بریم جنگل چادر بزنیم.. هرکی رفت توی اتاق خودش.. همه خوابیدن اما من هرکاری کردم خوابم نبرد.. مرینت چرا دستشو برید؟! حواسش کجا بود؟! به چی فکر میکرد؟! چرا وقتی دستشو بستم سوزشش بیشتر تو قلب خودم بود؟! یعنی چرا من بیشتر از مرینت دردم گرفت؟! این فکرا نذاشتن بخوابم... راه افتادم سمت ساحل.. نزدیک که شدم یه دخترو دیدم.. موهای بلندش ازادانه تو دست باد میچرخیدن.. میشناختمش؟! اره خب.. دختر مهربون و تنهای این روزای زندگی من.. مرینت..! رفتم کنارش.. دم گوشش گفتم آدرین : میدونی که در خطری بازم تنها میای لب ساحل؟! از جا پرید.. نگاشو برگردوند.. زل زدیم بهم.. من پشت سرش بودم و از سمت چپش داشتم نگاش میکردم.. اونم زل زده بود بهم.. ژستمون طوری بود که هرکی میدید فکر میکرد داریم همو میبوسیم.. چی...؟! بوسه؟! من چرا باید به بوسیدن مرینت فکر کنم آخه؟!
مرینت : کجایی برج زهرمار؟! آدرین : آدرین بگو زبونت عادت کنه.. مرینت : من کاری ندارم آدرین یا گوریل یا برج زهرمار.. برای من همیشه برج زهرمار میمونی(: اینو که گفت علاوه بر اینکه لبخند روی لبم یه نسیم خنکی انگار از قلبم رد شد.. جرعت دادم به خودم، لمسش کردم.. آدرین : نظرت چیه بریم وسط دریا؟! مرینت : دیوونه ایا.. خیس میشیم.. آدرین مگه ما چند ساعت پیش زیر بارون خیس نشدیم؟! (اون تیکه رو تو رمان نگفتم) مرینت : چرا.. شدیم.. دستشو گرفتم و دنبال خودم کشیدم.. آدرین : پس بیا.. اعتراضم نکن..(: مرینت : باشه..! اینقدر رفتیم تو دریا تا موج دریا رسید به کمرمون.. مرینت : آدرین.. آدرین : جان مرینت : میترسم.. بیا برگردیم.. آدرین : نترس.. من اینجام.. نمیذارم اتفاقی برات بیوفته.. مرینت : اگر غرق بشیم چی؟! دریا خطرناکه.. آدرین : هیس! مرینت.. به اینا فکر نکن.. من نمیذارم بلایی سرت بیاد.. همینطور که قدم میزدیم بین موجای دریا، پام رفت روی یه چیزی.. وایسادم.. مرینت : چی شد آدرین؟! آدرین : مرینت یه دقیقه همینجا وایسا.. مرینت : کجا میری؟! توروخدا منو تنها نذار.. صورتشو قاب گرفتم با دستام آدرین : هول نشو عزیزم.. من اینجام خب.. فقط پام رفت رو یه چیزی.. میخوام ببینم چیه.. باشه؟! مرینت : باشه..🙂
خم شدم که آب رسید به گردنم.. سریع اون شِی رو برداشتم.. یه صدف بود..! آدرین : مرینت ببین چه خوشگله.. مرینت : صدف؟! آدرین : اوهوم.. نگاش کن صدف و ازم گرفتو نگاش کرد.. لبخند زد.. آدرین : بیا برگردیم خونه.. وگرنه حسابی سرما میخوری.. باشه ای گفت.. رسیدیم خونه.. نزدیک اتاق مرینت شدیم که مچ پاش گرفت.. مرینت : آخخخ.. آدرین.. آدرین مچ پام گرفت.. اخخخ.. آدرین : بیا اینجا ببینم.. رو دستام بلندش کردم.. سبک بود.. از پر کاه سبک تر.. بردمش توی اتاقش.. آروم گذاشتمش رو تختش.. خیره شدیم بهم.. دستاش هنوز دور گردنم بود.. لباش..
س.ر.خ. بودن مطمئنم.. سرامون بهم نزدیک شد.. چشاشو بست.. چشامو بستم.. کم مونده بود لباشو ح.س کنم.. که گوشیم زنگ خورد.. از جا پریدیم.. از هم فاصله گرفتیم.. بدون اینکه حرفی بزنم از اتاق زدم بیرون.. صاف رفتم تو اتاق خودم و دوش گرفتم و به این فکر کردم اگر نینو زنگ نمیزد من.. یعنی ما.. واقعا همو.. میبوسیدیم..؟! اوخی طفلی آدرین خورد تو ذوقش😂 جدی جدی داشتن هم رو م.ی.ب.و.س.ی.د.ن😄
ناظر جان شاید یکم بد بود اما لطفا قبولش کن کیوت جان🙂 میخوام پارت بعد رو تو ایموجی بگم حدسش بزنید❣

😳😦☺🌳😥😭🍻😘 خب خب حدس بزنید این چالشه😄یکم هیجانیه😃
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
میرن توی جنگل🌳و زیاد🥂ی میخورن و اخرشم😘پارت بعد😐🤚
پارت 9 و 10 و 11 کو؟
ج چ: نوشیدنی عاشقانه خوردن و زیاده روی کردن و اتفاقی افتاد و در اخر خجالت کشیدند🤍😐😂
#منحرف_نباشیم 🤍😂
عالی بود محشررر لایکیدم پارت بعدددددد لطفاااا
🙂❣
عالی ♥️
♥
عالی بود اصلا نتونستم بفهمم
😐😂😂