سیلوم دوستان گلم🤗 بریم پارت ۵💜
رفتیم با اعضا نشتستیم سر میز بعد از ۵ دقیقه گفت جین:ایییی چرا هیچ چیز نمیگید گوشم کر شد نامجون:ااااااا جین داشتم فکر میکردم ا/ت: جین از اون جکای بابابزرگیت بگو جین:باشه
جین:اا امتحان میکنم من اکنون دوتا مرغ عشق جلوم میبینم ا/ت:من میدونم کیه وی و کوکی جین:نه اونا نیستن اسم اونا دوتا ا/ت و جیمین هست جیمین:عااااا مسخره ما مرغ عاشق نیستیم جین:ولی از دید من هستید ا/ت:اصلا نیستیم بی خیال هی سکوت کنیم بنظرم بهتره😐جین:باشه🙄
جیمین در گوشم زمزمه کرد:ا/ت خوب بهش کردی اما من فک کنم جین راست میگه ا/ت: منم از خجالت آب شدم و بهش یواش گفتم فکر کنم ولد واید هندسام راست بگه 😉
بعد از خوردن صبحونه با اعضا ظرف هارو جمع کردم و با حرمین رفتم توی اتاق چمدون هارو آوردم و وسایلم رو میدم داخلش و بعد به جیمین کمک کردم تا چمدونش رو جمع کنه بعد لباسم رو عوض کردم یک کلاه پوشیدم و یک کت و شوار جین پوشیدم جیمین و اعضا حاضر کردن و چمدان هارو بردیم توی ماشین و راه افتادیم سمت فرودگاه
ساعت ۱ و نیم بود و ما ساعت ۲ پرواز داشتیم با اعضا رفتیم نشستیم روی صندلی دور تا دورمون ارمی بودن و هی میگفتن اون دختره کیه منم ترجیح دادم که محل نزارم و بالاخره پروازمون رسید و منو اعضا رفتیم نشستیم توی هواپیمای شخصی و تصمیم گرفتم که لایو بزار آخه فالورام زیاد نبودن
بعد از ۱ ساعت گذاشتن لایو و نشون دادن اعضا دیدم فالورام زیاد شدن کم کم خوابم گرفت و چشمام کم کم سنگین شدن و خوابم برد بعد از راه افتادن هواپیما سرم افتاد روی شونه جیمین جیمین:وای خدا اون سرشو گذاشت رو شانه هام منم بعد از دیدن اون صحنه خوابم گرفت ا/ت:بعد از ۲ ساعت خواب پا شدم اما هنوز نرسیده بودم دیدیم جیمین خیلی کیوت خوابش برده و تصمیم گرفتم خیلی آروم سر مو بردار
بلند شدم که برم دستشویی که یهوووووو
میدونم جای حساس کات کردم ولی چه شود 😂
دوستتون دارم💜
بابای🤗💜
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستانت عالیه
داستان ات عالی بود ولی پارت 5 را سریعتر بزار تروخدا
نتونستم بنویسم این یه هفته امتحان دارم لطفا درک کنید😊
بچه نظرتون درمورد داستانم چیه؟🤗💜