
.........
صبح پاشدم . رفتم یه دوش گرفتم و یونیفرممو پوشیدم و رفتم سمت دبیرستان . نمیدونم چرا ولی دلم برا جیمین تنگ شده بود . وارد دبیرستان شدم . جیمین نبود یعنی چیشده . رفتیم کلاس . رو میزم نشسته بودم . جیمین غایب بود . بشدت نگرانش شده بودم . زنگ اخر خرد و من از دبیرستان اومدم بیرون . دپرس شده بودم و همینجوری تو خیابونا قدم میزدم .
از زبون جیمین : اههه باز این دختره به جنی چی بگم (امیلی ع.ا.ش.ق جیمینه بعد جیمینو تهدید کرده که اگه باهاش نباشه جنی رو میکشه ) ته یه کوچه وایساده بودیم که یهو امیلی . از زبون جنی : ته یه کوچه یه صدایی میومد رفتم دیدم جیمینه خوشحال شدم تا خواستم نزدیکش بشم دیدم یه دختره ب.و.س.ی.دش. قلبم پودر شد و یه قطره اشک اومد رو گونم . و برگشتم و با تمام قدرتم دوییدم . میدوییدم و گریه میکردم . کم کم اسمونم باهام همراهی کرد . بارون بشدت میبارید . دستمو بالا اوردمو با ارنجم اشکمو پاک کردم
به یه سنگ بزرگ رسیدم روش نشستمو گریه میکردم . تصمیم گرفتم برگردم خونه . (فردا صبح آز زبون جیمین ) هرچی به جنی زنگ میزدم جواب نمیداد . تو دبیرستانم دیدمش ولی بهم بی محلی میکرد . ینی چیشده . اییی خدا چیکار کنم . نکنه اونی که دیشب اونجا بود جنی بود ..وایییی امکان ندارههه .
به پلیس زنگ زدم و ماجرای جنی رو گفتم . دستیگرش کردن . ولی دیگ به چه دردی میخورد . کل زندگیم ولم کرده بود . بیخیال چطوری میتونم فراموشش کنم . اون کل دنیامه . دلم میخواست الان پیشم بود که ب.غ.ل.م میکرد . و اروم میشدم . خنده ها و گریه هاش لجبازی هاش هعی تو مغزم پلی میشه . ایی بی معرفت اخه نمیگی بدون تو چطوری نفس بکشم . اخه بدون ضربان قلبم چطوری زندع بمونم
خب اینم ازین پارت
اگه حمایتم کنین قول میدم زود تر بنویسم ادامشو
باباییی
📴📴📴📴📴
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییی 😍😍😍😍❤❤❤❤❤❤
پارت بعد