
دیگه هیچی نمیگم چون....خیلی پُر حرفم و اگه نری بخونی تا دو ثانیه ی دیگه....من کلمه بارونت میکنم...خود به خود....😊😁😁😁😅😅😀😀😀😅😅😅😅🙃🙃🙃🙃🙃🙃🙃🙃🙃
جیهوپ:: پسرا پاشید پاشید باید بریم خرید... پسرا با هم گفتن:: چییی؟؟ کجاااا؟؟؟ برای کییی؟؟ (با صدای بلند*) جیهوپ::هیسسسس.... ساکت باشین، نباید اون هو بفهمه...(اسم تو رو در اونجاا...( اون هو) صدات میکردند ) اونها با هم دیگه رفتن برای خرید... ******************************** ( وقتی رسیدن به محل خرید) جیهوپ برای تو یک شال گردن خریده بود... نکته: هرکی خودش پول کادو خودش رو داده بود💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 جیمین : یک شِنِل بافتنی شوگا: یک کلاه کُرکی وی: یک جُفت گوشواره جین : یک گوشی (از اونهایی که میزارن روی گوش و باعت میشه که گوش در سرما یخ نکنه) رمپانستر: یک رُژ لب جانگ کوک: یک یقه اسکی مانند که میشه به عنوان کلاه هم استفاده کرد...
حالا میگین پس اون گوشواره ای که جین خریده بود... چی بود؟؟!! خب وایستا انقدر هم عجول نباش....
اونها رو برای من نخریده بود... برای دوست دخترش خریده بود(هم من و هم اعضا نمیدونستیم که جین هم دوست دختر داره.... اما من آمارش رو درآوردم.... حالا چجوری، الان میگم... ₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩ (آمار جین رو چه شکلی در آوردم) یک روز که میساختم جین رو صدا کنم... رفتم دم در اتاقش و تا خواستم در بزنم...، شنیدم که داره میگه که...جین::آره عزیزم دیگه در کُل مراقب باش...چون آرمی ما زیاد داریم و ممکنه که خدای نکرده خدایی نکرده خدای نکرده خدایی نکرده... بخوان به تو حسودی کنند و به تو آسیب برسونند.... خب؟؟!!آفرین عسلم❤❤ من که فهمیدم که جین داره یک چیزی رو مخفی میکنه...(چون که داشت خیلی آروم صحبت میکرد**) از همون موقع به جین شک کردم و شواهِد هم درست بود ولی کافی نبود...
من نمیخواستم شواهِد را جمع کنم تا که به اعضا بگم ولی میخواستم اونها رو جمع کنم و به خود جین بگم و کمک کنم... بالاخره بعد از سه ماه کلی مدارِک جمع آوری کردم... رفتم پیش جین..### تو:: تق تق تق.... سلااام میتونم بیام تو؟؟ جین:: آره بیا تو::سسلام میخواستم یک موضوعی رو بگم که دیدم که تَه اتاق جین..رپمانستر و شوگا و جانگ کوک نشستند... تو::جیین من یک حرف خصوصی با تو دارم... جین::من با اعضا هیچ چیزه غایمکی ای نداریم هااا!!!!! تو در گوشِش گفتی:: درباره دوست دخترته!!! جین::اِههه خخُبب... فکر کنم باید بریم دیگههه!!!!🙂😳😳😐😐😶
تو::آآررره😁😁 رپمان و کوک و شوگا یه نگاهی بهم انداختن و گفتند:: وااااااااا🤷♂️🤷♂️🤷♂️🤷♂️ رفتین توی اتاق جین و تو گفتی... تو:: جین من الان به عنوان یک خواهر اینجام!! میخواستم بگم که داداشی من میدونم که تو دوست دختر داری و هیچ کدوم از اعضا هم این رو نمیدونن.....من میخوام برای رابطه بهترتون بهت کمک کنم ولی من فکر نمیکنم که نگفتن این موضوع به بقیه اعضا کار درستی باشه هاا...
جین تو رو هُل داد به سمت دیوار اتاق و مُچ دستات رو محکم گرفت و به دیوار چسبوند(هردو دست)و گفت....
جین:: این موضوع به تو هیچ ربطی نداره...تو هم خواهر من نیستی و من هم برادر تو نیستم... چون نمیخوام عاقبتم به عاقبت اون برادر واقعیت به پیونده بنابراین نمیخوام که داداش تو باشم😡😡😡😡تو هم خواهر من نیستی چون من تو رو فقط به خاطر اعضا تحملت کردم و اصلا هم برام از همون اول خوش آیند نبود اومدنت...و از امشب به بعد هم خودت یک خونه برای خودت پیدا کن چون دیگه خونه ای نیست که بخای توش زندگی کنی🤬🤬🤬🤬اگر هم میخوای اینجا زندگی کنی، باید ماهانه ۳۰۰،۰۰۰،۰۰۰ میلیون تومَن بدیییی(با داد) ولی(بدون اینکه اعضا بشنوند)!!! حالا هم دیگه نمیخوام ریختِت رو ببینم...از این که میدونی من دوست دختر دارم هم به هیچ کس هیچی نمیگی وگرنه خودم حسابت رو میرسمممم🤬🤬🤬😠🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😤😤😤😤😤😤😤😤😤😤😤😤😤😤😤😤
تو که بغذ گِلوت رو گرفته بود( از وقتی که جین گفت، چون نمیخوام عاقبتم به عاقبت اون برادر واقعیت به پیونده، بنابراین نمیخوام که داداش تو باشم!!!!😡😡😡🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬 ) تو دیگه نتونستی جلوی گریه ات رو بگیری و از اتاق جین دویدی بیرون و از توی پزیرایی رد شدی و رفتی توی اتاق خودت (بی تی اس دیدنت) همه با تعجب نگاهت کردن😳😳😳😳😳🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄 تو توی اتاقت داشتی همین جوری گریه میکردی و گریه میکردی...۰😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 جین با عصبانیت از اتاق اومد بیرون....اعضا دیدنش و دیدن که من هم از اتاق جین اومدم بیرون....جین گفت:: ناهار چی داریم(با داد) 😤😤😡😡😠😠 تو گفتی من درست میکنم...
جانگ کوک گفت :: نه نمیخواد خودم درست میکنم تو برو!! جین:: من میرم بیرون.... نامجون:: کجاا؟؟ جین:: قبرستون!!!😤😤 همه اعضا از کار های جین متعجب مونده بودن... تو که جین رفت دویدی توی اتاقت.... شوگا در اتاقت رو زد.... شوگا:: میتونم بیام توو؟؟؟ تو::آره شوگا::سلام(میشینه روی تختت) تو :: سلام🙂 شوگا:: تو خوبی واقعاً؟؟ناراحت نیستی؟؟ تو :: نه (ولی هستی) شوگا ::متمئن باشم دیگه!!!؟؟؟ تو :: ......(سکوت کردی)
شوگا پاشد و از اتاق رفت بیرون و در اتاق رو بست.... کوکی که داشت کوکو درست میکرد که شوگا گفت که نمیخوره.... کوک گفت :: وااا چراا؟؟ شوگا گفت :: فقط خوابم میاد....فقط همین (واقعا هم همین بود) رفت توی اتاقش(یونگی) ___________________________ کوک غذا رو درست کرد تهیونگ و جیمین سفره، جیهوپ و رپمان سالاد، و تو هم برای چیدن غذا به کوک کمک میکردی........ خلاصه غذا آماده شد..... سکوت عجیبی سر سفره بود.... من یه سرفه ی کوچیکی کردم و شروع کردیم... که یهو تهیونگ زد روی میز...همه یه لحظه ترسیدیم.... تهیونگ :: اون هو باید بهمون بگی که چیشده....خیلی احساس ناراحتی دارم که تو ناراحتی.... بگوو رو راست باش با من و بچه ها... پسرا:: درستههه!!! (هیچ کدوم داد نمیزدن) بعد که یکم گذشت... تو گفتی :: من باید برم از اینجاا😔😔 تهیونگ غذا پرید گلوش و سرفه کرد... بعد برگشت و به من گفت:: چیییی؟؟؟؟؟ مگه تو نگفتی که خونه ای نداری؟؟
تو :: چراا گفتم. تهیونگ :: پس کجا میخوای بری؟؟؟ تو :: نمیدونم ولی باید برم... جیمین:: تو که پول نداری..🙁🙁 تو :: آره میدونم....به خاطر همین هم باید برم... جیهوپ گفت:: نه نمیشه...مگه یادت نمیاد دفعه ی قبل که تنهات گذاشتیم ، چیشد*؟؟؟ تو :: پسرا میدونم ولی من نمیتونم اینجا بمونم.... کوکی:: چرا؟؟ مگه چی شده؟؟ما اذیتت کردیم؟؟ تو:: بسه خواهشاً 😢😢 ممنونم بابت غذا جانگ کوک.....(دویدی توی اتاقت*) اعضا همین جوری به تو نگاه کردن که رفتی توی اتاقت با تعجب....تهیونگ هم یه اووووووفی گفت و بلند شد از سفره و از جانگ کوک و پسرا تشکر کرد و گفت شب بخیر........
بعد از خوردن همه ی اعضا....و جمع کردن غذا ها و سفره.....همه رفتن توی تخت خودشون که زنگ در خونه خورد.... رپمانستر در رو وا کرد و دید که جین پشت در هست و مَست هست....تِلو تِلو اومد تو و داد زد گفت :: سَسَلااااام 🤤🤤🤪🤪😠😠
با این کارکتر ها بود صورتش یعنی که مَست بود و با داد و عصبانیت گفت :: سَسَلاااام🤤🤤🤪🤪😠😠 اعضا اومدن پایین....جین گفت جلسه داریم حتی اون هو هم بیاد.... _________________________ همه دور هم جمع شدیم** جین :: خب....امروز قراره با یکی از دوستانمون خداحافظی کنیم... تو سَرِت رو انداختی پایین....که بعدش یه تصمیمی گرفتی.... و سرت رو آوردی بالا و گفتی..... تو :: باشه من میرم....با ناراحتی و عصبانیت میخواستی بری توی اتاقت که تهیونگ......
خب دوستان این پار چطور بود؟؟ صحیح یا بلی یعنی عالی😍😍 غلط یا خیر یعنی افتضاح🤢🤢 راستی کامنت هم بزارید...ممنون😊🥰😍😍🙏🙏🙏🙏🙏🙏
خیلی خیلی دوستون دارم....خدانگهدارتون🤩🤩😍😍😍😜😜🤔😛😛😛😛😛😜😜🥳🥳❤❤🧡💛💚💙💜❤🧡💛💚💙💜❤🧡💚💙💜💗💗💓💓💓💗💗💓💗💓💗💓💓💗💓💗💓💗💓💗💓💗💓💗💓💗💓💗💓💗💓💗💓💗💓💗💓💗💓💗💓💗💓💗💓💗
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
من منتظر میشم تا همش بیاد اما چرا پارت ۵ نیومده سرچ میکنم نمیاد چرا ؟
عالی
برای من پارت ۵ نیومد. پارت ۵ رو درست کنید😣😣
داستانت عالیهههه❤️❤️❤️❤️❤️🤩🤩راستی پارت پنج کوشش😐💔
هعییی جین انقد بد نیس😓😓😓 ولی داستانت معرکس😊😊😊😊 و عامم خدا نکنه جین دوس دختر داشته باشه😅😅🤪🤪
عاااااااللللیییی
🤩
پارت ۵ رو نزاشتی ؟؟؟
سلام اینطور که میبینم خیلی به داستانای بی تی اس علاقه مندین من یه داستان ماجراجویی و عاشقانه به اسم 너과태형《شما و تهیونگ {v}نوشتم تو صف بررسیه وقتی منتشر شد یه سریم به اون بزنین ممنون 💜
داستانتم خیلی خوب بود 😙
واااییی چرا جین اونجوری کرد😢 داستانت خوب بود💜
خیلی خوب بود دمت گرم خیلی حال کردم ممنون ناناسم 🍭🍡🍭